جزوه آموزش فشرده زبان عراقی

آقای علیرضا ماتاجی زحمت کشیده بودند و جزوه‌ای در رابطه با تعامل با براداران شیعه مان در عراق تهیه کرده بودند که قسمت مربوط به آموزش فشرده زبان عراقی آن جدا شد و به عنوان جزوه ای جداگانه در اختیار دوستان قرار می‌گیرد.

انشاء الله که مفید باشد.

دریافت جزوه آموزش فشرده زبان عراقی
حجم: 513 کیلوبایت
 

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

کاروان پیاده روی کربلای عهد آدینه در حال ثبت نام است. تا ۱۸ مهر هم بیشتر مهلت ثبت نام اولیه نیست. برای ثبت نام اولیه هم پنجاه هزار تومان بیشتر نمی گیرند که در صورت انصراف هم عودت داده می‌شود. در صورتی که مایلید امسال در این کاروان عاشقی حضور داشته باشید بسم الله

کوچه های عزادار

این روزها کوچه و خیابان پراست از روضه

اصلا برخی کلمات طعم گریه می دهند

بوی روضه می دهند

مانند

کوچه

بنی هاشم

مادر...


خرمشهر بدحجابی

دوست عزیزمان نم نمک در صفحه ی گوگل پلاس خود نوشته بود :

«اون دوست عزیزی که با مشت گره کرده شعار 'مرگ بر بدحجاب' میده،
اگر زمان اشغال خرمشهر توسط رژیم بعث عراق می بود شعار 'مرگ بر خرمشهر' می داد.

حالا زودی گیر نده به من
یه کم فکر کن شایدم پربیراه نگفته باشم :) »

این قدر این نوشته خوب بود که خواستم آن را در این جا هم بگذارم.
زمین تصرف شده توسط دشمن را پس می گیرند نه این که از آن برائت بجویند!

من البته خودم از بدحجابی متنفرم اما بدحجابی یک عیب است و معصوم علیه السلام فرموده اند اگر از شخص خوبی کار بدی دیدی از کارش بدت بیاید نه از خودش و اگر از شخص بدی کار خوبی دیدی از کارش خوشت بیاید نه از خودش
و من چگونه می توانم آن شخص را بدتر از خودم بدانم که کلام حق تعالی می فرماید:
«فلا تزكوا انفسكم هو اعلم بمن اتقى»

چند کلمه من باب دلتنگی

حامد حجتی این روزها سمت رگبارش را گرفته به سمت روح ما و داغونمان کرده است. 

اصلا برخی رفاقت ها دیوانه وار است. رفاقتی این مدلی ...

هنوز از کربلا برنگشته بود که برای دومین بار با گروهی معروف به گروه چهله راهی کربلا شد. زیر ایوان نجف دیدمش و تقی دژاکام ما را به هم معرفی کرد.

چند روز بود از کربلا برگشته بودیم که خبر زد که باز هم کارت دعوت فرستاده اند برایش. گزارشگر اختصاص تعویض ضریح ارباب!

و حالا هر روز با عکس هایش دل ما را به آتش می کشاند! از این که رفته بود بالای ضریح قدیمی تا گلدان ها را باز کند! از این که رفته بود و قبر ارباب را جارو کشیده بود و .... 

آه.....

اگر شما هم خواستید بسوزید صفحه ی او را در گوگل پلاس دنبال کنید:

https://plus.google.com/u/0/103580385879534064377

اسماء الحسنی

همیشه به این فراز از قرآن می رسیدم که «و علم الادم الاسماءکلها» می رفتم توی فکر که یعنی چی؟ خوب خدا اسماء الهی را به آدم یاد داد. بعد این آدم هم اون ها را به فرشتگان عرضه کرد! خوب که چی؟ این چه قابلیتی را برای آدم اثبات کرد؟ خوب اگر خدا به هر مخلوق دیگرش هم این اسماء را یاد می داد یاد می گرفت! این کجاش برتریه؟

این سوال توی ذهنم بود تا این که روایتی عالی را دیدم به نقل از امام صادق که می گوید

«نحن والله اسماء الحسنی»

تازه پازل جور شد. داستان همان داستان عرضه ی امانت است. داستان همان «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» است.

خداوند امانت را بر انسان عرضه کرد و چون اسماء الحسنی الهی آفریده شدند فرشتگان سجده کردند.

لولاک لما خلقت الافلاک

پی نوشت: یه خرده حرف ها برای من گنده گویی بود اما چون می خواستم بنویسمش خلاصه گفتم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

پی نوشت1 : وَ للهِ الاَسمَاءُالحُسنی فَادعُوهُ بِهَا

پی نوشت 2: آدم علیه السلام با همین اسماء الهی خدا را خواند تا توبه اش قبول شود. اسماء پنج تن آل عبا

پی نوشت 3: حالا خودتان بروید داستان اسم اعظم الهی را

پی نوشت 4: تا کنون به این فکر کرده اید که چرا اسم خاص امام زمان را مجاز نیستیم بگوییم؟ رمزش ؟

به مناسبت ایام عزاداری

سلام

این چند روز گرچه سوژه خیلی بود و خیلی حرف داشتم اما خیلی فرصت نوشتن دست نداد.

فقط به بهانه ی این ایام توصیه می‌شود:

مجموعه‌ی سخنرانی شیعه کیست به این می‌پردازد که آن شیعه‌ای که توی روایات بسیار آمده است و جهنم هم نمی رود کدام شیعه است؟ آیا ما شامل این شیعه می‌شویم؟ این مجموعه سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین عباسی در دانشگاه شیراز در دهه محرم می‌باشد.


دو: آیا دلتان روضه می‌خواهد؟ مجموعه روضه های حجت الاسلام و المسلمین پناهیان

و باز هم از استاد پناهیان:

احساسات حسینی

مروری بر ریشه های واقعه کربلا

زندگی در بستر شهادت

آثار تربیتی عزای حسین(ع)

سیاست و معنویت در حماسه حسینی

امروز همکارم قسمت هایی از سخنرانی استاد اسدی گرمارودی را گذاشته بود که نظرم را جلب کرد. از سایت عقل و وحی می‌توانید با این استاد نیز آشنا شوید

و در نهایت اگر به دنبال یه حسینیه می‌گردید که به دور از انحرافات عزاداری فقط به عشق حسین بمیرید! توصیه می کنم حتما یه سر به مسجد دانشگاه امام صادق بزنید. سایت هیات میثاق با شهدا


إِنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أَبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللّه‏ُ لِخاصَّةِ أَولیائِهِ

قسمتی از شرح خطبه ی جهاد به نقل از حجت الاسلام و المسلمین رسولی

امام علی (ع) می فرمایند: «اما بعد فان الجهاد  باب من ابواب الجنه» جهاد دری از درهای بهشت است. «فتح الله لخاصة اولیائه» این در را خدا برای اولیاء خاصش باز دوستان خاصش گذاشته است. می فرمایند در جهاد را برای خاص اولیائش باز گذاشته است. اینجا یک نکته ای که هست ببینید برای خاص اولیائش باز گذاشته به این معنا نیست که هر کس دوست خدا شد توفیق جهاد پیدا می کند. این که اصلا منافات داره با این احکامی که ما داریم جهاد واجب است

چطور واجبیه که همه باید شرکت کنند اما فقط مخصوص خاصان خداست؟

هم اینجا و هم در خیلی از روایاتی که شبیه به این می بینید این را  حواستون باشه منظور نتیجه ی کار است یعنی جهاد خاص ساز است. نه این که فقط خاص ها می توانند بروند جهاد بکنند.

یعنی هر کس که وارد داستان جهاد شد تبدیل به آدم خاصی می شه. مهم اینه که من روحیه ی جهادی داشته باشم روحیه ی شهادت طلبی داشته باشم. خود این روحیه من را خاص می کنه وقتی که این خلوص به حد اعلایی رسید اونوقت خدا گلچین می کند.

اینطوریه یعنی ورود به این مطلب خاص می کنه نه این که هر کس خاص بود وارد شد.

یه تعبیری که متاسفانه  قبلا در رابطه با همین شهدای خودمان شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی به غلط بود همینطوری بود دیگه. بعضا بعضی چیزها را سانسور می کردند که آقا این کی بود رفته شهید شده نگین این جور در نمیاد  با عقاید ما که همچین آدمی رفته شهید شده. الحمدلله این شکسته شد این باب باز شد معرفت ایجاد شد  که اینجوری نیست بگذارید گفته شه اتفاقا  باید معروف بشه که نخیر چه آدم هایی وارد داستان جهاد شدند متحول شدند. باید گفته بشه.

ما یه کاری کردیم بگن اون آدم های خاصی بودند رفتند شهید شدند دور از دسترس نیست هر کسی می تونه به این مسیر وارد بشه وارد که شدی خاص می شی مهم نیست قبلش چی بودی این که حضرت علی (ع) می فرمایند خدا این در را برای خاص اولیائش باز گذاشته منظور همینه یعنی جهاد خاص ساز است. شما واردش که می شی خاص می شی مهم اینه که ورود پیدا کنی.

برای ورودش خلوص نمی خواد اصلا واجب شرعیه منتها وارد که شدی دلی که دادی درست عمل کردی انگیزه ت درست شد نیتت که درست بود اونوقت تبدیل به یه آدم خاص می شی.

نمونه هاش را زیاد دیدیم وصیت نامه ی یه شهید ده دوازده ساله را که آدم می خونه آقای رحیم پور ازغدی به طور تخصصی کار کرده اند روی وصیت نامه ی شهدای جوان می فرمودند که من چیزهایی که توی این وصیت نامه ها دیدم توی کتب عرفا پیدا نکردم. یعنی نه از کتب عرفا نه از نقل عرفا. چیزهایی که توی وصیت نامه یه شهید ده دوازده ساله بوده. معلومه که توجه خاصی بهش شده ولو این که قبل از اون آدم خاصی نبوده ممکنه نمازش را هم یکی در میان می خونده

همین مطلب در وبلاگ جدیدم

امام سفارشی!

