سبک زندگی دینی

سبک زندگی دینی مهمترین تاکید آقا در صحبت های امروزشان بود. 

mafatih


«نخبگان موظفند، حوزه موظف است، دانشگاه موظف است، رسانهها موظفند، تریبوندارها موظفند؛ مدیران بسیارى از دستگاهها، بخصوص دستگاههائى که با فرهنگ و تربیت و تعلیم سروکار دارند، موظفند؛ کسانى که براى دانشگاهها یا براى مدارس برنامهریزى آموزشى میکنند، در این زمینه موظفند؛ کسانى که سرفصلهاى آموزشى را براى کتابهاى درسى تعیین میکنند، موظفند. اینها همه یک وظیفهاى است بر دوش همه. باید ما همگى به خودمان نهیب بزنیم. در این زمینه باید کار کنیم، حرکت کنیم.»

یکی از بهترین کتاب هایی که در مورد سبک زندگی دینی نگاشته شده است و تا حد خوبی هم اقتضائات زمان را در نظر گرفته است کتاب «مفاتیح الحیات» آیت الله جوادی آملی است. با توجه به تاکیدات امام خامنه ای در زمینه ی ترویج سبک زندگی دینی به نظر می آید مطالعه ی این کتاب تا حد زیادی یک وظیفه ی همگانی باشد.


نظر رهبری در مورد برخورد با بدحجاب ها

تا چند روز پیش  هم حامی گشت ارشاد بودم یعنی از نفس بودن گشت ارشاد حمایت می‌کردم و هم از منتقدان گشت ارشاد بودم. یعنی نوع برخورد گشت ارشاد و روش اجرا را نمی پسندیدم. وجود افسران نیروی انتظامی با هیکل‌های کماندویی در کنار خانم‌های ناهی از منکر بیش‌تر ذهنیتی منفی را به وجود می‌آورد که خود به خود اثر ذهنی منفی ای را به ذهن متبادر می‌کند. دوستی معتقد بود اجرای بد این قانون به این علت است که اجرا نشدنش را توجیه کنند! یعنی بد اجرا می‌کنند تا همه اجرا نشدنش را ترجیح بدهند!

در همین زمینه به بیانات حضرت آقا برخوردم که تا حدی نتیجه گیری من را تغییر داد. این صحبت ها در ادامه می‌آید:

اين گونه است كه كشور حفظ مى‌شود؛ با امر به معروف و نهى از منكر. منتها من دو تذكر به شما جوانان عزيز - در هرجاى كشور كه هستيد - مى‌دهم. اولاً امر به معروف و نهى از منكر يك واجب است كه رودربايستى و خجالت بر نمى‌دارد. ما گفتيم:

اگر ديديد كسى مرتكب خلافى مى‌شود، امر كنيد به معروف و نهى كنيد از منكر. يعنى به زبان بگوييد. نگفتيم مشت و سلاح و قوت به كار ببريد. اينها لازم نيست. خداى متعال كه اين واجب را بر ما مسلمانان نازل فرموده است، خودش مى‌داند مصلحت چگونه است.

ما هم تا حدودى حكم و مصالح الهى را درك مى‌كنيم. بزرگترين حربه در مقابل گناهكار، گفتن و تكرار كردن است. اين‌كه يك نفر بگويد اما ده نفر ساكت بنشينند و تماشا كنند، نمى‌شود. اگر يكى دچار ضعف نفس بشود، يكى خجالت بكشد و يكى بترسد، اين‌كه نهى از منكر نخواهد شد.


گناهكار هم فقط بدحجاب نيست كه بعضى فقط به مسأله‌ى بدحجابى چسبيده‌اند. اين، يكى از گناهان است و از خيلى از گناهان كوچكتر است.

خلافهاى فراوانى از طرف آدمهاى لاابالى در جامعه وجود دارد: خلافهاى سياسى، خلافهاى اقتصادى، خلاف در كسب و كار، خلاف در كار ادارى، خلافهاى فرهنگى. اينها همه خلاف است. كسى غيبت مى‌كند، كسى دروغ مى‌گويد، كسى توطئه مى‌كند، كسى مسخره مى‌كند، كسى كم‌كارى مى‌كند، كسى ناراضى تراشى مى‌كند، كسى مال مردم را مى‌دزدد، كسى آبروى مردم را بر باد مى‌دهد. اينها همه منكر است. در مقابل اين منكرات، عامل باز دارنده، نهى است؛ نهى از منكر. بگوييد: «آقا، نكن.» اين تكرار «نكن»، براى طرف مقابل، شكننده است. اين نكته‌ى اول؛ كه نهى از منكر، اراده و تصميم و قدرت و شجاعت لازم دارد، كه بحمداللَّه، در قشرهاى مردم ما و در زن و مرد ما وجود دارد. بايد آن را به كار بگيريد. منتظر نباشيد كه دستگاهها بيايند و كارى بكنند.


بعضى از مردم به اين‌جا تلفن زدند، نامه نوشتند و سفارش كردند كه «آقا! شما گفتيد نهى از منكر. سيل پشتيبانيها هم انجام گرفت. اما عملاً كارى نشد!» عملاً چه كار مى‌خواستيد بشود؟ مگر لازم است كه اين‌جا هم دولت وارد شود يا دستگاه قضايى مستقيماً وارد شود؟ خودمردم بايد وارد شوند. خود مردم بايد نهى كنند. البته دولت، مجلس شوراى اسلامى، دستگاه قضايى و نيروى انتظامى، موظفند كه ناهى از منكر را پشتيبانى كنند. اين، وظيفه‌ى آنهاست. مباشر كار، خود مردم مى‌توانند باشند و بايد باشند. بخش عمده‌ى قضيه، اين‌جاست. جوان رزمنده، خانواده‌ى شهيد داده، خانواده‌ى ايثارگر، خانواده‌ى اهل انفاق، مؤمنين نمازخوان و روزه بگير و مسجد برو، دلسوزان انقلاب، روشنفكران علاقه‌مند به مفاهيم اسلامى و انقلابى؛ همه‌ى اينها بايد در صحنه باشند.

موضوع امر به معروف كه موضوع جديدى نيست. اين، تكليف هميشگى مسلمانان است. جامعه اسلامى، با انجام اين تكليف زنده مى‌ماند. قوام حكومت اسلامى، با امربه‌معروف و نهى‌ازمنكر است، كه فرمود: اگر اين كار نشود، آن وقت «لَيُسلِّطُنَّ اللَّه عَلَيْكم شِرارُكم فَيَدْعُوا خِيارُكُم فلا يُسْتَجابُ لَهُم(5)».

قوام حكومت اسلامى و بقاى حاكميت اخيار، به اين است كه در جامعه امربه‌معروف ونهى‌ازمنكر باشد. امربه‌معروف فقط اين نيست كه ما، براى اسقاط تكليف، دو كلمه بگوييم. آن هم در مقابل منكراتى كه معلوم نيست از مهمترين منكرات باشند.

وقتى يك جامعه را موظّف مى‌كنند كه آحادش بايد ديگران را به معروف امر و از منكر نهى كنند، اين به چه معناست؟ چه وقت ممكن است آحاد يك ملت آمر به معروف و ناهى از منكر باشند؟ وقتى كه همه، به معناى واقعى در متن مسائل كشور حضور داشته باشند؛ همه كار داشته باشند به كارهاى جامعه؛ همه اهتمام داشته باشند؛ همه آگاه باشند؛ همه معروف شناس و منكر شناس باشند. اين، به معناى يك نظارت عمومى است؛ يك حضور عمومى است؛ يك همكارى عمومى است؛ يك معرفت بالا در همه است.  امربه‌معروف، اينهاست.

