نكتهى بعدى. براى شنيدن نقد، سينهى گشاده و روى باز و گوش شنوا داشته باشيد. هيچ ضرر نميكنيد از اينكه از شما انتقاد كنند. البته اين انتقادهائى
كه ميشود، همه يك جور نيست. بعضىها به قصد اصلاح نيست، بلكه به قصد
تخريب است؛ داريم مىبينيم ديگر؛ هم از مجموعه مطبوعات خودمان، هم
پشتوانهى آنها. دهها راديو و تلويزيون بيگانه و رسانهى
عمومى و بينالمللى در اختيار حرفها و افكارى هست كه بنايش بر تخريب
است؛ يعنى هيچ بناى اصلاح ندارند. آنچه كه نقل ميكنند و ذكر ميكنند، براى
تخريب است. لذاست كه واقعيت و غير واقعيت و خلاف واقع و ضد واقع، همه چيز
تويش است. گاهى يك چيز كوچك را بزرگ ميكنند، گاهى يك چيزى كه نبوده، به
عنوان يك حقيقت مسلّم جلوه ميدهند. اينها البته هست. اين، تخريب است. ليكن
در كنار اينها، نقد هم وجود دارد؛ نقدهاى مصلحانه، خيرخواهانه. گاهى از سوى
دوستان شماست، گاهى حتّى از سوى كسانى است كه دوست شما و طرفدار شما هم
نيستند؛ گاهى اينجورى است. به انسان يك نقدى ميشود؛ عيبجوئىاى از
انسان ميشود، انتقادى ميشود، كه آن طرف هم
دوست آدم نيست كه آدم به اعتماد دوستى او بخواهد بگويد كه خوب، ما گوش
ميكنيم. نه، دوست هم نيست، اما دشمن هم نيست؛ دشمنىاش هم ثابت نشده.
ليكن نقد است؛ انتقاد است. آن را هم حتّى
بايد گوش كرد. شايد در خلال اين نقدها حرفى وجود داشته باشد كه به درد ما
بخورد و بايد به هر حال با سعهى صدر برخورد بشود.
اين چند سال، خيلى اهانتها به شما شد، كينهتوزى شد، اهانت شد. اينها
را تحمل كرديد. اين تحملها هم پيش خداى متعال اجر دارد. ليكن اين موجب نشود
كه حالا ما سينهمان تنگ بشود، بگوئيم ما ديگر انتقاد را گوش نميكنيم، يا اگر كسى اندك انتقادى در فلان گوشه از ما كرد، اين را حمل بر دشمنى بكنيم؛ نه، نخير؛ انتقاد را گوش كنيم؛ انتقاد خوب است. همين طور كه گفته شده، اين يك هديهاى است كه به انسان داده ميشود؛ نقدهاى غير مغرضانهى بخصوص برخى نخبگان.
من اين را اينجا خوب است عرض بكنم: نصيحت علماى دينى را قدر بدانيد، مغتنم
بشماريد. گاهى علماى دين، بزرگان دين، مراجع حتّى، نصايحى ميكنند،
دربارهى مسائلى توصيههائى ميكنند؛ اين را مغتنم بشمريد؛ اينها
را حمل بر محبت و علاقهمندى بكنيد. ما ميدانيم، آقايان، بزرگان
علمائى كه هستند - حالا گوشه كنار كسانى بر خلاف اين معنا باشند، او مورد
محاسبهى ما نيست - و امروز در مناطق مختلف، در مراكز حوزههاى
علميهى بزرگ و در شهرستانها هستند، اينها همه طرفدار نظام جمهورى
اسلامى و قدردان نظام جمهورى اسلامىاند. مىبينند كه نظام
جمهورى اسلامى چقدر در جهت پيشرفت اهداف اسلامى كار كرده و دارد كار ميكند و
تلاش ميكند، تلاشهاى شما را هم مىبينند، كمكهاى شما و خدمات شماها
را هم دارند مشاهده ميكنند. يك وقت توصيهاى ميكنند، از روى
علاقهمندى است، از روى دلسوزى است؛ اينها را خيلى بايد قدر دانست.
