پس از پایان جنگ و پذیرش قطع نامه فاز جدیدی از جنگ رقم خورد، جنگی به نام جنگ نرم !

خداوند مقرر کرده است که همیشه ظالم و مظلوم و بدی و خوبی در جنگ باشند: " اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ "

انقلاب اسلامی آرمانی برای همه مظلومان عالم و همه مسلمانان بود و با شعار دفاع از مظلومان عالم پا به عرصه بین الملل گذاشته بود و این یعنی دشمنی ذاتی مابین هر قدرت ظالمی با جمهوری اسلامی ، جنگ پایان نگرفته بود اما شکلی جدید به خود گرفته بود. ایران در سال های جنگ نشان داده بود قهرمانانی دارد که در مقابل هیچ قدرتی زانو نمی زنند، مردانی که تا پای جان برای اسلام و آرمان های اسلام می جنگیدند و شهید می شدند تا همیشه زنده بمانند. جنگیدن با چنین مردانی برای آنان که حتی خدا را به جسم تصور می کنند و دنیا برایشان در همین دو روز خلاصه می شود البته که غیرقابل تصور بود و هست.

سوال این جا بود: چگونه می توان با چنین مردانی جنگید؟ و راه حلی جز جنگی با روشی دیگر وجود نداشت. می بایست شیران می خوابیدند و رام می شدند که شیر خواب و رام شده را خطری نیست!

حمله شروع شد: فیلم ها و عکس ها و کتاب ها و صدور نظریات مختلف و ...

اما وقتی دشمن هوشیار است حتی کوچکترین حرکت را رصد می کند، چه باید کرد؟

افسران جنگ نرم دشمن در جبهه خودی دست به کار شدند، می بایست شیرها خواب می رفتند و رام می شدند، چه کنیم؟ وقتی که خیال شیر راحت بشه راحت می خوابه ! وقتی دشمنی وجود نداره چرا بیدار بمونه ؟

"سروش" و "زیبا کلام" البته این نقش را به خوبی انجام دادند، نظریه "توهم توطئه" همان چیزی بود که برای خواب کردن شیران نیاز بود و این که تمام این هوشیاری ها و بیداری ها و آگاهی ها حاصل یک توهم است! توهمی که برای خود ساخته اید تا کمبودها و کم کاری ها را جبران کنید!

شیرها کم کم به خواب رفتند آخر خبری از دشمن نبود، دشمن پشت سرشان بود! برخی نیز رام شدند: "تا کی دشمنی ؟ سی سال پیش انقلاب شد، تموم شد رفت تا کی باید تاوان پس دهیم و زندگی سختی داشته باشیم؟ نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران!"

و چه مظلوم بود رهبری که سال ها داد می زد که ای مردم حواستان باشد، دشمن جایی نرفته، صلح هم نکرده، همین نزدیکی است! اما دریغ از گوش شنوا !

شیرها یا رام دشمن شده بودند و نعره ای هم اگر می کشیدند به سمت رهبری و خودی ها بود یا در خواب ناز بودند!

و چه مظلوم بود رهبری که می دید فتنه را که نزدیک می شود و آگاهی می داد اما دریغ از یک گوش شنوا :

"دارم می بینم صحنه را، می بینم تجهیز را، می بینم صف آرائی ها را، می بینم دهان های با حقد و غضب گشوده شده و دندان های با غیظ به هم فشرده شده را علیه انقلاب  و علیه امام و علیه همه این آرمان ها و همه اون کسانی که به این حرکت دلبسته اند، چه بکنم اگه کسی نمی بینه ..."

و بالاخره فتنه آغاز شد و شیرهای رام شده به سمت شیرهای خواب حمله آوردند و تازه شیرها از خواب بیدار شدند و تازه یادشان آمد جنگی بود و دشمنی!

ای کاش شیرها دوباره نخوابند!