والّا اگر ما امربه‌معروف را در يك دايره محدود، آن هم به وسيله افراد معلومى، زندانى كنيم، دشمن هم در تبليغات خودش بنا مى‌كند سمپاشى كردن؛ كه در ايران بناست از اين به بعد، نسبت به زنهاى بدحجاب، اين‌طور عمل شود! اين واجبِ به اين عظمت را، كه قوام همه چيز به آن است، بياورند در دايره‌اى محدود، در خيابانهاى تهران؛ آن هم نسبت به چند نفر زنى كه وضع حجابشان مثلاً درست نيست. اين است معناى امر به معروف؟! اين است معناى حضور نيروهاى مؤمن در صحنه‌هاى گوناگون جامعه؟! قضيه، بالاتر از اين حرفهاست. تخلّفها يك اندازه و يك نوع نيست. تخلّفها، تخلّفهاى فردى نيست.

بالاترين تخلّفها، آن تخلّفها و جرايمى است كه پايه‌هاى نظام را سست مى‌كند. نوميد كردن مردم، نوميد كردن دلهاى اميدوار، كج‌نشان دادنِ راه راست، گمراه كردن انسانهاى مؤمن و بااخلاص، سوء استفاده كردن از اوضاع و احوال گوناگون در جامعه اسلامى، كمك كردن به دشمن، مخالفت كردن با احكام اسلامى و تلاش براى به فساد كشاندن نسل مؤمن. امروز دستهايى تلاش مى‌كنند تا فساد را به صورت نامحسوس - نه آن طورى كه شما در خيابان آن را ببينيد و بفهميد و مشاهده كنيد - به شكلهاى گروهكى، ترويج كنند و جوانان را به فساد بكشانند؛ پسرها را به فساد بكشانند؛ مردم را به بى‌اعتنايى بكشانند. منكرات اينهاست؛

منكرات اخلاقى، منكرات سياسى، منكرات اقتصادى. همه‌جا، جاى نهى از منكر است. يك دانشجو هم، در محيط درس مى‌تواند نهى از منكر كند. يك كارمند شريف هم، در محيط كار خود مى‌تواند نهى از منكر كند. يك كاسب مؤمن هم، در محيط كار خود مى‌تواند نهى از منكر كند. يك هنرمند هم، با وسايل هنرى خود، مى‌تواند نهى از منكر كند. روحانيون در محيطهاى مختلف، يكى از مهمترين عوامل نهى از منكر و امر به معروفند. نمى‌شود اين واجبِ بزرگ الهى را در دايره‌هاى كوچك، محدود كرد. كار هم كار همه است. اين‌طور نيست كه مخصوص عدّه خاصى باشد.



منابع:

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم    ۱۳۷۱/۰۷/۲۹ 


بيانات در دیدار جمعی از روحانیون ۱۳۷۱/۰۵/۰۷

تبليغات در نظام مردم سالاری امام زمانی از ديدگاه امام و رهبری

با یکی از دوستان در حال گفتگو در مورد معیارهای رهبری در مورد انتخابات بودیم. صحبت بر سر آن بود که رهبری مردم را از انتخاب نمایندگانی که به کانون های قدرت و ثروت نزدیک هستند منع می کند. و این که چگونه یک نماینده که بالاخره باید تبلیغات کند و خود را معرفی کند بدون خرج های چند صد میلیونی و بدون حمایت منابع قدرت و ثروت می بایست خود را معرفی کند؟

دوست عزیزم زحمت جمع آوری مواضع و نظرات امام و رهبری را در این مورد کشید. خلاصه ی موضوع این است که وظیفه ی امر به معروف و نهی از منکر عموم جامعه و خواص این است که طبق تشخیص خویش اصلح را شناسایی کنند و به مردم معرفی کنند و تبلیغات به شکل مردمی و چهره به چهره انجام شود.

«کساني از مردم وظيفه دارند ديگران را تشويق و تحريض کنند. کساني که زبان گويايي دارند، قلم توانايي دارند و آبرويي پيش مردم دارند، که اين آبرو هم جزو ذخاير الهي است و خداي متعال به هر کس داده است،‌ بايد آن را در راه او مصرف کند و به کار برد، مردم را توجيه و تشويق کنند و آدم هاي خوب را به آن ها معرفي نمايند.(بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اعضاي هيات نظارت بر انتخابات شوراي نگهبان ۷۴/۱۱/۱۴)

خلاصه این که در مدل حکومت اسلامی تبلیغات چند صدمیلیونی که ما را وامدار کانون های قدرت و ثروت میکند و پوسترهای رنگی چند متری نمی گنجد. در مدل تبلیغاتی توصیه شده توسط امام و رهبری تبلیغ چهره به چهره و مبنی بر تشخیص علما و عقلا و معتمدین است.

در ادامه مطلب کل مطلب جمع آوری شده توسط دوست عزیزم را می توانید دریافت کنید.

ادامه نوشته

سگ نگهبان آمریکا در منطقه

مردم را به نظام بدبین نکنید

آن كسى كه به برادر مسلمان خودش، كه گرايش و خط سياسيش با او فرق دارد، اهانت مى ‏كند، به او مى‏ پرد، عليه او مى‏نويسد و داد سخن مى‏دهد، آيا نمى‏داند كه با اين كار چه چيزى از دست خواهد داد؟ شما مى‏خواهيد به خيال خودتان برادرتان را اصلاح كنيد. آيا آن كسى كه اين انتقاد و اين اعتراض يكسره و مطلق شما را - كه غالباً اعتراضها مطلق است - مى‏شنود، او همان برادر شماست؟ برو برادرت را مخفيانه پيدا كن، هرچه مى‏ خواهى به او بگو؛ چرا با اين اختلاف‏ افكنى، مردم و مخاطبان عمومى جامعه را دچار تشويش فكرى مى‏ كنى؟

اگر برخوردهاى خطى ادامه يابد، اعتماد مردم را از دست مى‏دهيم‏؛ رهبری از هیچ حزبی نیست

من بايد اين را صريحاً عرض بكنم كه متأسفانه از طرفين چنين كارهايى هست. اگر كسى بگويد كه ما در اين جهت يك جناحى هستيم، ما ملاحظه مى‏كنيم، بايد بگويم كه نخير، من اين را تأييد نمى‏كنم. متأسفانه طرفين برخوردهاى خشن و نامتناسب با محيط اسلامى با هم دارند. حرفها با اهانت، با خلاف واقع و احياناً با تهمت همراه است. از كار يك نفر، يك جمع‏بندى كلى و يك استنتاج عمومى مى‏كنند؛ كه اين غلط و تزوير است. برادران! اگر اين كار ادامه پيدا كند، ما چه چيزى را از دست مى‏دهيم؟ مردم و همين اعتمادى را كه عرض كردم.

من يك‏وقت عرض مى‏ كردم كه اگر مردم اهل اصطلاح باشند، الان اجماع مركب بر فسق همه است؛ چون طرفين مُجمعند! اينها مى‏ گويند آنها بدند، آنها هم مى‏ گويند اينها بدند، و قول ثالثى نيز وجود ندارد! اين چه‏ طور برخورد كردن با قضاياست؟ اعتماد مردم را به اصل نظام از دست مى‏دهيم. نگوييد مردم به نظام بى‏ اعتماد نمى‏شوند. اين نظامى كه ده‏ سال، يازده سال كسى مثل امام بالاى سرش بود و آن شلاق كوبنده‏ ى فرمايشهاى آن بزرگوار بر سر و شانه‏ ى همه‏ ى ما فرود مى‏ آمد - به حجم فرمايشهاى امام نگاه كنيد؛ من گمان نمى‏كنم كه در هيچ موضوعى به‏ قدر موضوع اختلافات، ايشان مطلب فرموده باشند - درعين‏ حال ماها اصلاح نشديم. آيا اين نشان نمى‏ دهد كه بنيان كار خراب است؟ اگر ادامه بدهيد، اين استنتاج را شما براى مردم درست مى‏ كنيد و ديگر نمى‏ روند نقاط مثبتى را كه در اين بين هست، پيدا كنند و روى آن تأمل نمايند؛ خواهند گفت كه معلوم مى‏ شود اشكالى در اصل كار هست!