پیامبر اکرم (ص): انا و علی ابوا هذه الامه

نمی دونم  واقعا خودمون را فرزندان امام علی می دونیم؟ حواسمون هست که ما را به نام امام علی می شناسند؟ حواسمون هست که حرمت این را حفظ کنیم؟ الان احساس یتیمی می کنیم؟

اما حرف اصلی ای که این پست را به خاطرش نوشتم این نبود بلکه این بود که به نظرم خیلی از ما اماممون امام سفارشیه! امام سفارشی امامیه که همون جوری که خودت خواستی شناختیش و دیدیش نه اون جوری که هست. البته کم کاری هم هست در معرفی ابعاد مختلف وجودی امامان. اما خود ما هم امام هامون و امام علی (ع) را نه اونجوری که بودن و هستن بلکه اونجوری که دوست داشتیم شناختیم!

اینجوری می شه که رافت امام علی بدون خشونت و صلابتش دیده می شه یا برعکس! عدالت امام علی دیده می شه اما نمی فهمیم که توی حکومت امام علی هم می تونه فقیر باشه و این جوری می شه که خیلی از جنبه های دین برامون نامفهوم میشه و این خیلی خیلی خطرناکه.

خطرناکه چون ممکنه پس از ظهور آقا امام زمان وقتی دیگه با یه امام سفارشی طرف نیستیم نتونیم ولایت آقا را بپذیریم. این خیلی مهمه که ولایت امام را بپذیری نه اون امام سفارشی خودت را!

مرفه بی درد

تا حالا فکر کردین این کلمه ی مرفه بی درد یعنی چی؟

رفاه به خودی خود در اسلام مذموم است؟

این کلمه ی بی درد یعنی چی؟ مگر انسان بی درد هم وجود دارد؟ اصلا دنیا دار آزمایش است و همه ی آدم ها به نوعی آزمایش می شن و دردهای خودشون را دارند پس این ترکیب مرفه بی درد یعنی چه؟ آیا مرفه بودن بد است یا مرفه بی درد بودن است که بد است؟

آن چه از برآیند احادیث و روایات اسلامی برمی آید این است که رفاه در حد معقول و متعادل نه تنها مکروه نیست بلکه شایسته ی مومن و مستحب است و آچه از آن نهی شده است خوی دنیاطلبی و اشرافیگری بوده است و نه رفاه و آسایش در زندگی.

پس این کلمه مرفه بی درد یعنی چه که اینقدر در ادبیات انقلاب اسلامی مذموم است؟ اصلا کدام درد است که نداشتنش مذموم است؟

من نظر خودم را می گم.

اون چیزی که تقبیح شده نداشتن درد مظلومین و فقراست. درک نکردن شرایط آنها و کمک نکردن به آنها و بی توجهی به آنان است که قبیح و زشت دانسته شده است. این که قارون وار عده ای بگویند آن چه به ما داده شده است از آن خود ماست و از کمک به محرومان خودداری کنند مذموم است و این که یادشان برود که خداوند رزق نیازمندان را در اموال ثروتمندان قرار داده است قبیح است.

سنت الهی بر آن قرار گرفته است که از بخشیدن و صدقه و زکات و خمس اموال برکت یابند و بیشتر شود.

لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ

یعنی رفاه مذموم رفاهی است که شکرش به جا آورده نشود و به فقرا کمک نشود ولی اگر رفاه همراه با کمک به فقرا و دستگیری از نیازمندان و پشتیبانی از مظلومین باشد خداوند بیشترش هم می دهد.

ماه رمضان فرصت خوبی است برای درک مستمندان و دور شدن از صفت مذموم مرفه بی درد بودن. از این فرصت خوب استفاده کنیم.

إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً

چند وقت است در ذهنم با این آیه کشتی می گیرم!
«إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً.»

یعنی حضرت موسی نتوانست با خضر باشد چون نمی توانست بر آنچه از آن علم ندارد صبر کند.

حالا نکته اینجاست آقا امام زمان عجل الله فرجه پس از ظهور بر خلاف همه ی انبیا و امامان گذشته بر اساس باطن حکم می کنند! 1 یعنی بر اساس غیب عمل می کنند و بر اساس باطن و نیت افراد قضاوت می کنند.

خوب یاران امام زمان در جامعه ی مهدوی باید ولایت پذیریشون در حدی باشه که دیگه اون آیه را نشنوند! یعنی باید بتونند بر چیزی که بر آن علم ندارند صبر کنند.

پانوشت:

1.شیخ مفید می‏گوید: چون قائم آل محمد قیام کند، مانند حضرت داود علیه‌السلام بر حسب باطن ، بی‏هیچ نیازی به شاهد ، حکم و قضاوت می‏کند، خداوند حکم را به او الهام کرده و او بر طبق الهام الهی حکم می‏راند. حضرت مهدی نقشه‏های پنهان هر گروه را می‏داند و به آن‌ها می‏گوید: مهدی دوست و دشمن خود را با نگاه می‏شناسد.


جشن عاشقان مبارک باد

نظر رهبری در مورد برخورد با بدحجاب ها

تا چند روز پیش  هم حامی گشت ارشاد بودم یعنی از نفس بودن گشت ارشاد حمایت می‌کردم و هم از منتقدان گشت ارشاد بودم. یعنی نوع برخورد گشت ارشاد و روش اجرا را نمی پسندیدم. وجود افسران نیروی انتظامی با هیکل‌های کماندویی در کنار خانم‌های ناهی از منکر بیش‌تر ذهنیتی منفی را به وجود می‌آورد که خود به خود اثر ذهنی منفی ای را به ذهن متبادر می‌کند. دوستی معتقد بود اجرای بد این قانون به این علت است که اجرا نشدنش را توجیه کنند! یعنی بد اجرا می‌کنند تا همه اجرا نشدنش را ترجیح بدهند!

در همین زمینه به بیانات حضرت آقا برخوردم که تا حدی نتیجه گیری من را تغییر داد. این صحبت ها در ادامه می‌آید:

اين گونه است كه كشور حفظ مى‌شود؛ با امر به معروف و نهى از منكر. منتها من دو تذكر به شما جوانان عزيز - در هرجاى كشور كه هستيد - مى‌دهم. اولاً امر به معروف و نهى از منكر يك واجب است كه رودربايستى و خجالت بر نمى‌دارد. ما گفتيم:

اگر ديديد كسى مرتكب خلافى مى‌شود، امر كنيد به معروف و نهى كنيد از منكر. يعنى به زبان بگوييد. نگفتيم مشت و سلاح و قوت به كار ببريد. اينها لازم نيست. خداى متعال كه اين واجب را بر ما مسلمانان نازل فرموده است، خودش مى‌داند مصلحت چگونه است.

ما هم تا حدودى حكم و مصالح الهى را درك مى‌كنيم. بزرگترين حربه در مقابل گناهكار، گفتن و تكرار كردن است. اين‌كه يك نفر بگويد اما ده نفر ساكت بنشينند و تماشا كنند، نمى‌شود. اگر يكى دچار ضعف نفس بشود، يكى خجالت بكشد و يكى بترسد، اين‌كه نهى از منكر نخواهد شد.


گناهكار هم فقط بدحجاب نيست كه بعضى فقط به مسأله‌ى بدحجابى چسبيده‌اند. اين، يكى از گناهان است و از خيلى از گناهان كوچكتر است.

خلافهاى فراوانى از طرف آدمهاى لاابالى در جامعه وجود دارد: خلافهاى سياسى، خلافهاى اقتصادى، خلاف در كسب و كار، خلاف در كار ادارى، خلافهاى فرهنگى. اينها همه خلاف است. كسى غيبت مى‌كند، كسى دروغ مى‌گويد، كسى توطئه مى‌كند، كسى مسخره مى‌كند، كسى كم‌كارى مى‌كند، كسى ناراضى تراشى مى‌كند، كسى مال مردم را مى‌دزدد، كسى آبروى مردم را بر باد مى‌دهد. اينها همه منكر است. در مقابل اين منكرات، عامل باز دارنده، نهى است؛ نهى از منكر. بگوييد: «آقا، نكن.» اين تكرار «نكن»، براى طرف مقابل، شكننده است. اين نكته‌ى اول؛ كه نهى از منكر، اراده و تصميم و قدرت و شجاعت لازم دارد، كه بحمداللَّه، در قشرهاى مردم ما و در زن و مرد ما وجود دارد. بايد آن را به كار بگيريد. منتظر نباشيد كه دستگاهها بيايند و كارى بكنند.


بعضى از مردم به اين‌جا تلفن زدند، نامه نوشتند و سفارش كردند كه «آقا! شما گفتيد نهى از منكر. سيل پشتيبانيها هم انجام گرفت. اما عملاً كارى نشد!» عملاً چه كار مى‌خواستيد بشود؟ مگر لازم است كه اين‌جا هم دولت وارد شود يا دستگاه قضايى مستقيماً وارد شود؟ خودمردم بايد وارد شوند. خود مردم بايد نهى كنند. البته دولت، مجلس شوراى اسلامى، دستگاه قضايى و نيروى انتظامى، موظفند كه ناهى از منكر را پشتيبانى كنند. اين، وظيفه‌ى آنهاست. مباشر كار، خود مردم مى‌توانند باشند و بايد باشند. بخش عمده‌ى قضيه، اين‌جاست. جوان رزمنده، خانواده‌ى شهيد داده، خانواده‌ى ايثارگر، خانواده‌ى اهل انفاق، مؤمنين نمازخوان و روزه بگير و مسجد برو، دلسوزان انقلاب، روشنفكران علاقه‌مند به مفاهيم اسلامى و انقلابى؛ همه‌ى اينها بايد در صحنه باشند.

موضوع امر به معروف كه موضوع جديدى نيست. اين، تكليف هميشگى مسلمانان است. جامعه اسلامى، با انجام اين تكليف زنده مى‌ماند. قوام حكومت اسلامى، با امربه‌معروف و نهى‌ازمنكر است، كه فرمود: اگر اين كار نشود، آن وقت «لَيُسلِّطُنَّ اللَّه عَلَيْكم شِرارُكم فَيَدْعُوا خِيارُكُم فلا يُسْتَجابُ لَهُم(5)».

قوام حكومت اسلامى و بقاى حاكميت اخيار، به اين است كه در جامعه امربه‌معروف ونهى‌ازمنكر باشد. امربه‌معروف فقط اين نيست كه ما، براى اسقاط تكليف، دو كلمه بگوييم. آن هم در مقابل منكراتى كه معلوم نيست از مهمترين منكرات باشند.