همچنين نخبگان دانشگاهها هم همين جور. بعضى از نخبگان
دانشگاهها مردمان خيرخواهى هستند؛ ما مىبينيم. به بنده گاهى
نامههائى مينويسند، من هم بحمداللَّه توفيق دارم، خيلى از اين
نامههائى كه نخبگان و فرزانگان حوزه و دانشگاه به من مينويسند، نگاه
ميكنم و خودم ميخوانم. اگر چه كه نامه زياد است، همهى نامهها
را هم انسان نميتواند بخواند، اما بسيارى از اين نامههاى خاص را من
بحمداللَّه توفيق پيدا كردهام و خواندهام؛ نگاه كردهام و
مىبينم. انتقاد دارند؛ به بنده، به
شما، به فلان كار، به فلان اقدام، به فلان تصميم. ممكن است ايراد داشته
باشند، اعتراض داشته باشند. ممكن است آن اعتراض به نظر ما وارد هم نباشد.
يعنى حتّى انسان گاهى نامهاى را كه ميخواند، مىبيند كه نه، اين
اشكالش وارد نيست؛ بر اثر بىاطلاعى از مثلاً فلان موضوع اين اعتراض
را كرده است كه اگر اطلاع داشت، اين اعتراض را نميكرد. اما يك جا هم در
خلال حرفها انسان مىبيند كه نه، يك نكتهى روشنى، يك حرف خوبى
هست، انسان استفاده ميكند. اين ذهن فعالِ اين انسان نخبه را، انسان براى
خودش نگه دارد. شما وقتى از انتقاد او، از
تذكر او استقبال كردى، در واقع ذهن او و فكر او را به عنوان يك
پشتوانهاى براى خودتان نگه ميدارى. او احساس ميكند كه ميتواند كمك
فكرى براى شما باشد. اين همان راهى است كه ما هميشه گفتيم بين خودتان و
نخبگان باز كنيد.
مرز انتخاب و تخریب
مرز انتقاد و تخريب چيست؟ تخريب بكنند و اسمش را بگذارند انتقاد؛ يا از ما انتقاد بشود و ما تلقىِ تخريب از آن داشته باشيم. خب، بايد مشخص بشود تخريب كدام است و انتقاد كدام است. معناى انتقاد
آن ارزشيابىِ منصفانهاى است كه يك آدم كارشناس ميكند؛ نقادى همين است
ديگر. وقتى شما طلا را ميبريد پيش يك زرگر كه نقادى كند، او ميگويد كه آقا!
اين عيارش بيست است؛ يعنى عيار بيست را قبول ميكند؛ حالا از بيست و چهار
عيار - كه طلاى خالص است - چهار عيار كم است. اين شد نقادى. البته زرگر هم
هست و وسيلهى نقادى را هم دارد. اما اگر چنانچه طلا را برديد مثلاً پيش يك
آهنگر و او يك نگاهى كرد و آن را انداخت و گفت: آقا! اينكه چيزى نيست! اين
اسمش نقادى نيست. اولاً اصل طلا بودن اين، انكار شده. خب، بالاخره مرد
حسابى! حالا عيار بيست و چهار ندارد، عيار بيست كه دارد؛ اين را قبول كن!
ثانياً: شما كه اهل اين كار و آشناى اين كار نيستى!
آدم متأسفانه مىبيند چيزهايى كه به نام انتقاد
از دولت و نقادى دولت، امروز گفته ميشود، شكل همين تخريب را دارد: يعنى
انكار امتيازات، قبول نكردن برجستگيها و كارهاى خوب، و درشت كردن و برجسته
كردن ضعفها. خب بله، ضعف هست. هر دولتى بالاخره ضعف دارد؛ انسانها ضعف
دارند ديگر؛ ضعفها را بگويند، قوّتها را بگويند. جمعبندىِ كار يك دولت، آن
وقتى است كه ضعفها و قوّتها را منصفانه پهلوى همديگر قرار بدهند؛ آن وقت
ميشود جمعبندى كرد. نه اينكه بيايند يكسره بنا كنند به بدگويى كردن و
انكار كردن همهى خصوصيات. بنده سهتا نقطهى اصلى را - حالا بيش از اين
نقاط وجود دارد - در اول عرايضم گفتم. خب اين سه چيز را بگويند - آنچه كه
در زمينهى روحيهى دولت و گفتمان اساسىِ دولت هست، آنچه در زمينهى نوع
عملكرد دولت هست، آنى كه در زمينهى خلقيات دولتىِ مجموعهى دستاندركار
هست - بعد بگويند بله، آنجا هم فلان كار ضعف دارد؛ اين اشكالى ندارد. اين
را با گوش جان بايستى شنيد و پذيرفت. اما اينها نبايد با بىملاحظهگى،
نديده گرفتن و بىاعتنايى كردن و حتّى بعضى از نقاط قوّت را به عنوان
نقطهى ضعف معرفى كردن، همراه باشد.