شما مى‏ بينيد كه برادرتان كج فكر مى‏كند؛ مثلاً اگر روزنامه دارد، در روزنامه‏اش بد راهى را انتخاب كرده؛ واعظ است، در منبرش بدطورى حرف مى‏زند؛ نماينده‏ ى مجلس است، يا مسؤول دولتى است، بد روشى را اتخاذ كرده است. اگر شما آن انتقاد تيز زهرآگين تلخ را نكنيد، واقعاً چه پيش‏ مى‏ آيد؟ آيا اگر اين كار را نكرديد، اسلام از دست خواهد رفت؟! انقلاب از دست خواهد رفت؟! واللَّه نه. اگر كسى براى نفسش اين را تسويل بكند، بايد نفس خودش را متهم بكند. اين، تسويل نفسانى و شيطانى است. آن‏چنان تسويل مى‏كند كه اگر مثلاً اين مقاله را شما در اين‏جا ننوشتيد، اگر اين حرف را در فلان تريبون نزديد، اگر آن سخنرانى را در آن‏جا نكرديد، همه چيز زير و رو خواهد شد! نه، اگر اينها را انجام بدهيد، خيلى چيزها زير و رو خواهد شد!

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2478

وظیفه دولت در برابر انتقاد از منظر رهبری

از انتقاد هم اصلاً عصبانى نشويد. بعضى از انتقادكن‌هاى از دولت، هدفشان اين است كه شما را عصبانى كنند، خسته كنند و از جا در ببرند؛ اصلاً انتقاد با اين هدف انجام مى‌گيرد. يا عيبجويى‌هاى بيخود؛ ديده‌ايد گاهى يك خبرى را تيتر مى‌كنند، بزرگ مى‌كنند؛ فردا، پس‌فردايش معلوم مى‌شود اصلاً دروغ است و اصل ندارد! اينها هم كارهايى است كه بعضيها انجام مى‌دهند. مطلقاً حالت عصبانيت و بى‌تابى نبايد به شما دست بدهد. بعد هم شما از همان انتقاد - ولو غيرخيرخواهانه باشد - استقبال كنيد؛ چون گاهى در انتقادهاى خصمانه هم حقايقى وجود دارد كه انتقاد كننده از روى خيرخواهى نمى‌گويد، اما انتقادش واقعى است؛ چه برسد آن كسانى كه از روى خيرخواهى از شما انتقاد مى‌كنند. اصلاً هيچ نرنجيد و از انتقاد استقبال كنيد.

اشكالى ندارد كه مسئولان كشور، متوليان امور كشور منتقدينى داشته باشند كه ضعفهاى آنها را به خود آنها نشان بدهند. وقتى انسان در مقام رقابت قرار بگيرد، مقابل منتقد قرار بگيرد، بهتر كار ميكند. اينجور نيست كه وجود منتقدين و كسانى كه اين روش را قبول ندارند، آن روش را قبول دارند، براى نظام ضررى داشته باشد؛ منتها بايد در چهارچوب نظام باشد؛ اين اشكالى ندارد، اين مخالفت هيچ مخالفت مضرى نيست؛ نظام هم مطلقاً با يك چنين مخالفتى برخورد نميكند. البته انتقاد بايد در چهارچوب اصول باشد. اصول انقلاب هم مشخص است كه چيست. اصول انقلاب امور سليقه‌‌‌‌‌اى نيست كه هر كه از يك گوشه‌‌‌‌‌اى در بيايد، سنگ اصول را به سينه بزند؛ بعد كه سراغ اين اصول ميرويم، مى‌‌‌‌‌بينيم بيگانه‌‌‌‌‌ى از انقلاب است. اصول انقلاب، اسلام است؛ قانون اساسى است؛ رهنمودهاى امام است؛ وصيت‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌ى امام است؛ سياستهاى كلى نظام است كه در قانون اساسى معين شده است كه اين سياستهاى كلى بايست تدوين بشود. در اين چهارچوب، اختلاف نظر، اختلاف ممشا، اختلاف سليقه عيب نيست، كه حسن است؛ مضر نيست، كه مفيد و نافع است. اين يك مطلب است كه در ميدان معارضات اينچنينى، نظام با هيچ كس برخورد نميكند. آنجائى كه افراد در چهارچوب اصول رفتار كنند، دنبال خشونت نروند، درصدد بر هم زدن امنيت جامعه نباشند، آسايش جامعه را نخواهند به هم بزنند - از اين كارهاى خلافى كه انجام ميگيرد؛ دروغ‌‌‌‌‌پراكنى و شايعه - نظام هيچگونه مسئله‌‌‌‌‌اى ندارد. مخالفينى هستند، نظراتى دارند، نظرات خودشان را بيان ميكنند؛ نظام برخورد نميكند. بناى نظام در اينجا، جذب حداكثرى و دفع حداقلى است. اين، روش نظام است؛ اين را همه توجه بكنند. آن كسانى هم كه نظر مخالف دارند، نظرات مخالف با نظرات رسمى دارند، در اين چهارچوب ميتوانند خودشان را مقايسه كنند. اگر كسى با مبانى نظام معارضه كند، با امنيت مردم مخالفت كند، نظام مجبور است در مقابل او بايستد.


ما درباره‌‌‌‌‌ى افرادى كه به آنها اهانت ميشود، تهمت زده ميشود، ميگوئيم اينها حق دفاع دارند؛ خوب، نظام هم همين جور است؛ نظام هم حق دفاع از خودش را دارد. اين خطاست كه كسى خيال كند چون نظام حاكميت است و قدرت سياسى است، نبايد دفاع كند؛ بى‌‌‌‌‌دفاع بماند؛ در مقابلش هرگونه مخالفتى، معارضه‌‌‌‌‌اى، قانون‌‌‌‌‌شكنى‌‌‌‌‌اى، مرزشكنى‌‌‌‌‌اى انجام بگيرد، بايد عكس‌‌‌‌‌العمل نشان ندهد؛ اين درست نيست؛ هيچ جاى دنيا هم چنين نيست. در اختلافات گوناگونى كه در بين احزاب دنيا وجود دارد - در همين كشورهائى كه خودشان را پيشرو دموكراسى ميدانند - هيچكدام از اين احزاب متعارض و متخالف، با اصول و مبانى آن نظام مخالفت نميكنند؛ والّا از نظر مردم مردود هستند. دستگاه‌‌‌‌‌هائى دارند؛ دستگاه‌‌‌‌‌هاى رعايت قانون اساسى و دادگاه قانون اساسى - شبيه شوراى نگهبان خودمان - اينها را رد ميكنند. اينجور نيست كه قبول كنند يك نفرى بيايد در يك نظامى عليه مبانى آن نظام مبارزه كند، معارضه كند، آن وقت نظام در مقابل او ساكت و آرام بنشيند. به كمتر از آن هم گاهى ديده ميشود كه در همين نظامهاى اروپائى برخوردهاى خشن و تندى ميكنند؛ چيزهائى كه جزو اصول هم محسوب نميشود. بنابراين برخورد با نظام، برخورد با مبانى نظام، ايستادگى و شمشير كشيدن روى نظام، جواب تند دارد؛ اما نظر مخالف داشتن، نظر متفاوت داشتن، آن وقتى كه با اين اشكالات همراه نباشد، تهمت و شايعه‌‌‌‌‌افكنى و دروغ  و از اين چيزها نباشد، نه، نظام هيچگونه برخوردى نخواهد كرد. شيوه‌‌‌‌‌ى نظام اين نبوده، امروز هم نيست و ان‌‌‌‌‌شاءاللَّه در آينده هم نخواهد بود. اين يك نكته.