وقتى يك جامعه را موظّف مى‌كنند كه آحادش بايد ديگران را به معروف امر و از منكر نهى كنند، اين به چه معناست؟ چه وقت ممكن است آحاد يك ملت آمر به معروف و ناهى از منكر باشند؟ وقتى كه همه، به معناى واقعى در متن مسائل كشور حضور داشته باشند؛ همه كار داشته باشند به كارهاى جامعه؛ همه اهتمام داشته باشند؛ همه آگاه باشند؛ همه معروف شناس و منكر شناس باشند. اين، به معناى يك نظارت عمومى است؛ يك حضور عمومى است؛ يك همكارى عمومى است؛ يك معرفت بالا در همه است.  امربه‌معروف، اينهاست.

والّا اگر ما امربه‌معروف را در يك دايره محدود، آن هم به وسيله افراد معلومى، زندانى كنيم، دشمن هم در تبليغات خودش بنا مى‌كند سمپاشى كردن؛ كه در ايران بناست از اين به بعد، نسبت به زنهاى بدحجاب، اين‌طور عمل شود! اين واجبِ به اين عظمت را، كه قوام همه چيز به آن است، بياورند در دايره‌اى محدود، در خيابانهاى تهران؛ آن هم نسبت به چند نفر زنى كه وضع حجابشان مثلاً درست نيست. اين است معناى امر به معروف؟! اين است معناى حضور نيروهاى مؤمن در صحنه‌هاى گوناگون جامعه؟! قضيه، بالاتر از اين حرفهاست. تخلّفها يك اندازه و يك نوع نيست. تخلّفها، تخلّفهاى فردى نيست.

بالاترين تخلّفها، آن تخلّفها و جرايمى است كه پايه‌هاى نظام را سست مى‌كند. نوميد كردن مردم، نوميد كردن دلهاى اميدوار، كج‌نشان دادنِ راه راست، گمراه كردن انسانهاى مؤمن و بااخلاص، سوء استفاده كردن از اوضاع و احوال گوناگون در جامعه اسلامى، كمك كردن به دشمن، مخالفت كردن با احكام اسلامى و تلاش براى به فساد كشاندن نسل مؤمن. امروز دستهايى تلاش مى‌كنند تا فساد را به صورت نامحسوس - نه آن طورى كه شما در خيابان آن را ببينيد و بفهميد و مشاهده كنيد - به شكلهاى گروهكى، ترويج كنند و جوانان را به فساد بكشانند؛ پسرها را به فساد بكشانند؛ مردم را به بى‌اعتنايى بكشانند. منكرات اينهاست؛

منكرات اخلاقى، منكرات سياسى، منكرات اقتصادى. همه‌جا، جاى نهى از منكر است. يك دانشجو هم، در محيط درس مى‌تواند نهى از منكر كند. يك كارمند شريف هم، در محيط كار خود مى‌تواند نهى از منكر كند. يك كاسب مؤمن هم، در محيط كار خود مى‌تواند نهى از منكر كند. يك هنرمند هم، با وسايل هنرى خود، مى‌تواند نهى از منكر كند. روحانيون در محيطهاى مختلف، يكى از مهمترين عوامل نهى از منكر و امر به معروفند. نمى‌شود اين واجبِ بزرگ الهى را در دايره‌هاى كوچك، محدود كرد. كار هم كار همه است. اين‌طور نيست كه مخصوص عدّه خاصى باشد.



منابع:

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم    ۱۳۷۱/۰۷/۲۹ 


بيانات در دیدار جمعی از روحانیون ۱۳۷۱/۰۵/۰۷

من، عامل همه‌ی انحراف ها!

همه‌ی انحراف‌ها و بدبختی‌ها و کژی‌ها و ناراستی‌ها از روزی شروع شد که شیطان در مقابل حرف خدا صحبت از منیت خودش کرد! یعنی در مقابل خدا برای خودش وجودی قائل شد که از آن صحبت کند!

تا زمانی که یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود انحراف و بدی و عیبی هم وجود نداشت. اسلام هم یعنی همین تسلیم مطلق امر خدا بودن. یعنی این که من کی ام که بخوام مقابل خدا حرف بزنم. سر در فرمان پروردگارم نهاده ام.

ممکنه بپرسید پس تکلیف عقل چی می‌شه؟ اگه بناست هر چی خدا گفت بگیم چشم پس این وسط عقل چه کاره ست؟ چرا خدا توی قرآن گفته چرا فکر نمی‌کنید؟

جوابش مشخصه. عقل برای چند و چون در مقابل فرمان خدا نیست. بلکه برای «تشخیص» فرمان خدا است. برای این است که بفهمیم این راه و این کار با مجموعه دستورالعملی که خدا با نام دین برای ما فرستاده سازگار است یا خیر.

تفقه در دین که خدا در قرآن بارها به اون امر کرده و گفته افلا تفقهون تفکر  و تدبر در دین خداست برای «تشخیص» حق از باطل

اما مشکل زمانی به وجود میاد که به جای اون که برای خودمون «تشخیص تکلیف» کنیم برای خدا «تعیین تکلیف» می‌کنیم! دین خدا را کم و زیاد می‌کنیم به این بهانه که می‌خواهیم دین فراگیر شود! حالا چه فرق می‌کند که این کار را سروش اسمش را بگذارد اسلام رحمانی و مشائی اسمش را بگذارد اسلام عاشقانه؟

مساله این‌جاست که به جای آن که بخواهیم دین را بشناسیم می‌خواهیم دین را طبق شناخت خودمان مشخص کنیم! این جاست که باید به این آیه مراجعه کنیم که :

عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ

و بسا چيزى را ناخوش داشته باشيد كه آن به سود شماست و بسا چيزى را دوست داشته باشيد كه به زيان شماست، و خدا مى ‏داند و شما نمى‏ دانيد

نگاهی به آیه ی 4 و 5 و 6 سوره ی محمد

یکی از آیه هایی که در چند روز گذشته به آن برخورد کردم و توجهم را به خودش جلب کرد آیه های 4 و 5 و 6 سوره ی محمد بود.

نکته ی جالبی که توی این آیه ها وجود داره اشاره به اصلاح امر شهدا پس از شهادتشان است.

وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ سَيَهْدِيهِمْ وَيُصْلِحُ بَالَهُمْ وَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ

و آنان که در راه خدا کشته شده اند اعمالشان را باطل نمی کند به زودى آنان را راه مى‏ نمايد و حالشان را نيكو مى‏ گرداند. و به بهشتی که برايشان وصف کرده است داخلشان سازد.

اون چه مشخصه و از این آیه برمی آید اینه که این اصلاح امری که خدا از اون صحبت کرده است قبل از شهادت نیست بلکه پس از شهادت در راه خدا می باشد.
تفسیر المیزان در این مورد این جوری می گه:

سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ" ضمير جمع به" الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ..." برمى‏ گردد، در نتيجه آيه شريفه و آيه بعدش در مقام بيان حال شهداء بعد از شهادتشان مى‏باشد كه مى‏ فرمايد:

به زودى خداى تعالى ايشان را بسوى منازل سعادت و كرامت هدايت نموده، با مغفرت و عفو از گناهانشان، حالشان را اصلاح مى‏كند و شايسته دخول در بهشت مى‏شوند.

و وقتى اين آيه را با آيه" وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ" «2» ضميمه كنيم، معلوم مى‏شود مراد از اصلاح بال كشته شدگان راه خدا، زنده كردن ايشان است به حياتى طيب كه شايسته‏ شان كند براى حضور در نزد پروردگارشان، حياتى كه با كنار رفتن پرده‏ ها حاصل مى‏شود.


حساب و کتاب

یکی از عجایب زندگی ما این است که همیشه در حال حساب و کتاب هستیم! اگر فلان پول را به دست بیاورم، اگر فلان کار را بگیرم ؛ اگر وام بگیرم، اگر ... همیشه حساب و کتاب هایمان دنیایی است، نقشه می کشیم! برنامه می چینیم، اگر پایبند باشیم از راه حلال و اگر نباشیم هر راه صواب و ناصوابی. حساب و کتاب می کنیم تا ثروتی به دست آوریم، کاری بکنیم یا ...

اما خدا گفته است همه ی این حساب و کتاب ها کشک است! خدا «من حیث لایحتسب» رزق می دهد. از  جایی که فکرش را نمی کنید روزی شما را می دهیم!

راستش را بخواهید من این «من حیث لا یحتسب» را خیلی زیاد هم در زندگی چشیده ام.

حالا نه این که حساب و کتاب بد باشدها! نه! اتفاقا توصیه هم کرده اند! «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» . خیلی توصیه کرده اند حساب و کتاب را. اما نه برای دنیا و مال دنیا حساب و کتاب بکنید اما برای آخرت.

حضرت علامه حسن زاده آملی می فرمایند:

« هر روز صبح که از خواب بیدار مى‌شوید، قصد جدى كنید كه:

هر عملى كه پیش آید، رضاى خدا، عزّ اسمه را مراعات خواهم كرد.
آن وقت در هر كارى كه مى‌خواهید انجام دهید،
نفع آخرت را منظور خواهید داشت،
و همین حال را تا شب، وقت خواب، ادامه خواهید داد.
- - -
اهل محاسبه باشیم . .
انشالله اولین زمان محاسبه ی نفس ؛ شب اول قبر نباشه . .»

حرمت مرثیه

صدای مرثیه می آید در اتوبوس. دوستم می‌پرسد صدای حاج منصور است؟ و من تنها به این فکر می‌کنم که چه‌بی‌جا و چه بی‌موقع!

اصلا موافق نیستم با دوستان مذهبی‌ای که هرجا می‌رسند صدای ضبط‌شان به مداحی و روضه بلند است و اصلا موافق نیستم با دوستانی که در شبکه‌های اجتماعی چپ و راست ذکر مصیبت می‌کنند!

راستش هر چیزی که در جای خودش نباشد ارزشش را از دست می‌دهد. مرثیه‌ی امام حسین می‌بایست قلب را به آتش بکشاند و طبق روایتی دوستداران حضرت به محض شنیدن نام حضرت اشکشان جاری می‌شود. نام مادر سادات حضرت فاطمه(س) آتش به دل می‌زند. شنیدن یک کلمه‌ي کوچه‌ و در داغان می‌کند هر کسی را

اما وقتی که بی وقت و بی‌جا روضه گوش می‌دهیم. وقتی دارند مرثیه‌ي قتلگاه می‌خوانند و داریم کار خود را انجام می‌دهیم. وقتی از کوچه‌ی بنی‌هاشم می‌گویند و دلمان در مدینه نیست. وقتی … آن وقت است که صفای قلبمان می‌رود و دچار قساوت قلب می‌شویم. آن وقت است که هر چه می‌گویند حسین(ع) ککمان نمی‌گزد! مجبورند روضه‌ی مکشوف بخوانند آن هم از نوع نهی شده‌اش شاید کمی اشک به چشممان بیاید!