انتقاد خوب است تخریب خیانت است
انتقاد خوب است، تخريب بد است؛ انتقاد خدمت است، تخريب خيانت است؛ نه خيانت به دولت، بلكه خيانت به نظام و خيانت به كشور است. نبايد تخريب بكنند، انتقاد بكنند.
البته شما در شنيدن انتقادها سعهى صدر داشته باشيد. يعنى واقعاً اگر انتقادى منصفانه است، با روى باز بپذيريد. حتّى من ميخواهم به شما توصيه كنم كه تخريبها را هم تحمل كنيد.
انتقاد اگر دلسوزانه و منصفانه باشد، كمك هم مىكند. اگر انتقادى
دلسوزانه هم نبود، بالاخره دانسته مىشود. در مقابل حركت دولت، اگر يك وقت
عيبجويىِ غيرمنصفانهاى هم بشود، نخواهد توانست افكار عمومى و واقعيّتهاى
بيرونى را تحت تأثير قرار دهد. بنابراين من نمىخواهم انتقاد را منع كنم؛ اما تخريب را چرا. تخريب بههيچوجه مصلحت نيست. با هيچ توجيهى كسى نمىتواند خود را قانع نمايد كه دولت را تخريب كند.
انگیزه های تخریب از داخل
انگيزههاى خط تخريب داخلى هم يك طيف وسيعى است و نميشود انسان همه را به يك
چوب براند: بعضيها واقعاً خبرى ندارند - يعنى مغرض نيستند؛ اطلاعاتشان كم
است و بر اثر بىاطلاعى چيزى ميگويند - بعضيها غرضهاى شخصى و غرضهاى سطحى
دارند؛ بعضيها غرضهاشان غرضهاى عمقى است؛ يعنى با نظام مسئله دارند، كينهى
امام در دلشان است و حرفهاى امام را يا از اول قبول نداشتند يا حالا قبول
ندارند - آنهايى كه از آن حرفها رو برگرداندند و پشيمانشدهها و برگشتهها
- اينها يك طيف وسيعى از انگيزههاست، ليكن بالاخره محصول و جمعبندىاش
همين تهاجمها و پنجهزدنها و لجن پراكنىهاست كه وجود دارد.
برخورد دولت با انتقاد
البته شما مسؤولان دولت هم كه بخشهاى گوناگون در اختيارتان است،
از انتقاد
نه بترسيد، نه خشمگين و نااميد شويد. اينطور هم نباشد كه اگر روزنامه يا
شخصى به بخشى از بخشهاى دولت يا به كارى كه دولت پديد مىآورد،
انتقاد
مىكند، مسؤولان آن بخش يا مسؤولان دولتى سراسيمه شوند. گاهى اوقات انسان
مىبيند يك حالت سراسيمگى در اينها پيدا مىشود؛ نه، بههيچوجه سراسيمه
نشويد؛ بالاخره
انتقاد وجود دارد. معروف
است مىگويند: «من صنّف استهدف(1)»؛ كسى كه يك كتاب بنويسد، هدف قرار
مىگيرد. حالا يك كتاب نوشتن كجا و دهها كتاب فعّاليت كردن و حركت كردن و
اقدام كردن كجا؟ بالاخره راهِ مورد
انتقاد
قرار نگرفتن اين است كه انسان به كنج انزوايى بخزد و هيچ اقدامى نكند، يا
اگر مسؤوليتى مىپذيرد، خداى نكرده به لوازم آن مسؤوليت عمل نكند تا مثلاً
كسى به
انتقاد از او نپردازد و برخلاف
توقّع او كارى صورت نگرفته باشد. نه؛ بالاخره حركتى صورت مىگيرد؛ ممكن است
مخالفان و منتقدانى داشته باشد. ممكن است يك اقدام شما كسانى را بحق يا
بناحق عصبانى كند و آنها چيزى بگويند. وقتى كار شما مبتنى بر مقدّمات منطقى
است، بايد آن را ادامه دهيد.
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3139
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8019
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3661