منابع:

1 و 2

حمایت آری اما نه از انحراف

حمایت آری اما نه از انحراف

وظيفه همه است كه به مسؤولان كشور كمك كنند و آنها را يارى نمايند؛ البته تا وقتى كه در خطّ مستقيم اسلام و امام حركت مى‏كنند. اگر كسى از خط مستقيم اسلام و امام منحرف شود - هر كسى باشد - او درخور حمايت نيست. اين فرق هم نمى‏كند؛ از بالا تا پايين همه يكسان هستند؛ خود من هم همين‏طور هستم. اگر خداى نكرده من هم از آن خطّ صحيحِ اسلام تخطّى كنم، بر مردم واجب نيست كه از من حمايت يا تبعيت كنند. البته احياناً يك وقت اشتباه و اختلاف سليقه‏اى وجود دارد. اين اختلاف سليقه نبايد موجب شود كه ما مسؤولان كشور و مسؤولان بخشهاى گوناگون را از حمايت خودمان محروم كنيم؛ نه، بايد آنها را حمايت كنيم.

منبع


معنای ضد ولایت فقیه

بسیاری از کسانی که ابهاماتی در مورد ولایت فقیه دارند با این شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» به مشکل برمی خورند که چرا مرگ بر ضدولایت فقیه و مثلا فلان روحانی معروف که به ولایت فقیه به شکلی که در جمهوری اسلامی مطرح است معتقد نیست چرا باید بر او مرگ فرستاد.

حضرت آیت الله امام خامنه ای در پاسخ به سوالی ضد ولایت فقیه را این گونه معرفی می‌نمایند:

اين برادر عزيزمان ميگويد «ضد ولايت فقيه» را معرفى كنيد. خوب، «ضد» معلوم است معنايش چيست؛ ضديت، يعنى پنجه در افكندن، دشمنى كردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نيستم؛ ممكن است كسى معتقد به كسى نيست. البته اين ضد ولايت فقيه كه در كلمات هست، آيه‌ى مُنزل از آسمان نيست كه بگوئيم بايد حدود اين كلمه را درست معين كرد؛ به هر حال يك عرفى است. اعتراض به سياستهاى اصل 44، ضديت با ولايت فقيه نيست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضديت با رهبرى نيست. دشمنى، نبايد كرد. دو نفر طلبه كنار همديگر مى‌نشينند؛ خيلى هم با هم رفيقند، خيلى هم با هم باصفايند، همدرس هستند، مباحثه ميكنند، حرف همديگر را رد ميكنند؛ اين حرف او را رد ميكند، آن حرف اين را رد ميكند. ردكردن حرف، به معناى مخالفت كردن، به معناى ضديت كردن نيست؛ اين مفاهيم را بايد از هم جدا كرد.

منبع

انتقاد از منظر رهبری(2)

معنای انتقاد

انتقاد يعنى سره و ناسره و قوّت و ضعف را در كنار هم ديدن. معناى انتقاد اين نيست كه انسان نقاط قوّت را نبيند و نقاط ضعف را هم حتّى گاهى با انگيزه‏هاى گوناگون ملاحظه كند.

فرق انتقاد و نق زدن
يك فرق اساسى وجود دارد بين انتقاد كردن و نق زدن. انتقاد كردن اين است كه شما يك نقطه‌ى منفى را پيدا كنيد، با تكيه‌ى بر نقطه‌ى مثبتى كه در اين اثر نمايشى شما، در اين داستان شما وجود دارد، آن نقطه‌ى منفى را نشان بدهيد و مغلوب كنيد....من به عنوان يك روحانى و به عنوان يك مسئول در نظام جمهورى اسلامى، به شما عرض ميكنم: اينجور انتقادى هيچ اشكال ندارد، بلكه مطلوب است؛ چون اين انتقاد، جامعه را به سمت رفع نواقص پيش ميبرد و حركت ميدهد؛ اين خوب است.
 اما يك وقت اين نيست؛ نق زدن است. آدم يك نقطه‌ى منفى را بگيرد، همين طور هى بنا كند آن را تكرار كردن. مگر نقاط منفى و نقاط ضعف از يك جامعه رخت برميبندد؟ مگر بكلى ريشه‌كن ميشود؟... افتخارى نيست؛ همين طور انسان نق بزند، سياه‌نمائى كند، يأس بپراكند. شما وقتى زشتى را نشان ميدهيد، اما آن عامل خيرى را كه بناست بر زشتى غلبه پيدا كند يا با آن مبارزه كند، نشان نميدهيد، در جامعه يأس پراكنده ميشود و نوميدى به وجود مى‌آيد...

كسانى كه تريبونهايى در اختيارشان هست - هر تريبونى؛ از منبرها و روزنامه‏ها و صدا و سيما و مجلس و نماز جمعه و امثال اينها بگيريد تا هر تريبونى در هر گوشه كشور - مراقب باشيد كه تهيّج سياسى براى كشور مضرّ است. فضا بايد آرام و متعادل باشد تا دولت و مسؤولان بتوانند به وظايف خود عمل كنند. ... يكى از بدترين عيوب براى فعّالان سياسى اين است كه درصدد انشقاق و جدايى و بهانه‏گيرى از يكديگر باشند. وحدت كلمه را حفظ كنيد. يكى از بدترين كارها اين است كه مسؤولانِ موظّف نظام، به وسيله اشخاص ديگر - صرفاً به خاطر اين‏كه تريبونى در اختيارشان قرار گرفته - مورد تخريب واقع شوند. انتقاد كردن غير از تخريب كردن است. انتقاد، خوب و نعمت است. اگر دولت يا مسؤولان ديگر، مورد انتقاد قرار نگيرند، عيوب خودشان را نمى‏فهمند. انتقاد در واقع هديه كردن عيوب آنها به خود آنهاست. ممكن است گاهى انتقاد درست باشد، ممكن هم هست نادرست باشد؛ اما انتقاد كردن غير از تخريب كردن است.... بايد يكپارچه باشيد؛ كمااين‏كه هدف و خاستگاه فكرى شما يكى است. اين معنى ندارد كه اگر كمبود و ضعفى در كار دولت و در بخشى ايجاد شد، كليّت دولت مورد اهانت قرار گيرد و يا اگر كسى به يك حكم قضايى اعتمادى ندارد، قوّه قضايّيه را تخريب كند. بدترين رفتار با قوّه قضايّيه يك كشور همين است كه كسى به خاطر نپسنديدن صدور و اجراى حكمى از صدها و هزاران حكم، بنا كند كلّ قوّه قضايّيه و دادگسترى كشور را زير سؤال بردن و مورد اهانت قرار دادن. يكى هم يك حكم ديگر را قبول ندارد، ديگرى هم حكم سومى را قبول ندارد؛ اين‏كه مجوّز اهانت نمى‏شود. اهانت كردن و تخريب كردن و زير سؤال ناشايست بردنِ قوّه مقنّنه - چه مجلس و چه شوراى نگهبان كه جزو قوّه مقنّنه است - برخلاف مصالح ملت و ناسپاسى نسبت به رأى ملت است. همه بايد مراقب باشند.

انتقاد در جامعه چيز خوبى است؛ زيرا انتقاد موجب مى‏شود انتقاد شونده بتواند نقاط قوّت و ضعف خود را بفهمد و همچنين ناظران صحنه بتوانند بفهمند. اين به پيشرفت كار كمك مى‏كند. ليكن انتقاد، غير از عيبجويى، آن هم عيبجويىِ خصمانه است.

انتقاد درست

انتقاد دو گونه است. علامتِ دلسوزانه بودن انتقاد اين است كه وقتى انسان انتقاد را بيان مى‌كند، نقطه‌ى قوّت را هم در كنار او بيان كند تا معلوم بشود كه بناى نظر شخصى، بناى انتقام‌گيرى و بناى اذيت كردن ندارد؛ والّا اگر ما يك مجموعه‌اى داشته باشيم كه نقاط قوّت و نقاط ضعفى هم دارد، آن وقت در بيان انتقاد، نقاط قوّتش را اصلاً در نظر نگيريم و به زبان نياوريم، بعد يك يا دو يا ده‌تا از نقاط ضعف را همين طور بنا كنيم گفتن؛ معلوم است كه تضعيف خواهد شد. علامت اين كه نمى‌خواهيم تضعيف كنيم، اين است كه نقاط قوت را هم بيان كنيم. حالا اگر يك وقت در موردى انتقادى هم داريم، بگوئيم؛ اشكالى ندارد و كسى با آن مخالفتى ندارد.