نهم ربیع الاول

امروز حجت الاسلام و المسلمین رسولی بحثی را در مورد مناسبات نهم ربیع الاول داشتند که چون بسیار مفید و عالی بود خلاصه ای از این مطلب را برای استفاده دوستان و علاقه مندان قرار می دهم:

1. نهم ربیع الاول عید آغاز امامت امام حیّ ما امام زمان (عجل الله فرجه) می باشد. البته پس از هر امامی امامت به امام بعدی منتقل می شده است اما چون ایشان امام حی و امام زمان ما می باشد به همین خاطر آغاز امامت امام زمان را جشن می گیریم. از طرف دیگر ائمه و پیامبر این روز را گرامی داشته اند و روایاتی در مورد بهجت پیامبر در این روز موجود است با توجه به این که امامت امام زمان مژده ی برقراری حکومت جهانی عدل است این مناسبت در نزد پیامبر نیز جایگاه ویژه ای داشته ای است.

2. این روز، روز کشته شدن عمر سعد ملعون به دست مختار ثقفی است. با توجه به نقش عمر سعد در حادثه عاشورا به هلاکت رسیدن او به دست مختار ثقفی باعث شد ایرانیان که یاران عمده ی مختار ثقفی را تشکیل می دادند این روز را جشن بگیرند.

3.اما آن چه در میان عوام به عنوان عیدالزهرا مشهور شده است چقدر متقن است؟ آیا نهم ربیع الاول روز کشته شدن خلیفه دوم می باشد؟

"ابن ادریس حلی" در کتاب "سرائر" فرموده اند که: آنچه در میان علما و تاریخ نگاران مشهور است این است که تاریخ کشته شدن خلیفه ی دوم 26  ذی الحجه می باشد و تنها قول خلاف مشهور مربوط به شیخ مفید می باشد که ایشان می فرمایند که خلیفه دوم 26 ذی الحجه ضربت می خورد و 29 ذی الحجه از دنیا می رود. منابع دیگر بالاتفاق شیعه و سنی مانند علامه مجلسی، شیخ بهایی، و .... تاریخ درگذشت خلیفه دوم را 26 ذی الحجه تصریح کرده اند.

سید جعفر شهیدی در کتابشان آورده اند که این بحث برای اولین بار در قرن ششم و هفتم شروع شده است

روایتی که همه ی کسانی که عید الزهرا را نقل کرده اند به آن استناد کرده اند از کتاب ابن طاووس می باشد. این روایت دو راوی دارد و مضمون آن این است که این دو نفر گویا خدمت یکی از اصحاب خاص امام نهم می رسند تا از او سوالی کنند. کنیز می گوید که این شخص (صحابی امام ) مشغول کارهای عید می باشد. آنها تعجب می کنند که کدام عید و ما چنین عیدی نشنیده بودیم (با کنیز بحث می کنند!) کنیز می گوید که صاحب این خانه از امام هادی چنین روایتی را نقل می کند!...  سید بن طاووس اولین کسی بوده است که این روایت را در کتابش زواید الفواید آورده است ( توی بحار الانوار هم این روایت آمده است و به سیدبن طاووس رجوع داده است) پس همه ی ریشه ها به سیدبن طاووس برمی گردد.

در کتاب اقبال الاعمال سید بن طاووس : "در رابطه با نهم ربیع الاول روایتی عظیم الشان نقل شده است و برخی از براداران امامی غیر عرب ما در این روز بسیار اظهار خوشحالی نموده (سید بن طاووس تصریح می کنند که این سنتی ایرانی است که خوب خیلی شیعه در اعراب داشته ایم و عرب چنین چیزی نداشته اند)  و قائلند که امروز روز هلاکت شخصی است که به خدا و رسول خدا اهانت کرده و دشمنی می ورزید. ولی من (سید بن طاووس ) با وجود تفحص در کتب تا کنون روایتی موافق با این روایت نیافته ام.

خود ایشان روایت را نقل می کنند. علما سیستمشان اینجوری است مثل مرحوم مجلسی که در بحار الانوار همین طور رفتار کردند. ایشان اول روایات را آورده است بعدا خودشان تاکید کرده اند که روز قتل خلیفه دوم 26 ذی الحجه است. اول روایت را آوردند بعد تاکید کرده اند که نظر من این نیست چون خودشون را موظف به جمع آوری کل احادیث می دانسته اند. منتها در مورد صحت و سقم آن بحث نمی کرده اند. اینجا سید بن طاووس که خودشان روایت را نقل کرده اند ( که حرف خودش را باید بپذیریم ) می گوید من چون روایت معروفی است نقل کرده ام اما می گوید که من آن را پیدا نکرده ام. ضمن این که علمائی همچون حضرت آیت الله مکارم نیز فرموده اند هر دو راوی هم ضعیف است

در آخر این روایت مطلبی نقل می شود مبنی بر این که در این روز گناه جایز است! که صراحتا غیرعقلانی و مخالف عقل است! اگر خدا بگوید یک روز گناه کنید یعنی خدا پذیرفته که یک روز ضرر کنید! چنین خدایی اصلا مستحق عبادت نیست!

وقتی روایت به چنین مطلب مضحکی ختم می شود مشخص می شود که کل روایت زیر سوال است.

به هر حال نهم ربیع الاول عید بزرگی است. عیدی است که ما بشارت پیدا کردیم که کسی خواهد آمد و انتقام آل الله را خواهد گرفت و قلب مطهر حضرت زهرا(سلام الله ) را شاد خواهد کرد.

پدر مهربان

قسمتی از فرمایش نورانی امام رضا علیه السلام در توصیف مقام امامت:

« الامام کالشمس الطالعة المجللة بنورها للعالم و هی فی الافق بحیث لا تنالها الایدی والابصار. »

امام مانند خورشید طلوع‌کننده است که نورش عالم را فرا گیرد و خودش در افق است به نحوی که دست‌ها و دیدگان به آن نرسد.

« الامام البدر المنیر، و السراج الزاهر، و النور الساطع، و النجم الهادی فی غیاهب الدجی و أجواز البلدان و القفار، و لجج البحار. »

امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره‏ایست راهنما در شدت تاریکی‏ها و رهگذر شهرها و کویرها و گرداب دریاها (یعنی زمان جهل و فتنه و سرگردانی مردم).

« الامام الماء العذب علی الظماء و الدال علی الهدی، و المنجی من الردی. الامام النار علی الیفاع، الحار لمن اصطلی به و الدلیل فی المهالک، من فارقه فهالک. »

امام آب گوارای زمان تشنگی و رهبر به سوی هدایت و نجات‌بخش از هلاکت است، امام آتش روشن روی تپه (رهنمای گم‌گشتگان) است، وسیله گرمی سرمازدگان و رهنمای هلاکت‏گاه‌هاست؛ هر که از او جدا شود هلاک شود.

« الامام السحاب الماطر، و الغیث الهاطل و الشمس المضیئة، و السماء الظلیلة، و الارض البسیطة، و العین الغزیرة، و الغدیر و الروضة. »

امام ابریست بارنده، بارانیست شتابنده، خورشیدیست فروزنده سقفی است سایه دهنده، زمینی است گسترده، چشمه‏ایست جوشنده و برکه و گلستان است.

« الامام الانیس الرفیق، و الوالد الشفیق، و الاخ الشقیق، و الام البرة بالولد الصغیر، و مفزع العباد فی الداهیة النآد…»

امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر برابر، مادر دلسوز به کودک، و پناه بندگان خدا در گرفتاری سخت است…

«… الامام أمین الله فی خلقه، و حجته علی عباده و خلیفته فی بلاده، و الداعی إلی الله، و الذاب عن حرم الله. »

… امام امین خداست در میان خلقش و حجت او بر بندگانش و خلیفه او در بلادش و دعوت‏ کننده به سوی او و دفاع‏ کننده از حقوق او است.

« الامام المطهر من الذنوب و المبرا عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدین،و عز المسلمین و غیظ المنافقین، و بوار الکافرین. »

امام از گناهان پاک و از عیب‌ها بر کنار است، به دانش مخصوص و به خویشتن‌داری نشانه‌دار است،موجب نظام دین و عزت مسلمین و خشم منافقین و هلاک کافرین است.

« الامام واحد دهره، لا یدانیه أحد، و لا یعادله عالم، و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص بالفضل کله من غیر طلب منه له و لا اکتساب، بل اختصاص من المفضل الوهاب. »

امام یگانه زمان خود است، کسی به هم‌طرازی او نرسد، دانشمندی با او برابر نباشد، جایگزین ندارد، مانند و نظیر ندارد، به تمام فضیلت مخصوص است بی ‏آنکه خود او در طلبش رفته و به دست آورده باشد، بلکه امتیازیست که خدا به فضل و بخشش به او عنایت فرموده.

« فمن ذا الذی یبلغ معرفة الامام، أو یمکنه اختیاره؟ هیهات هیهات!!! »
کیست که امام را تواند شناخت یا انتخاب امام برای او ممکن باشد؟ هیهات!!!

منبع : اصول کافی، کتاب‌الحجة، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث

مشت پولادین ما

امام خامنه ای:«ما ملتى هستيم كه هرگونه تجاوز را، بلكه هرگونه تهديد را، با استوارى و با قدرت كامل پاسخ خواهيم داد. ما ملتى نيستيم كه بنشينيم تماشا كنيم قدرتهاى پوشالىِ مادى كه از درون كرم‌خورده و موريانه‌خورده‌اند، ملت استوار و پولادين ايران را تهديد كنند. ما در مقابل تهديد، تهديد ميكنيم. هر كسى فكر تجاوز به جمهورى اسلامى ايران در مخيله‌اش خطور كند، بايد خود را آماده‌ى دريافت سيلى‌هاى محكم و مشتهاى پولادين كند؛ از سوى ملت مقتدر ايران، از سوى نيروهاى مسلح؛ ارتش جمهورى اسلامى ايران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و بسيج مردمى، و پشت سر همه، ملت بزرگ ايران. و بدانند؛ هم آمريكا بداند، هم دست‌نشاندگانش بدانند، هم سگ نگهبانش رژيم صهيونيستى در اين منطقه بداند؛ پاسخ ملت ايران به هرگونه تعرضى، هرگونه تجاوزى، بلكه هر گونه تهديدى، پاسخى خواهد بود كه از درون، آنها را از هم خواهد پاشيد و متلاشى خواهد كرد.»

آنها که با ترور امثال شهید روشن و شهید شهریاری به دنبال سست شدن اراده ی ملت ایران هستند بدانند ایران پر از روشن ها و شهریاری هاست و ما را با ترس آشنایی نیست و ما همه داوطلب این هستیم که نفر بعدی باشیم.

و پاسخ ما مشت محکمی است که بر دهان یاوه گویان و دشمنان فرود خواهیم آورد انشاء الله.

9 دی یک قدم به سمت ظهور

اهل مناسبتی نوشتن نیستم، اهل سفارشی نوشتن هم نیستم اما مگر می شود نه دی بیاید و برود و چیزی ننوشت؟

راستش بنایم نبود بنویسم. نه این که برایم مهم نبود. اما مانده بودم از کجا بگویم که دیگری نگفته باشد و بهتر از من هم نگفته باشد؟ شعر، کلیپ، پوستر، سخنرانی، مقاله و هر چیز دیگر بخواهی فراوان است بر اینترنت و من می خواهم چه چیز بر این انبوه اضافه کنم؟

اما حیف دیدم که یک نکته را بیان نکنم. از نظر من "9 دی یک قدم به سمت ظهور" بود. خدا در قرآن تصریح کرده است که امتحانات امت های پیشین را از ما نیز می گیرد. فتنه 88 امتحانی بود برای امتی که داعیه دار پرچم داری ظهور است. امتی که از روز اول انقلاب گفته است که انشاء الله این پرچم را به دست آقا و مولایمان امام زمان(عجل الله فرجه ) می سپارد و 9 دی روزی بود که امت ایران اسلامی از امتحان سربلند بیرون آمد تا ثابت کند که امتی است که ولی را تنها نمی گذارد و نمی گذارد عاشورا تکرار شود. 9 دی امت ایران اسلامی ثابت کرد که کوفی نیست که ولی تنها بماند. 9 دی روزی بود برای یک قدم به سمت ظهور رفتن

کدام اعتدال؟

خیلی ها می گویند ما معتدلیم یا ما تندرو نیستیم یا ...
مساله اینجاست که اعتدال نسبت به که و چه ؟ با کدام معیار تندرویی و کنروی را مشخص کرده اید؟
اسلام دین اعتدال است « و جعلناکم قوما وسطا»
اما اعتدال با کدام معیار؟ آیا اعتدال نسبت به حق و باطل؟ برخی اعتدال را ایستادن در میان حق و باطل و اندکی از حق و باطل را مخلوط کردن گرفته اند!  اما عدل هر چیز را در جای خویش قرار دادن و اعتدال از مایه عدل است برای این که خویش را در جای خود قرار دهی و اعتدال را نسبتی با باطل نیست.
اعتدال معیار دارد و ملاک. و این ملاک و معیار برادر و خواهر ت
و و دوست و رفیق من نیست. ملاک و معیار اعتدال امام بر حق است که الحق ما رضیتموه و الباطل ماستخطموه و المعروف ما امرتم به و المنکر ما نهیتم عنه.
اعتدال در رابطه با امام تعریف می شود و معتدل شخصی است که رابطه ی خویش را امام زمان خویش رابطه ملازم بودن تعریف می کند که اگر از امام عقب بیافتی از زاهقین هستی و اگر از امام جلو بیافتی از مارقین هستی و تنها ملازمین حضرتش هستند که از اهل نجاتند.
اعتدال نه پای بر حق نهادن و میانه روی در میان حق و باطل است بلکه دقیقا در راه حق حرکت کردن و در رکاب آقا و مولای خویش بودن است. و معتدل کسی نیست جز آن که سر در فرمان ولی و صاحب خویش نهاده است و بر نفس خویش لگام زده است و مصلحت سنجی را نه به نفع نفس خویش بلکه به امر ولی خویش انجام می دهد.

شیعه کیست؟

سخنرانی های حجت الاسلام محسن عباسی ولدی در محرم 84 هیات محبین اهل بیت دانشگاه شیراز

عزاداری حقیقی؟ معرفت یا احساس؟
عزادار حقیقی؟

آیا من شیعه ام؟

قانون و قاعده برای شیعه بودن از نظر حضرت زهرا (س)

...

دریافت سخنرانی ها

مجموعه روضه های استاد پناهیان

مجموعه مراثی استاد پناهیان برای دانلود قرار داده شد.

مجموعه مرثیه های استاد پناهیان

گلچین روضه ها


حمایت آری اما نه از انحراف

حمایت آری اما نه از انحراف

وظيفه همه است كه به مسؤولان كشور كمك كنند و آنها را يارى نمايند؛ البته تا وقتى كه در خطّ مستقيم اسلام و امام حركت مى‏كنند. اگر كسى از خط مستقيم اسلام و امام منحرف شود - هر كسى باشد - او درخور حمايت نيست. اين فرق هم نمى‏كند؛ از بالا تا پايين همه يكسان هستند؛ خود من هم همين‏طور هستم. اگر خداى نكرده من هم از آن خطّ صحيحِ اسلام تخطّى كنم، بر مردم واجب نيست كه از من حمايت يا تبعيت كنند. البته احياناً يك وقت اشتباه و اختلاف سليقه‏اى وجود دارد. اين اختلاف سليقه نبايد موجب شود كه ما مسؤولان كشور و مسؤولان بخشهاى گوناگون را از حمايت خودمان محروم كنيم؛ نه، بايد آنها را حمايت كنيم.

منبع


انتقاد از منظر امام

انتقاد غیر توطئه است. لحن توطئه با لحن انتقاد فرق دارد. انتقاد از اموری است که سازنده است. مباحثۀ علمی همان طوری که علوم اسلامی‏ بی‏ مباحثه نمی‏رسد به مقصد، امور سیاسی هم بی مباحثه نمی‏رسد به مقصد؛ مباحثه می‏خواهد، اشکال می‏خواهد، رد و بدل می‏خواهد، این را هیچ کس جلویش را نمی‏گیرد. لکن یک وقت لحن، لحن انتقاد نیست، لحن، لحن تضعیف جمهوری اسلامی‏ است، ولو اینکه دیکته کردند به او دادند، نفهمد که اینطوری است، لحن، این لحن است، ما با این لحن مخالفیم؛ این لحن، آزاد نیست. توطئه آزاد نیست، انتقاد آزاد است. بنویسند، بگویند، انتقاد کنند، اما توطئه کردن و دنبال این باشند که تضعیف کنند جمهوری اسلامی‏ را، تضعیف کنند ارگانهای این جمهوری را، آن است که دست در کار است، و ماورای او دستهایی است که گرداننده هستند. این دولت دارد با تمام توانی که دارد، در یک وقتی که هرکس باشد ناتوان است، در یک همچو وضعیتی که ما داریم، هر کس که بخواهد یک عمل مثبتی انجام بدهد با توانایی زیاد نمی‏تواند انجام بدهد، دولتی که تمام توان خودش را دارد برای این ملت صرف می‏کند و زحمت می‏کشد، آن وقت در مقابلش بیایند، یک وقت نخست وزیرش را متهم کنند که چه هست، یک وقت وزیر کذایش را.
اینها اگر چنانچه واقعاً انتقاد سازنده داشتند خوب، انتقاد کنند، بگویند فلان جا کج است فلان جا راست، اما همۀ مسائل را کنار گذاشتن، کارهایی که این دولت بیچاره کرده است کنار گذاشتن، کارهایی که مجلس کرده است کنار گذاشتن، نادیده حساب کردن که اینها هیچ، برای این ملت تا حالا هیچ انجام نگرفته است و الآن مثل زمان سابق همه چیز ما وابسته تر شده است، خوب، اینها معلوم است یک دستی پشتش هست که مردم را هُل بدهد و از صحنه بیرون کند، و به جای او آنهایی که باید بیایند بیایند، ما بااین مخالف هستیم، هر مسلمانی با این مخالف است، هر روحانی‏ای با این مخالف است، هر انسانی با این مخالف است.
آقا مردم زحمت کشیدند، جوان دادند، همۀ چیز دادند در راه اسلام، اسلامی‏که حالا با خون این مردم، با شهادت این جوانهای عزیز رسیده است به آنجایی که می‏خواهد حالا یک رشدی بکند و محکم کند پلی خودش را، و بحمداللّه‏ شده است، شما حالا از سر گرفتید و می‏خواهید هی یکی یکی تضعیف کنید، آن توطئه گر هست، و آن چه هست و آن کمونیست هست و آن سرمایه دار است و همین حرفهای مزخرف که هی گفته می‏شود. اگر انتقاد صحیح دارید خوب بگویید، بنویسید، و امضا کنید که این من می‏گویم اینجا و
آنجا درست نیست، ولو اینکه دولت خیلی کار کرده لکن اینجا ناقص است. اگر یک وقت هم دیدید که فلان دادگاه عمداً خلاف کرده است، فلان دولت، فلان وزیر عمداً خلاف کردند، شما با یک دلیلی ثابت کنید این معنا را. از آن دولت، از او بازخواست می‏شود. اما انسان بنشیند و بی امضا هی بنویسد و منتشر کند و هی تهمت بزند و منتشر کند، چرا بی امضاست؟ اگر راست می‏گویید خوب امضا کنید. نباید انسان متوجه بشود به اینکه حالا از باب اینکه یک دسته‏ای یک به خیال آقایان، به خیال اینها یک چیزی گیرشان آمده است، والاّ جز زحمت چی هست برایشان؟ این روحانیت قم جز زحمت، این مدرسین محترم قم الآن جز زحمت و وقت صرف کردن که باید در امور علمی صرف بکنند، حالا آمدند در اموری که باید صرف بشود صرف می‏کنند، چی هست برایشان؟ چه چیزی به آنها دادند؟ این «روحانیت مبارز تهران» جز اینکه زحمت دارند می‏کشند و دارند خون دل می‏خورند چی به آنها رسیده است؟