اگر آقایان از این دیدگاه که همه می‏خواهند نظام و اسلام را پشتیبانی کنند به مسائل بنگرند، بسیاری از معضلات و حیرتها برطرف می‏گردد ولی این بدان معنا نیست که همۀ افراد تابع محض یک جریان باشند.... که انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه می‏شود. انتقاد اگر بحق باشد، موجب هدایت دو جریان می‏شود. هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّای از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطی و جریانی است. 

حذف و تخریب دیگران ضربه به اسلام و انقلاب است

اگر در این نظام کسی یا گروهی خدای ناکرده بی‏جهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آنکه به رقیب یا رقبای خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است.

در هر حال یکی از کارهایی که یقیناً رضایت خداوند متعال در آن است، تألیف قلوب و تلاش جهت زدودن کدورتها و نزدیک ساختن مواضع خدمت به یکدیگر است. باید از واسطه‏هایی که فقط کارشان القای بدبینی نسبت به جناح مقابل است، پرهیز نمود. شما آنقدر دشمنان مشترک دارید که باید با همۀ توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسی از اصول تخطی می‏کند، در برابرش قاطعانه بایستید.

من ميگويم شما انتقاد كنيد، منتها انتقاد به معناى واقعى كلمه؛ يعنى مبارزه و چالش خير و شر را نشان بدهيد تا معلوم شود كه اگر اين نقطه‌ى زشت و مردود در جامعه هست، اما انگيزه‌اى براى رفع آن وجود دارد، جريانى براى نابودى آن وجود دارد. اگر فقر را نشان ميدهيد، معنايش اين نباشد كه در جامعه فقر هست، اما هيچ انگيزه‌اى براى مبارزه‌ى با فقر وجود ندارد. اگر اينجور شد، طبعاً فيلم يأس‌آور ميشود؛ فضا را تاريك نشان ميدهد و برخلاف واقعيت هم هست.

منابع:

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=9694

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3076

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3128

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3386

http://farsi.khamenei.ir/sahifeh-content?id=16568

بيانات پس از مراسم تنفيذ حكم رياست جمهورى آقاى سيد محمد خاتمى 11/05/1380

چگونگی انتقاد از دولت از منظر رهبری

نكته‌‌‌‌‌‌ى بعدى. براى شنيدن نقد، سينه‌‌‌‌‌‌ى گشاده و روى باز و گوش شنوا داشته باشيد. هيچ ضرر نميكنيد از اينكه از شما انتقاد كنند. البته اين انتقادهائى كه ميشود، همه يك جور نيست. بعضى‌‌‌‌‌‌ها به قصد اصلاح نيست، بلكه به قصد تخريب است؛ داريم مى‌‌‌‌‌‌بينيم ديگر؛ هم از مجموعه مطبوعات خودمان، هم پشتوانه‌‌‌‌‌‌ى آنها. ده‌‌‌‌‌‌ها راديو و تلويزيون بيگانه و رسانه‌‌‌‌‌‌ى عمومى و بين‌‌‌‌‌‌المللى در اختيار حرفها و افكارى هست كه بنايش بر تخريب است؛ يعنى هيچ بناى اصلاح ندارند. آنچه كه نقل ميكنند و ذكر ميكنند، براى تخريب است. لذاست كه واقعيت و غير واقعيت و خلاف واقع و ضد واقع، همه چيز تويش است. گاهى يك چيز كوچك را بزرگ ميكنند، گاهى يك چيزى كه نبوده، به عنوان يك حقيقت مسلّم جلوه ميدهند. اينها البته هست. اين، تخريب است. ليكن در كنار اينها، نقد هم وجود دارد؛ نقدهاى مصلحانه، خيرخواهانه. گاهى از سوى دوستان شماست، گاهى حتّى از سوى كسانى است كه دوست شما و طرفدار شما هم نيستند؛ گاهى اينجورى است. به انسان يك نقدى ميشود؛ عيبجوئى‌‌‌‌‌‌اى از انسان ميشود، انتقادى ميشود، كه آن طرف هم دوست آدم نيست كه آدم به اعتماد دوستى او بخواهد بگويد كه خوب، ما گوش ميكنيم. نه، دوست هم نيست، اما دشمن هم نيست؛ دشمنى‌‌‌‌‌‌اش هم ثابت نشده. ليكن نقد است؛ انتقاد است. آن را هم حتّى بايد گوش كرد. شايد در خلال اين نقدها حرفى وجود داشته باشد كه به درد ما بخورد و بايد به هر حال با سعه‌‌‌‌‌‌ى صدر برخورد بشود.

اين چند سال، خيلى اهانتها به شما شد، كينه‌‌‌‌‌‌توزى شد، اهانت شد. اينها را تحمل كرديد. اين تحملها هم پيش خداى متعال اجر دارد. ليكن اين موجب نشود كه حالا ما سينه‌‌‌‌‌‌مان تنگ بشود، بگوئيم ما ديگر انتقاد را گوش نميكنيم، يا اگر كسى اندك انتقادى در فلان گوشه از ما كرد، اين را حمل بر دشمنى بكنيم؛ نه، نخير؛ انتقاد را گوش كنيم؛ انتقاد خوب است. همين طور كه گفته شده، اين يك هديه‌‌‌‌‌‌اى است كه به انسان داده ميشود؛ نقدهاى غير مغرضانه‌‌‌‌‌‌ى بخصوص برخى نخبگان.

من اين را اينجا خوب است عرض بكنم: نصيحت علماى دينى را قدر بدانيد، مغتنم بشماريد. گاهى علماى دين، بزرگان دين، مراجع حتّى، نصايحى ميكنند، درباره‌‌‌‌‌‌ى مسائلى توصيه‌‌‌‌‌‌هائى ميكنند؛ اين را مغتنم بشمريد؛ اينها را حمل بر محبت و علاقه‌‌‌‌‌‌مندى بكنيد. ما ميدانيم، آقايان، بزرگان علمائى كه هستند - حالا گوشه كنار كسانى بر خلاف اين معنا باشند، او مورد محاسبه‌‌‌‌‌‌ى ما نيست - و امروز در مناطق مختلف، در مراكز حوزه‌‌‌‌‌‌هاى علميه‌‌‌‌‌‌ى بزرگ و در شهرستانها هستند، اينها همه طرفدار نظام جمهورى اسلامى و قدردان نظام جمهورى اسلامى‌‌‌‌‌‌اند. مى‌‌‌‌‌‌بينند كه نظام جمهورى اسلامى چقدر در جهت پيشرفت اهداف اسلامى كار كرده و دارد كار ميكند و تلاش ميكند، تلاشهاى شما را هم مى‌‌‌‌‌‌بينند، كمكهاى شما و خدمات شماها را هم دارند مشاهده ميكنند. يك وقت توصيه‌‌‌‌‌‌اى ميكنند، از روى علاقه‌‌‌‌‌‌مندى است، از روى دلسوزى است؛ اينها را خيلى بايد قدر دانست. همچنين نخبگان دانشگاه‌‌‌‌‌‌ها هم همين جور. بعضى از نخبگان دانشگاه‌‌‌‌‌‌ها مردمان خيرخواهى هستند؛ ما مى‌‌‌‌‌‌بينيم. به بنده گاهى نامه‌‌‌‌‌‌هائى مينويسند، من هم بحمداللَّه توفيق دارم، خيلى از اين نامه‌‌‌‌‌‌هائى كه نخبگان و فرزانگان حوزه و دانشگاه به من مينويسند، نگاه ميكنم و خودم ميخوانم. اگر چه كه نامه زياد است، همه‌‌‌‌‌‌ى نامه‌‌‌‌‌‌ها را هم انسان نميتواند بخواند، اما بسيارى از اين نامه‌‌‌‌‌‌هاى خاص را من بحمداللَّه توفيق پيدا كرده‌‌‌‌‌‌ام و خوانده‌‌‌‌‌‌ام؛ نگاه كرده‌‌‌‌‌‌ام و مى‌‌‌‌‌‌بينم. انتقاد دارند؛ به بنده، به شما، به فلان كار، به فلان اقدام، به فلان تصميم. ممكن است ايراد داشته باشند، اعتراض داشته باشند. ممكن است آن اعتراض به نظر ما وارد هم نباشد. يعنى حتّى انسان گاهى نامه‌‌‌‌‌‌اى را كه ميخواند، مى‌‌‌‌‌‌بيند كه نه، اين اشكالش وارد نيست؛ بر اثر بى‌‌‌‌‌‌اطلاعى از مثلاً فلان موضوع اين اعتراض را كرده است كه اگر اطلاع داشت، اين اعتراض را نميكرد. اما يك جا هم در خلال حرفها انسان مى‌‌‌‌‌‌بيند كه نه، يك نكته‌‌‌‌‌‌ى روشنى، يك حرف خوبى هست، انسان استفاده ميكند. اين ذهن فعالِ اين انسان نخبه را، انسان براى خودش نگه دارد. شما وقتى از انتقاد او، از تذكر او استقبال كردى، در واقع ذهن او و فكر او را به عنوان يك پشتوانه‌‌‌‌‌‌اى براى خودتان نگه ميدارى. او احساس ميكند كه ميتواند كمك فكرى براى شما باشد. اين همان راهى است كه ما هميشه گفتيم بين خودتان و نخبگان باز كنيد.