تضعیف جمهوری اسلامی، یعنی تضعیف اسلام

این دادگاهها و این دادسراها و این قضات و این مجلس و این شورای نگهبان و این همه، تا برسیم به آن پاسدارها و پاسبانها که جان عزیزشان را دارند فدای شماها می‏کنند و فدای اسلام می‏کنند و فدای مسلمین می‏کنند، آن وقت سزاوار است که انسان تضعیف کند اینها را؟ با تضعیف دولت آنها را تضعیف کند؟ چیزهایی بگوید آنجا هم منتشر بکنند که مردم تضعیف بشوند؟ اینها است که انسان را به صدا درمی‏آورد و می‏گوید که آقا، بنشینید سرجایتان، بس است، دیگر نمی‏شود آن ترتیب برگردد. و اما خیر، فلانی باانتقاد مخالف است، نخیر، انتقاد بکنید توطئه نکنید. من با توطئه مخالفم، همه هم مخالف‏اند. ما با تضعیف جمهوری اسلامی، تضعیف جمهوری اسلامی، یعنی تضعیف اسلام، ما با این مخالفیم؛ کدام مسلمان است که مخالف نیست با این؟


انتقاد برای ساختن، برای اصلاح امور، لازم است؛ هر مجلسی باید این انتقادات را داشته باشد؛ لکن اگر[در]این انتقادات آن که انتقاد می‏کند با آرامش خاطر و با نظر صحیح انتقاد بکند، این که جواب می‏دهد هم اگر با نظر صحیح و بدون اینکه غضب در آن راه داشته باشد جواب بدهد، آن وقت منطق در مقابل منطق است. و اگر با هیاهو و جار و جنجال بخواهید شما یک مسئله را حل بکنید، و هر کسی در نظر داشته باشد که طرف مقابل خودش را مثل یک دشمن بکوبد، عقلها کنار می‏رود و قوۀ غضبیه، که بدترین قوه‏هاست اگر مهار نشود، در کار می‏افتد؛ و مسائل را علاوه بر اینکه حل نمی‏کنند، مشکلتر می‏کنند.


شکی نیست که دخالتهای غیرصحیح بعضی از اشخاص که به صورت روحانی درآمده‏ اند و اشخاص غیر روحانی که خود را بدون هیچ گونه صلاحیتی در امور کشوری وارد کرده‏ اند، زیاد هستند. باید مراجع صلاحیتدار از اینگونه اعمال شدیداً جلوگیری کنند و باید نویسندگان و گویندگان ذی‏صلاحیت در رفع آنها با نصایح برادرانه و انتقاد سالم بکوشند، لکن نه به طور انتقامجویی و از روی عقده‏های درونی و چهرۀ جمهوری اسلامی را واژگونه کردن که خود گناهی بزرگ است، که اینگونه برخوردها نه تنها علاوه بر آنکه تأثیر درستی ندارد، دارای عکس‏ العمل نیز می‏باشد. مع‏ الأسف بعضی از نویسندگان و گویندگان به جای انتقاد سالم و هدایت مفید، با انتقاد کینه‏ توزانه می‏خواهند افراد جامعه را به جمهوری اسلامی بدبین کنند. اینان به جای انتقاد سازنده به فحاشی پرداخته و به جای نهی از منکر، خود مرتکب منکر می‏شوند. خداوند آنان را هدایت فرماید.


انتقاد، انتقاد صحیح باید بشود. هر کس از هرکس می‏تواند انتقاد صحیح بکند. اما اگر قلم که دستش گرفت انتقاد کند برای انتقامجویی، این همان قلم شیطان است. اگر روی مصالح عامه، یک کسی به کسی اشکال می‏کند و همچون است که اگر خودش را بردارند یک کسی دیگر را اینجا بنشانند و همین حرفها را بزند خودش ناراحت نشود، این میزان دستش باشد که قلم دست شیطان است می‏نویسد یا دست رحمان است. زبان، زبان شیطان است یا زبان رحمان است.


منبع:

1و 2 و 3 و 4 و 5

معنای ضد ولایت فقیه

بسیاری از کسانی که ابهاماتی در مورد ولایت فقیه دارند با این شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» به مشکل برمی خورند که چرا مرگ بر ضدولایت فقیه و مثلا فلان روحانی معروف که به ولایت فقیه به شکلی که در جمهوری اسلامی مطرح است معتقد نیست چرا باید بر او مرگ فرستاد.

حضرت آیت الله امام خامنه ای در پاسخ به سوالی ضد ولایت فقیه را این گونه معرفی می‌نمایند:

اين برادر عزيزمان ميگويد «ضد ولايت فقيه» را معرفى كنيد. خوب، «ضد» معلوم است معنايش چيست؛ ضديت، يعنى پنجه در افكندن، دشمنى كردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نيستم؛ ممكن است كسى معتقد به كسى نيست. البته اين ضد ولايت فقيه كه در كلمات هست، آيه‌ى مُنزل از آسمان نيست كه بگوئيم بايد حدود اين كلمه را درست معين كرد؛ به هر حال يك عرفى است. اعتراض به سياستهاى اصل 44، ضديت با ولايت فقيه نيست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضديت با رهبرى نيست. دشمنى، نبايد كرد. دو نفر طلبه كنار همديگر مى‌نشينند؛ خيلى هم با هم رفيقند، خيلى هم با هم باصفايند، همدرس هستند، مباحثه ميكنند، حرف همديگر را رد ميكنند؛ اين حرف او را رد ميكند، آن حرف اين را رد ميكند. ردكردن حرف، به معناى مخالفت كردن، به معناى ضديت كردن نيست؛ اين مفاهيم را بايد از هم جدا كرد.

منبع

انتقاد از منظر رهبری(2)

معنای انتقاد

انتقاد يعنى سره و ناسره و قوّت و ضعف را در كنار هم ديدن. معناى انتقاد اين نيست كه انسان نقاط قوّت را نبيند و نقاط ضعف را هم حتّى گاهى با انگيزه‏هاى گوناگون ملاحظه كند.

فرق انتقاد و نق زدن
يك فرق اساسى وجود دارد بين انتقاد كردن و نق زدن. انتقاد كردن اين است كه شما يك نقطه‌ى منفى را پيدا كنيد، با تكيه‌ى بر نقطه‌ى مثبتى كه در اين اثر نمايشى شما، در اين داستان شما وجود دارد، آن نقطه‌ى منفى را نشان بدهيد و مغلوب كنيد....من به عنوان يك روحانى و به عنوان يك مسئول در نظام جمهورى اسلامى، به شما عرض ميكنم: اينجور انتقادى هيچ اشكال ندارد، بلكه مطلوب است؛ چون اين انتقاد، جامعه را به سمت رفع نواقص پيش ميبرد و حركت ميدهد؛ اين خوب است.
 اما يك وقت اين نيست؛ نق زدن است. آدم يك نقطه‌ى منفى را بگيرد، همين طور هى بنا كند آن را تكرار كردن. مگر نقاط منفى و نقاط ضعف از يك جامعه رخت برميبندد؟ مگر بكلى ريشه‌كن ميشود؟... افتخارى نيست؛ همين طور انسان نق بزند، سياه‌نمائى كند، يأس بپراكند. شما وقتى زشتى را نشان ميدهيد، اما آن عامل خيرى را كه بناست بر زشتى غلبه پيدا كند يا با آن مبارزه كند، نشان نميدهيد، در جامعه يأس پراكنده ميشود و نوميدى به وجود مى‌آيد...

كسانى كه تريبونهايى در اختيارشان هست - هر تريبونى؛ از منبرها و روزنامه‏ها و صدا و سيما و مجلس و نماز جمعه و امثال اينها بگيريد تا هر تريبونى در هر گوشه كشور - مراقب باشيد كه تهيّج سياسى براى كشور مضرّ است. فضا بايد آرام و متعادل باشد تا دولت و مسؤولان بتوانند به وظايف خود عمل كنند. ... يكى از بدترين عيوب براى فعّالان سياسى اين است كه درصدد انشقاق و جدايى و بهانه‏گيرى از يكديگر باشند. وحدت كلمه را حفظ كنيد. يكى از بدترين كارها اين است كه مسؤولانِ موظّف نظام، به وسيله اشخاص ديگر - صرفاً به خاطر اين‏كه تريبونى در اختيارشان قرار گرفته - مورد تخريب واقع شوند. انتقاد كردن غير از تخريب كردن است. انتقاد، خوب و نعمت است. اگر دولت يا مسؤولان ديگر، مورد انتقاد قرار نگيرند، عيوب خودشان را نمى‏فهمند. انتقاد در واقع هديه كردن عيوب آنها به خود آنهاست. ممكن است گاهى انتقاد درست باشد، ممكن هم هست نادرست باشد؛ اما انتقاد كردن غير از تخريب كردن است.... بايد يكپارچه باشيد؛ كمااين‏كه هدف و خاستگاه فكرى شما يكى است. اين معنى ندارد كه اگر كمبود و ضعفى در كار دولت و در بخشى ايجاد شد، كليّت دولت مورد اهانت قرار گيرد و يا اگر كسى به يك حكم قضايى اعتمادى ندارد، قوّه قضايّيه را تخريب كند. بدترين رفتار با قوّه قضايّيه يك كشور همين است كه كسى به خاطر نپسنديدن صدور و اجراى حكمى از صدها و هزاران حكم، بنا كند كلّ قوّه قضايّيه و دادگسترى كشور را زير سؤال بردن و مورد اهانت قرار دادن. يكى هم يك حكم ديگر را قبول ندارد، ديگرى هم حكم سومى را قبول ندارد؛ اين‏كه مجوّز اهانت نمى‏شود. اهانت كردن و تخريب كردن و زير سؤال ناشايست بردنِ قوّه مقنّنه - چه مجلس و چه شوراى نگهبان كه جزو قوّه مقنّنه است - برخلاف مصالح ملت و ناسپاسى نسبت به رأى ملت است. همه بايد مراقب باشند.

انتقاد در جامعه چيز خوبى است؛ زيرا انتقاد موجب مى‏شود انتقاد شونده بتواند نقاط قوّت و ضعف خود را بفهمد و همچنين ناظران صحنه بتوانند بفهمند. اين به پيشرفت كار كمك مى‏كند. ليكن انتقاد، غير از عيبجويى، آن هم عيبجويىِ خصمانه است.

انتقاد درست

انتقاد دو گونه است. علامتِ دلسوزانه بودن انتقاد اين است كه وقتى انسان انتقاد را بيان مى‌كند، نقطه‌ى قوّت را هم در كنار او بيان كند تا معلوم بشود كه بناى نظر شخصى، بناى انتقام‌گيرى و بناى اذيت كردن ندارد؛ والّا اگر ما يك مجموعه‌اى داشته باشيم كه نقاط قوّت و نقاط ضعفى هم دارد، آن وقت در بيان انتقاد، نقاط قوّتش را اصلاً در نظر نگيريم و به زبان نياوريم، بعد يك يا دو يا ده‌تا از نقاط ضعف را همين طور بنا كنيم گفتن؛ معلوم است كه تضعيف خواهد شد. علامت اين كه نمى‌خواهيم تضعيف كنيم، اين است كه نقاط قوت را هم بيان كنيم. حالا اگر يك وقت در موردى انتقادى هم داريم، بگوئيم؛ اشكالى ندارد و كسى با آن مخالفتى ندارد.


اگر آقایان از این دیدگاه که همه می‏خواهند نظام و اسلام را پشتیبانی کنند به مسائل بنگرند، بسیاری از معضلات و حیرتها برطرف می‏گردد ولی این بدان معنا نیست که همۀ افراد تابع محض یک جریان باشند.... که انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه می‏شود. انتقاد اگر بحق باشد، موجب هدایت دو جریان می‏شود. هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّای از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطی و جریانی است. 

حذف و تخریب دیگران ضربه به اسلام و انقلاب است

اگر در این نظام کسی یا گروهی خدای ناکرده بی‏جهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آنکه به رقیب یا رقبای خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است.

در هر حال یکی از کارهایی که یقیناً رضایت خداوند متعال در آن است، تألیف قلوب و تلاش جهت زدودن کدورتها و نزدیک ساختن مواضع خدمت به یکدیگر است. باید از واسطه‏هایی که فقط کارشان القای بدبینی نسبت به جناح مقابل است، پرهیز نمود. شما آنقدر دشمنان مشترک دارید که باید با همۀ توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسی از اصول تخطی می‏کند، در برابرش قاطعانه بایستید.

من ميگويم شما انتقاد كنيد، منتها انتقاد به معناى واقعى كلمه؛ يعنى مبارزه و چالش خير و شر را نشان بدهيد تا معلوم شود كه اگر اين نقطه‌ى زشت و مردود در جامعه هست، اما انگيزه‌اى براى رفع آن وجود دارد، جريانى براى نابودى آن وجود دارد. اگر فقر را نشان ميدهيد، معنايش اين نباشد كه در جامعه فقر هست، اما هيچ انگيزه‌اى براى مبارزه‌ى با فقر وجود ندارد. اگر اينجور شد، طبعاً فيلم يأس‌آور ميشود؛ فضا را تاريك نشان ميدهد و برخلاف واقعيت هم هست.

منابع:

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=9694

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3076

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3128

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3386

http://farsi.khamenei.ir/sahifeh-content?id=16568

بيانات پس از مراسم تنفيذ حكم رياست جمهورى آقاى سيد محمد خاتمى 11/05/1380

چگونگی انتقاد از دولت از منظر رهبری

نكته‌‌‌‌‌‌ى بعدى. براى شنيدن نقد، سينه‌‌‌‌‌‌ى گشاده و روى باز و گوش شنوا داشته باشيد. هيچ ضرر نميكنيد از اينكه از شما انتقاد كنند. البته اين انتقادهائى كه ميشود، همه يك جور نيست. بعضى‌‌‌‌‌‌ها به قصد اصلاح نيست، بلكه به قصد تخريب است؛ داريم مى‌‌‌‌‌‌بينيم ديگر؛ هم از مجموعه مطبوعات خودمان، هم پشتوانه‌‌‌‌‌‌ى آنها. ده‌‌‌‌‌‌ها راديو و تلويزيون بيگانه و رسانه‌‌‌‌‌‌ى عمومى و بين‌‌‌‌‌‌المللى در اختيار حرفها و افكارى هست كه بنايش بر تخريب است؛ يعنى هيچ بناى اصلاح ندارند. آنچه كه نقل ميكنند و ذكر ميكنند، براى تخريب است. لذاست كه واقعيت و غير واقعيت و خلاف واقع و ضد واقع، همه چيز تويش است. گاهى يك چيز كوچك را بزرگ ميكنند، گاهى يك چيزى كه نبوده، به عنوان يك حقيقت مسلّم جلوه ميدهند. اينها البته هست. اين، تخريب است. ليكن در كنار اينها، نقد هم وجود دارد؛ نقدهاى مصلحانه، خيرخواهانه. گاهى از سوى دوستان شماست، گاهى حتّى از سوى كسانى است كه دوست شما و طرفدار شما هم نيستند؛ گاهى اينجورى است. به انسان يك نقدى ميشود؛ عيبجوئى‌‌‌‌‌‌اى از انسان ميشود، انتقادى ميشود، كه آن طرف هم دوست آدم نيست كه آدم به اعتماد دوستى او بخواهد بگويد كه خوب، ما گوش ميكنيم. نه، دوست هم نيست، اما دشمن هم نيست؛ دشمنى‌‌‌‌‌‌اش هم ثابت نشده. ليكن نقد است؛ انتقاد است. آن را هم حتّى بايد گوش كرد. شايد در خلال اين نقدها حرفى وجود داشته باشد كه به درد ما بخورد و بايد به هر حال با سعه‌‌‌‌‌‌ى صدر برخورد بشود.

اين چند سال، خيلى اهانتها به شما شد، كينه‌‌‌‌‌‌توزى شد، اهانت شد. اينها را تحمل كرديد. اين تحملها هم پيش خداى متعال اجر دارد. ليكن اين موجب نشود كه حالا ما سينه‌‌‌‌‌‌مان تنگ بشود، بگوئيم ما ديگر انتقاد را گوش نميكنيم، يا اگر كسى اندك انتقادى در فلان گوشه از ما كرد، اين را حمل بر دشمنى بكنيم؛ نه، نخير؛ انتقاد را گوش كنيم؛ انتقاد خوب است. همين طور كه گفته شده، اين يك هديه‌‌‌‌‌‌اى است كه به انسان داده ميشود؛ نقدهاى غير مغرضانه‌‌‌‌‌‌ى بخصوص برخى نخبگان.

من اين را اينجا خوب است عرض بكنم: نصيحت علماى دينى را قدر بدانيد، مغتنم بشماريد. گاهى علماى دين، بزرگان دين، مراجع حتّى، نصايحى ميكنند، درباره‌‌‌‌‌‌ى مسائلى توصيه‌‌‌‌‌‌هائى ميكنند؛ اين را مغتنم بشمريد؛ اينها را حمل بر محبت و علاقه‌‌‌‌‌‌مندى بكنيد. ما ميدانيم، آقايان، بزرگان علمائى كه هستند - حالا گوشه كنار كسانى بر خلاف اين معنا باشند، او مورد محاسبه‌‌‌‌‌‌ى ما نيست - و امروز در مناطق مختلف، در مراكز حوزه‌‌‌‌‌‌هاى علميه‌‌‌‌‌‌ى بزرگ و در شهرستانها هستند، اينها همه طرفدار نظام جمهورى اسلامى و قدردان نظام جمهورى اسلامى‌‌‌‌‌‌اند. مى‌‌‌‌‌‌بينند كه نظام جمهورى اسلامى چقدر در جهت پيشرفت اهداف اسلامى كار كرده و دارد كار ميكند و تلاش ميكند، تلاشهاى شما را هم مى‌‌‌‌‌‌بينند، كمكهاى شما و خدمات شماها را هم دارند مشاهده ميكنند. يك وقت توصيه‌‌‌‌‌‌اى ميكنند، از روى علاقه‌‌‌‌‌‌مندى است، از روى دلسوزى است؛ اينها را خيلى بايد قدر دانست. همچنين نخبگان دانشگاه‌‌‌‌‌‌ها هم همين جور. بعضى از نخبگان دانشگاه‌‌‌‌‌‌ها مردمان خيرخواهى هستند؛ ما مى‌‌‌‌‌‌بينيم. به بنده گاهى نامه‌‌‌‌‌‌هائى مينويسند، من هم بحمداللَّه توفيق دارم، خيلى از اين نامه‌‌‌‌‌‌هائى كه نخبگان و فرزانگان حوزه و دانشگاه به من مينويسند، نگاه ميكنم و خودم ميخوانم. اگر چه كه نامه زياد است، همه‌‌‌‌‌‌ى نامه‌‌‌‌‌‌ها را هم انسان نميتواند بخواند، اما بسيارى از اين نامه‌‌‌‌‌‌هاى خاص را من بحمداللَّه توفيق پيدا كرده‌‌‌‌‌‌ام و خوانده‌‌‌‌‌‌ام؛ نگاه كرده‌‌‌‌‌‌ام و مى‌‌‌‌‌‌بينم. انتقاد دارند؛ به بنده، به شما، به فلان كار، به فلان اقدام، به فلان تصميم. ممكن است ايراد داشته باشند، اعتراض داشته باشند. ممكن است آن اعتراض به نظر ما وارد هم نباشد. يعنى حتّى انسان گاهى نامه‌‌‌‌‌‌اى را كه ميخواند، مى‌‌‌‌‌‌بيند كه نه، اين اشكالش وارد نيست؛ بر اثر بى‌‌‌‌‌‌اطلاعى از مثلاً فلان موضوع اين اعتراض را كرده است كه اگر اطلاع داشت، اين اعتراض را نميكرد. اما يك جا هم در خلال حرفها انسان مى‌‌‌‌‌‌بيند كه نه، يك نكته‌‌‌‌‌‌ى روشنى، يك حرف خوبى هست، انسان استفاده ميكند. اين ذهن فعالِ اين انسان نخبه را، انسان براى خودش نگه دارد. شما وقتى از انتقاد او، از تذكر او استقبال كردى، در واقع ذهن او و فكر او را به عنوان يك پشتوانه‌‌‌‌‌‌اى براى خودتان نگه ميدارى. او احساس ميكند كه ميتواند كمك فكرى براى شما باشد. اين همان راهى است كه ما هميشه گفتيم بين خودتان و نخبگان باز كنيد.