مرز انتخاب و تخریب

مرز انتقاد و تخريب چيست؟ تخريب بكنند و اسمش را بگذارند انتقاد؛ يا از ما انتقاد بشود و ما تلقىِ تخريب از آن داشته باشيم. خب، بايد مشخص بشود تخريب كدام است و انتقاد كدام است. معناى انتقاد آن ارزشيابىِ منصفانه‌اى است كه يك آدم كارشناس ميكند؛ نقادى همين است ديگر. وقتى شما طلا را ميبريد پيش يك زرگر كه نقادى كند، او ميگويد كه آقا! اين عيارش بيست است؛ يعنى عيار بيست را قبول ميكند؛ حالا از بيست و چهار عيار - كه طلاى خالص است - چهار عيار كم است. اين شد نقادى. البته زرگر هم هست و وسيله‌ى نقادى را هم دارد. اما اگر چنانچه طلا را برديد مثلاً پيش يك آهنگر و او يك نگاهى كرد و آن را انداخت و گفت: آقا! اينكه چيزى نيست! اين اسمش نقادى نيست. اولاً اصل طلا بودن اين، انكار شده. خب، بالاخره مرد حسابى! حالا عيار بيست و چهار ندارد، عيار بيست كه دارد؛ اين را قبول كن! ثانياً: شما كه اهل اين كار و آشناى اين كار نيستى!

آدم متأسفانه مى‌بيند چيزهايى كه به نام انتقاد از دولت و نقادى دولت، امروز گفته ميشود، شكل همين تخريب را دارد: يعنى انكار امتيازات، قبول نكردن برجستگيها و كارهاى خوب، و درشت كردن و برجسته كردن ضعفها. خب بله، ضعف هست. هر دولتى بالاخره ضعف دارد؛ انسانها ضعف دارند ديگر؛ ضعفها را بگويند، قوّتها را بگويند. جمع‌بندىِ كار يك دولت، آن وقتى است كه ضعفها و قوّتها را منصفانه پهلوى همديگر قرار بدهند؛ آن وقت ميشود جمع‌بندى كرد. نه اينكه بيايند يكسره بنا كنند به بدگويى كردن و انكار كردن همه‌ى خصوصيات. بنده سه‌تا نقطه‌ى اصلى را - حالا بيش از اين نقاط وجود دارد - در اول عرايضم گفتم. خب اين سه چيز را بگويند - آنچه كه در زمينه‌ى روحيه‌ى دولت و گفتمان اساسىِ دولت هست، آنچه در زمينه‌ى نوع عملكرد دولت هست، آنى كه در زمينه‌ى خلقيات دولتىِ مجموعه‌ى دست‌اندركار هست - بعد بگويند بله، آنجا هم فلان كار ضعف دارد؛ اين اشكالى ندارد. اين را با گوش جان بايستى شنيد و پذيرفت. اما اينها نبايد با بى‌ملاحظه‌گى، نديده گرفتن و بى‌اعتنايى كردن و حتّى بعضى از نقاط قوّت را به عنوان نقطه‌ى ضعف معرفى كردن، همراه باشد.

انتقاد خوب است تخریب خیانت است

انتقاد خوب است، تخريب بد است؛ انتقاد خدمت است، تخريب خيانت است؛ نه خيانت به دولت، بلكه خيانت به نظام و خيانت به كشور است. نبايد تخريب بكنند، انتقاد بكنند. البته شما در شنيدن انتقادها سعه‌ى صدر داشته باشيد. يعنى واقعاً اگر انتقادى منصفانه است، با روى باز بپذيريد. حتّى من ميخواهم به شما توصيه كنم كه تخريبها را هم تحمل كنيد.

انتقاد اگر دلسوزانه و منصفانه باشد، كمك هم مى‏كند. اگر انتقادى دلسوزانه هم نبود، بالاخره دانسته مى‏شود. در مقابل حركت دولت، اگر يك وقت عيبجويىِ غيرمنصفانه‏اى هم بشود، نخواهد توانست افكار عمومى و واقعيّتهاى بيرونى را تحت تأثير قرار دهد. بنابراين من نمى‏خواهم انتقاد را منع كنم؛ اما تخريب را چرا. تخريب به‏هيچ‏وجه مصلحت نيست. با هيچ توجيهى كسى نمى‏تواند خود را قانع نمايد كه دولت را تخريب كند.

انگیزه های تخریب از داخل

انگيزه‌هاى خط تخريب داخلى هم يك طيف وسيعى است و نميشود انسان همه را به يك چوب براند: بعضيها واقعاً خبرى ندارند - يعنى مغرض نيستند؛ اطلاعاتشان كم است و بر اثر بى‌اطلاعى چيزى ميگويند - بعضيها غرضهاى شخصى و غرضهاى سطحى دارند؛ بعضيها غرضهاشان غرضهاى عمقى است؛ يعنى با نظام مسئله دارند، كينه‌ى امام در دلشان است و حرفهاى امام را يا از اول قبول نداشتند يا حالا قبول ندارند - آنهايى كه از آن حرفها رو برگرداندند و پشيمان‌شده‌ها و برگشته‌ها - اينها يك طيف وسيعى از انگيزه‌هاست، ليكن بالاخره محصول و جمع‌بندى‌اش همين تهاجمها و پنجه‌زدنها و لجن پراكنى‌هاست كه وجود دارد.

برخورد دولت با انتقاد

البته شما مسؤولان دولت هم كه بخشهاى گوناگون در اختيارتان است، از انتقاد نه بترسيد، نه خشمگين و نااميد شويد. اين‏طور هم نباشد كه اگر روزنامه يا شخصى به بخشى از بخشهاى دولت يا به كارى كه دولت پديد مى‏آورد، انتقاد مى‏كند، مسؤولان آن بخش يا مسؤولان دولتى سراسيمه شوند. گاهى اوقات انسان مى‏بيند يك حالت سراسيمگى در اينها پيدا مى‏شود؛ نه، به‏هيچ‏وجه سراسيمه نشويد؛ بالاخره انتقاد وجود دارد. معروف است مى‏گويند: «من صنّف استهدف(1)»؛ كسى كه يك كتاب بنويسد، هدف قرار مى‏گيرد. حالا يك كتاب نوشتن كجا و دهها كتاب فعّاليت كردن و حركت كردن و اقدام كردن كجا؟ بالاخره راهِ مورد انتقاد قرار نگرفتن اين است كه انسان به كنج انزوايى بخزد و هيچ اقدامى نكند، يا اگر مسؤوليتى مى‏پذيرد، خداى نكرده به لوازم آن مسؤوليت عمل نكند تا مثلاً كسى به انتقاد از او نپردازد و برخلاف توقّع او كارى صورت نگرفته باشد. نه؛ بالاخره حركتى صورت مى‏گيرد؛ ممكن است مخالفان و منتقدانى داشته باشد. ممكن است يك اقدام شما كسانى را بحق يا بناحق عصبانى كند و آنها چيزى بگويند. وقتى كار شما مبتنى بر مقدّمات منطقى است، بايد آن را ادامه دهيد.

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3139

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8019

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3661

انتقاد از منظر رهبری(1)

انتقاد معنايش چيست؟

انتقاد اگر معنايش عيبجويى است، اين نه چيز خوبى است، نه خيلى هنر زيادى مى‌خواهد، نه خيلى اطّلاعات مى‌خواهد؛ بلكه انسان با بى‌اطّلاعى، بهتر هم مى‌تواند انتقاد كند؛... نقد، يعنى عيارسنجى؛ يعنى يك چيز خوب را آدم ببيند كه خوب است، يك چيز بد را ببيند كه بد است. اگر اين شد، آن وقت نقاط خوب را كه ديد، با نقاط بد جمعبندى مى‌كند، آن‌گاه از جمعبندى بايد ديد چه حاصل مى‌شود. ....

توجه داشته باشيد كه انتقاد كردن به معناى عيبجويى كردن، يك ارزش نيست كه ما حالا بگوييم اين در جامعه‌ى ما نيست. البته اين هست و متأسّفانه به شكل غيرمنطقى‌اش هم هست! انتقاد معنايش اين است كه هر انسانى بنشيند عيارسنجى كند، ببيند نقطه‌ى ضعف كجاست، نقطه‌ى قوّت كجاست؛ بعد ببيند اين نقطه‌ى ضعف - اگر مى‌تواند علّت يابى كند - به كجا برمى‌گردد، سراغ آن‌جا برود؛ يعنى آن ريشه را پيدا كند، اصل را پيدا كند. اگر اين كار انجام شد، درست است؛ اين همان چيزى است كه انسان از جوان توقّع دارد؛ درست همان چيزى كه جناحهاى سياسى به اين چيزها عقيده‌اى ندارند. جناحهاى سياسى، يكباره، غالبى، خطكشى شده و بدون تمحيض در مسائل كار مى‌كنند....

انتقاد به معناى همان «عيار سنجى» را كار بسيار خوبى مى‌دانيم. من با آن موافقم؛ اما با تظاهر و تصارح به بدگويىِ اشخاص، هيچ موقع موافق نيستم.


اين آقايانى كه امروز مسؤولان كشور هستند، همه‌ى كارهايشان صددرصد مورد تأييد من نيست. خيلى انتقاد دارم؛ به آنها هم تذكّر مى‌دهم؛ در جلسات خصوصى، به صورت نامه، مكتوب و يا سفارش. بنابراين، انتقادهايى در كارشان هست و به آنها هم مى‌گوييم؛ اما اين‌كه صريحاً از مسؤولى انتقاد كنيم، اين كار هيچ مصلحت و هيچ درست نيست.

بعضى خيال مى‌كنند كه «مصلحت» در مقابل «حقيقت» است؛ در صورتى كه مصلحت هم يك حقيقت است؛ كمااين‌كه حقيقت هم مصلحت است. اصلاً حقيقت و مصلحت از هم جدا نيستند. مصالحِ پندارى و شخصى است كه بد است. وقتى مصلحت شخصى نيست، وقتى مصلحتِ مردم و مصلحتِ كشور است، اين مى‌شود يك امر مقدّس، يك امر خوب، يك چيز عزيز؛ چرا ما بايد از آن فرار كنيم؟ لذا من اين را واقعاً مصلحت نمى‌دانم.

منبع

ادامه دارد ...


بحرین


http://farsi.khamenei.ir/ndata/home/1390/13900611231ec947.jpg

حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای:
«اگر ملتهاى مسلمان در اين حركتى كه آغاز كرده‌اند، ان‌شاءالله بتوانند مراقبت كنند، بتوانند اراده‌ى خودشان را بر اراده‌ى كسانى كه سعيشان مداخله‌ى در كشورهاى اسلامى است، غلبه بدهند، تا مدتهاى طولانى كشورهاى اسلامى يك حركت پيشرونده را خواهند داشت؛ اما اگر خداى نكرده دشمنان اسلام و مسلمين - يعنى دنياى استكبار، سردمداران سلطه، صهيونيسم جهانى، رژيم مستكبر و ظالم آمريكا - بتوانند بر اين امواج سوار شوند، اگر خداى نكرده بتوانند بر عزم ملتها فائق بيايند و كنترل كار را به دست بگيرند و حوادث را به سمت آنچه كه خودشان ميخواهند، هدايت كنند، مسلّماً دنياى اسلام باز تا ده‌ها سال دچار مشكلات بزرگ خواهد بود. امت اسلامى نبايد بگذارد. نخبگان سياسى و فرهنگى نبايد اجازه دهند كه دشمنان كشورهاى اسلامى بر عزم ملتهاى مسلمان فائق بيايند.»

مهدویت

http://farsi.khamenei.ir/ndata/home/1390/13900418144426b53.jpg

انتظار؛ انتظار يعنى ترغب، يعنى مترصد يك حقيقتى كه قطعى است، بودن؛ اين معناى انتظار است. انتظار يعنى اين آينده حتمى و قطعى است؛ بخصوص انتظارِ يك موجود حىّ و حاضر؛ اين خيلى مسئله‌ى مهمى است.

اين انتظار، تكليف بر دوش انسان ميگذارد...بايد خود را آماده كنند، بايد منتظر و مترصد باشند. انتظار لازمه‌اش آماده‌سازى خود هست. بدانيم كه يك حادثه‌ى بزرگ واقع خواهد شد و هميشه منتظر باشيد.

انتظار ايجاب ميكند كه انسان خود را به آن شكلى، به آن صورتى، به آن هيئت و خُلقى نزديك كند كه در دوران مورد انتظار، آن خُلق و آن شكل و آن هيئت متوقع است. اين لازمه‌ى انتظار است. وقتى بناست در آن دوران منتظَر عدل باشد، حق باشد، توحيد باشد، اخلاص باشد، عبوديت خدا باشد - يك چنين دورانى قرار است باشد - ما كه منتظر هستيم، بايد خودمان را به اين امور نزديك كنيم، خودمان را با عدل آشنا كنيم، آماده‌ى عدل كنيم، آماده‌ى پذيرش حق كنيم. انتظار يك چنين حالتى را به وجود مى‌آورد.

از كارِ عاميانه و جاهلانه بشدت بايد پرهيز كرد. از جمله‌ى چيزهائى كه ميتواند يك خطر بزرگ باشد، كارهاى عاميانه و جاهلانه و دور از معرفت و غير متكى به سند و مدرك در مسئله‌ى مربوط به امام زمان (عجّل‌اللَّه تعالى فرجه الشّريف) است، كه همين زمينه را براى مدعيان دروغين فراهم ميكند. كارهاى غيرعالمانه، غيرمستند، غير متكى به منابع و مدارك معتبر، صرف تخيلات و توهمات؛ اينجور كارى مردم را از حالت انتظار حقيقى دور ميكند، زمينه را براى مدعيان دروغگو و دجال فراهم ميكند؛ از اين بايستى بشدت پرهيز كرد.