مرز انتخاب و تخریب

مرز انتقاد و تخريب چيست؟ تخريب بكنند و اسمش را بگذارند انتقاد؛ يا از ما انتقاد بشود و ما تلقىِ تخريب از آن داشته باشيم. خب، بايد مشخص بشود تخريب كدام است و انتقاد كدام است. معناى انتقاد آن ارزشيابىِ منصفانه‌اى است كه يك آدم كارشناس ميكند؛ نقادى همين است ديگر. وقتى شما طلا را ميبريد پيش يك زرگر كه نقادى كند، او ميگويد كه آقا! اين عيارش بيست است؛ يعنى عيار بيست را قبول ميكند؛ حالا از بيست و چهار عيار - كه طلاى خالص است - چهار عيار كم است. اين شد نقادى. البته زرگر هم هست و وسيله‌ى نقادى را هم دارد. اما اگر چنانچه طلا را برديد مثلاً پيش يك آهنگر و او يك نگاهى كرد و آن را انداخت و گفت: آقا! اينكه چيزى نيست! اين اسمش نقادى نيست. اولاً اصل طلا بودن اين، انكار شده. خب، بالاخره مرد حسابى! حالا عيار بيست و چهار ندارد، عيار بيست كه دارد؛ اين را قبول كن! ثانياً: شما كه اهل اين كار و آشناى اين كار نيستى!

آدم متأسفانه مى‌بيند چيزهايى كه به نام انتقاد از دولت و نقادى دولت، امروز گفته ميشود، شكل همين تخريب را دارد: يعنى انكار امتيازات، قبول نكردن برجستگيها و كارهاى خوب، و درشت كردن و برجسته كردن ضعفها. خب بله، ضعف هست. هر دولتى بالاخره ضعف دارد؛ انسانها ضعف دارند ديگر؛ ضعفها را بگويند، قوّتها را بگويند. جمع‌بندىِ كار يك دولت، آن وقتى است كه ضعفها و قوّتها را منصفانه پهلوى همديگر قرار بدهند؛ آن وقت ميشود جمع‌بندى كرد. نه اينكه بيايند يكسره بنا كنند به بدگويى كردن و انكار كردن همه‌ى خصوصيات. بنده سه‌تا نقطه‌ى اصلى را - حالا بيش از اين نقاط وجود دارد - در اول عرايضم گفتم. خب اين سه چيز را بگويند - آنچه كه در زمينه‌ى روحيه‌ى دولت و گفتمان اساسىِ دولت هست، آنچه در زمينه‌ى نوع عملكرد دولت هست، آنى كه در زمينه‌ى خلقيات دولتىِ مجموعه‌ى دست‌اندركار هست - بعد بگويند بله، آنجا هم فلان كار ضعف دارد؛ اين اشكالى ندارد. اين را با گوش جان بايستى شنيد و پذيرفت. اما اينها نبايد با بى‌ملاحظه‌گى، نديده گرفتن و بى‌اعتنايى كردن و حتّى بعضى از نقاط قوّت را به عنوان نقطه‌ى ضعف معرفى كردن، همراه باشد.

انتقاد خوب است تخریب خیانت است

انتقاد خوب است، تخريب بد است؛ انتقاد خدمت است، تخريب خيانت است؛ نه خيانت به دولت، بلكه خيانت به نظام و خيانت به كشور است. نبايد تخريب بكنند، انتقاد بكنند. البته شما در شنيدن انتقادها سعه‌ى صدر داشته باشيد. يعنى واقعاً اگر انتقادى منصفانه است، با روى باز بپذيريد. حتّى من ميخواهم به شما توصيه كنم كه تخريبها را هم تحمل كنيد.

انتقاد اگر دلسوزانه و منصفانه باشد، كمك هم مى‏كند. اگر انتقادى دلسوزانه هم نبود، بالاخره دانسته مى‏شود. در مقابل حركت دولت، اگر يك وقت عيبجويىِ غيرمنصفانه‏اى هم بشود، نخواهد توانست افكار عمومى و واقعيّتهاى بيرونى را تحت تأثير قرار دهد. بنابراين من نمى‏خواهم انتقاد را منع كنم؛ اما تخريب را چرا. تخريب به‏هيچ‏وجه مصلحت نيست. با هيچ توجيهى كسى نمى‏تواند خود را قانع نمايد كه دولت را تخريب كند.

انگیزه های تخریب از داخل

انگيزه‌هاى خط تخريب داخلى هم يك طيف وسيعى است و نميشود انسان همه را به يك چوب براند: بعضيها واقعاً خبرى ندارند - يعنى مغرض نيستند؛ اطلاعاتشان كم است و بر اثر بى‌اطلاعى چيزى ميگويند - بعضيها غرضهاى شخصى و غرضهاى سطحى دارند؛ بعضيها غرضهاشان غرضهاى عمقى است؛ يعنى با نظام مسئله دارند، كينه‌ى امام در دلشان است و حرفهاى امام را يا از اول قبول نداشتند يا حالا قبول ندارند - آنهايى كه از آن حرفها رو برگرداندند و پشيمان‌شده‌ها و برگشته‌ها - اينها يك طيف وسيعى از انگيزه‌هاست، ليكن بالاخره محصول و جمع‌بندى‌اش همين تهاجمها و پنجه‌زدنها و لجن پراكنى‌هاست كه وجود دارد.

برخورد دولت با انتقاد

البته شما مسؤولان دولت هم كه بخشهاى گوناگون در اختيارتان است، از انتقاد نه بترسيد، نه خشمگين و نااميد شويد. اين‏طور هم نباشد كه اگر روزنامه يا شخصى به بخشى از بخشهاى دولت يا به كارى كه دولت پديد مى‏آورد، انتقاد مى‏كند، مسؤولان آن بخش يا مسؤولان دولتى سراسيمه شوند. گاهى اوقات انسان مى‏بيند يك حالت سراسيمگى در اينها پيدا مى‏شود؛ نه، به‏هيچ‏وجه سراسيمه نشويد؛ بالاخره انتقاد وجود دارد. معروف است مى‏گويند: «من صنّف استهدف(1)»؛ كسى كه يك كتاب بنويسد، هدف قرار مى‏گيرد. حالا يك كتاب نوشتن كجا و دهها كتاب فعّاليت كردن و حركت كردن و اقدام كردن كجا؟ بالاخره راهِ مورد انتقاد قرار نگرفتن اين است كه انسان به كنج انزوايى بخزد و هيچ اقدامى نكند، يا اگر مسؤوليتى مى‏پذيرد، خداى نكرده به لوازم آن مسؤوليت عمل نكند تا مثلاً كسى به انتقاد از او نپردازد و برخلاف توقّع او كارى صورت نگرفته باشد. نه؛ بالاخره حركتى صورت مى‏گيرد؛ ممكن است مخالفان و منتقدانى داشته باشد. ممكن است يك اقدام شما كسانى را بحق يا بناحق عصبانى كند و آنها چيزى بگويند. وقتى كار شما مبتنى بر مقدّمات منطقى است، بايد آن را ادامه دهيد.

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3139

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8019

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3661

انتقاد از منظر رهبری(1)

انتقاد معنايش چيست؟

انتقاد اگر معنايش عيبجويى است، اين نه چيز خوبى است، نه خيلى هنر زيادى مى‌خواهد، نه خيلى اطّلاعات مى‌خواهد؛ بلكه انسان با بى‌اطّلاعى، بهتر هم مى‌تواند انتقاد كند؛... نقد، يعنى عيارسنجى؛ يعنى يك چيز خوب را آدم ببيند كه خوب است، يك چيز بد را ببيند كه بد است. اگر اين شد، آن وقت نقاط خوب را كه ديد، با نقاط بد جمعبندى مى‌كند، آن‌گاه از جمعبندى بايد ديد چه حاصل مى‌شود. ....

توجه داشته باشيد كه انتقاد كردن به معناى عيبجويى كردن، يك ارزش نيست كه ما حالا بگوييم اين در جامعه‌ى ما نيست. البته اين هست و متأسّفانه به شكل غيرمنطقى‌اش هم هست! انتقاد معنايش اين است كه هر انسانى بنشيند عيارسنجى كند، ببيند نقطه‌ى ضعف كجاست، نقطه‌ى قوّت كجاست؛ بعد ببيند اين نقطه‌ى ضعف - اگر مى‌تواند علّت يابى كند - به كجا برمى‌گردد، سراغ آن‌جا برود؛ يعنى آن ريشه را پيدا كند، اصل را پيدا كند. اگر اين كار انجام شد، درست است؛ اين همان چيزى است كه انسان از جوان توقّع دارد؛ درست همان چيزى كه جناحهاى سياسى به اين چيزها عقيده‌اى ندارند. جناحهاى سياسى، يكباره، غالبى، خطكشى شده و بدون تمحيض در مسائل كار مى‌كنند....

انتقاد به معناى همان «عيار سنجى» را كار بسيار خوبى مى‌دانيم. من با آن موافقم؛ اما با تظاهر و تصارح به بدگويىِ اشخاص، هيچ موقع موافق نيستم.


اين آقايانى كه امروز مسؤولان كشور هستند، همه‌ى كارهايشان صددرصد مورد تأييد من نيست. خيلى انتقاد دارم؛ به آنها هم تذكّر مى‌دهم؛ در جلسات خصوصى، به صورت نامه، مكتوب و يا سفارش. بنابراين، انتقادهايى در كارشان هست و به آنها هم مى‌گوييم؛ اما اين‌كه صريحاً از مسؤولى انتقاد كنيم، اين كار هيچ مصلحت و هيچ درست نيست.

بعضى خيال مى‌كنند كه «مصلحت» در مقابل «حقيقت» است؛ در صورتى كه مصلحت هم يك حقيقت است؛ كمااين‌كه حقيقت هم مصلحت است. اصلاً حقيقت و مصلحت از هم جدا نيستند. مصالحِ پندارى و شخصى است كه بد است. وقتى مصلحت شخصى نيست، وقتى مصلحتِ مردم و مصلحتِ كشور است، اين مى‌شود يك امر مقدّس، يك امر خوب، يك چيز عزيز؛ چرا ما بايد از آن فرار كنيم؟ لذا من اين را واقعاً مصلحت نمى‌دانم.

منبع

ادامه دارد ...