باز در يك زمان، صد سال بعد مثلاً، يك كس ديگرى را پيدا كردند و به او تطبيق كردند! اينها غلط است، اينها كارهاى منحرف‌كننده است، كارهاى غلطانداز است. وقتى انحراف و غلط به وجود آمد، آن وقت حقيقت، مهجور خواهد شد، مشتبه خواهد شد، وسيله‌ى گمراهى اذهان مردم فراهم خواهد شد؛ لذا از كارِ عوامانه، از تسليم شدن در مقابل شايعات عاميانه بايستى بشدت پرهيز كرد.

كارِ عالمانه، قوى، متكى به مدرك و سند، كه البته كار اهل فنِ اين كار است، اين هم كار هر كسى نيست، بايد اهل فن باشد، اهل حديث باشد، اهل رجال باشد، سند را بشناسد، اهل تفكر فلسفى باشد؛ بداند، حقايقى را بشناسد، آن وقت ميتواند در اين زمينه وارد ميدان شود و كار تحقيقاتى انجام دهد.

اين انس به معناى اين نيست كه حالا كسى ادعا كند كه من خدمت حضرت ميرسم يا صداى ايشان را ميشنوم؛ ابداً اينجور نيست. غالب آنچه كه در اين زمينه گفته ميشود، ادعاهائى است كه يا دروغ است، يا طرف دروغ هم نميگويد، تصور ميكند، تخيل ميكند. ما كسانى را ديديم. آدمهاى دروغگوئى نبودند، اما خيال ميكردند، تخيل ميكردند؛ تخيلات خودشان را به عنوان واقعيت براى اين و آن نقل ميكردند! نبايستى تسليم اينها شد.

آبروی مومن را بازیچه ی سیاست نسازیم


فاطمیه یعنی سیاست

http://www.shia-news.com/files/fa/news/1390/1/24/8007_743.jpgفاطمیه برای شیعیان  عین مبارزه است، عین جهاد است. فاطمیه یعنی سیاست! باور نداری؟

دوبار فاطمیه گرفته ایم هر بارش هم چند روز و نه یک روز! و چه حکمتی است در پشت این فاطمیه گرفتن ها ؟

فاطمه سردار ولایت بود، فاطمیه یعنی جنگ در راه ولایت. حالا هر که می خواهی باش! کاگر و مهندس و وکیل و وزیر نمی شناسد که هر چه هستی با هر درجه و منصبی هستی آیت الله هستی یا حجة الاسلام شانت از دختر رسول خدا، از برترین بانوی عالم که بیشتر نیست! هست؟


فاطمیه یعنی همه ی عالم را برای او می آفرینند اما او فدای ولایت می شود!

و این یعنی الا لیعبدون!

دفاع از ولایت عین عبادت است

بالاترین زنان عالم بالاترین عبادت را برمی گزیند.

پاسخ امام خامنه ای به ارشادی خواندن حکم رهبری

سخنان حضرت آقا در نمازجمعه سال 66 :

کار ولی فقیه عبارت است از اداره ی جامعه. البته بر مبنای اسلام، شکی در این نیست؛ اما آن جاهایی که مصالح اسلامی را، مصالح اجتماعی را، ولی فقیه تشخیص می دهد، بر طبق مصلحت یک دستوری صادر می کند، آن دستور حکم الله است ؛ آن دستور خودش یک دستور شرعی است. ولی فقیه چه با اتکاء به دلیل عقلی قطعی و چه با اتکاء به ادله ی شرعی، یک مصلحتی را برای جامعه تشخیص می دهد، آن مصلحت را اعمال می کند، آن می شود حکم الله و برای همه ی مردم این حکم واجب الاطاعه است؛  که معنای این جمله ای هم که در بیانات بزرگان تکرار شد- همین است. اصل حکومت از احکام اولیه است و احکام حاکم اسلامی هم حکم اولی است؛ یعنی حکم ثانوی به معنای اینکه تابع ضرورت ها باشد، نیست.

پی نوشت: این مطلب را جهان نیوز هم گذاشته دمشون گرم هدف اشاعه مطلبه و مهم نیست که از طرف کی باشه و صد در صد از طرف جهان نیوز اشاعه بیشتری خواهد داشت اما کاش لینک مطلب را هم میگذاشتن نه این که بنویسند به گزارش جهان!

آیت الله خامنه ای در نمازجمعه سال ۶۶:این حکم الله است

جملاتی از امام در باب ولایت فقیه

http://farsi.khamenei.ir/FA/Imam/Images/00.jpgهر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی، ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است

تشکیل حکومت برای حفظ نظام و وحدت مسلمین است، چنانکه حضرت زهرا(س) در خطبه ی خود می فرماید که امامت برای حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است.

حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه، بلکه «مشروطه» است. البته نه مشروط به معنای مصطلح آن تصویب قوانین تابع آرای اشخاص و اکثریت باشد ... مجموعه شرایط همان احکام اسلام و قوانین اسلام است که باید رعایت شود. از این جهت حکومت اسلامی «حکومت قوانین الهی» بر مردم است.


حکومت اسلام حکومت قانون است. حکومت منحصر به خداست و قانون حکم و فرمان خداست.قانون اسلام بر تمامی افراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد.

رای اشخاص حتی رای رسول اکرم نیز در قانون الهی هیچ دخالتی ندارد. هم تابع اراده الهی هستند.

تبعیت از رسول اکرم (ص) هم به حکم خداست که می فرماید « و اطیعوا الرسول»

اگر خداوند شخص معینی را برای حکومت در زمان غیبت مشخص نکرده، لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا حضرت صاحب (ع) موجود بود برای بعد از غیبت هم قرار داده. این خاصیت که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد در عده ای بیشمار از فقهای زمان ما موجود است. اگر با هم اجماع کنند می توانند حکومت عدل عمومی را در عالم تشکیل بدهند.

اگر فرد لایقی که دارای دو خصلت باشد به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که پیامبر(ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد، و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند

این توهم که اختیارات حکومتی پیغمبر (ص) از علی (ع) بیشتر بوده و یا اختیارات حکومتی حضرت علی(ع) از فقیه بیشتر است باطل و غلط است

همان اختیاراتی و ولایتی که حضرت رسول اکرم و دیگر ائمه(ص)، در تدارک و بسیج سپاه، تعیین ولات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در امور مسلمین داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است، منتها شخص معینی نیست، عنوان «عالم عادل» است.

وقتی می گوئیم ولایتی را که پیامبر (ص) و ائمه(ع) داشته اند بعد از غیبت فقیه عادل دارد، این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام پیامبر و ائمه است، زیرا اینجا صحبت از مقام نیست، صحبت از وظیفه است.

ولایت مورد بحث یعنی حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوری که خیلی ها دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفه است

اگر فقیهی بر خلاف موازین اسلامی کاری انجام دهد خود بخود عزل می شود، زیرا از امانتداری ساقط شده است.

امروز فقهای اسلام حجت هستند همان طور که رسول اکرم حجت خدا بود و همه امور مسلمین به او سپرده شده بود و هر کس تخلف می کرد بر او احتجاج می شد. فقها از طرف امام حجت بر مردم هستند. همه امور و کارهای مسلمین به آنها واگذار شده است.


اولین ولی فقیه تاریخ (سخنرانی)

http://www.medrounds.org/guide-to-realistic-parenting/uploaded_images/question-707287.jpgاین سخنرانی حکایت ولی فقیهی است که از طرف پیامبر منصوب شد. در این سخنرانی حجت الاسلام پناهیان حکایت ولی فقیهی را بیان می کنند که پیامبر در زمان حیات خویش منصوب کردند.

این سخنرانی قسمتی از مجموعه مظلوم مقتدر می باشد که مجموعه سخنرانی استاد پناهیان در دانشگاه تهران با موضوع بررسی سیره سیاسی امام علی(ع) می باشد. برای تهیه تمامی این مجموعه می توانید به سایت "رهپویان غدیر"  مراجعه نمائید.


دریافت سخنرانی اولین ولی فقیه منصوب شده توسط پیامبر