وقتی دشمن اشتباه گرفته می شود

امروز کنفرانس خبری احمدی نژاد بود. کنفرانسی که برخی جاهایش بوی درد دل می داد و شکوائیه . 

راستش خیلی وقت است که داد دلم این است که آقا جان! دشمن را اشتباه گرفته اید! 

این صحبت من نه با خارج نشین هاست و نه با اصلاح طلب ها و نه حتی با راست سنتی 

این صحبت من با دو گروه است که ... بگذارید اینجوری بگویم. صحبت من از یک طرف با احمدی نژاد است و دوستان سابقی که هم اکنون انحرافی خوانده می شوند و از طرف دیگر با گروهی که شامل بسیجیان و سپاهیان دلسوز و ارادتمندان حضرت آیت الله مصباح می شود . 

این دو گروه که تا 89  همه در کنار یکدیگر بودند و پس از 89 و خانه نشینی احمدی نژاد دشمن را اشتباه گرفتند و .... 

امروز شاید اوج خودنمایی این دعوا بود. آن از تیترهای دیروز و امروز فارس و تیتر مغرضانه رسانه ی جهان عزیز که واقعا با آن ها قرابت ذهنی دارم اما با تیترهایشان نتوانستم کنار بیایم و این از توپیدن احمدی نژاد به خبرگزاری فارس

حرف من با احمدی نژاد این است :

برادر گرامی، جناب آقای دکتر احمدی نژاد

 من سال 84 در  دانشگاه بودم همان روزها که با تکه های مقوا برای شما تبلیغ می کردیم. سال 88 هم در دانشگاه بودم همان روزها که جو را چنان سنگین کرده بودند که برای شکستن آن جو هر کاری می کردیم. شبانه روزی برای شما کار کردم. البته نه برای شما که برای خدا. از شما هم هیچ انتظاری نداشتم و ندارم. این ها را گفتم که مثل برخی از دوستان نابابتان! نگویید این ها از سر ناچاری سوم تیری شدند و هیچ وقت احمدی نژادی نبودند! از آن فعالیت ها هم غیر از پولی که از جیب برای تبلیغات شما می گذاشتیم هیچ چیز عاید ما نشده است ( این را هم برای خوانندگان مغرض نوشتم! )

جناب آقای دکتر احمدی نژاد و تمامی دوستان سابق! باور کنید این که دشمن مشترک آمریکا و منافقین و صدای فلان جا! و اصلاح طلبان در اصل افساد طلب و ... و جریان انحرافی سپاه است و شریعتمداری کیهان و آیت الله مصباح بی حکمت نیست. من نمی گویم سپاه اشتباه ندارد. از شریعتمداری کیهان دفاع تمام قد نمی کنم و نمی گویم آیت الله مصباح معصوم است اما چرا دشمن شما هم همان دشمن آنهاست ؟ چرا از وبلاگ ها و رسانه های شما همان حرف های دوم خردادی ها به گوش می رسد؟ دوستان سابق وبلاگ نویس! مگر  ما با هم به همین حرف ها جواب نمی دادیم؟ چه شد که همنوا با دشمن شدید؟

آقای احمدی نژاد قبلا در همین وبلاگ نوشته بودم که حواستان باشد نکند روزی ببینید چنان خط شکن شده اید که در دل دشمن تنها مانده اید؟ نکند سنگرهای نظام را تخریب کنید و تنها در محاصره دشمن بمانید؟ آقای احمدی نژاد! هر کسی که به مشایی تاخت دشمن شما نیست. اما دوستان ناباب خواستند شما را تنها برای خودشان داشته باشند و کاری کردند که شما دوستان صمیمی خود را از خود راندید. آقای احمدی نژاد نکند دور کردن دوستان کار دشمن بود؟ آقای احمدی نژاد  حامد فتاحی می گوید برای یاران 84 خود تاسف نخورید چرا که ما تا آخر با شمائیم اما آقای احمدی نژاد دوستی خاله خرسه خطر دارد! آن کس که فرق دوست و دشمن را نمی شناسد و دوستان را می تاراند آسیب می زاید.


و اما خطاب من به برادران گرامی و عزیزی که آنها را دلسوز و انقلابی و عدالتخواه می دانم، برادران عزیزی که هر یک هزینه ها داده اند برای این انقلاب. از جنگ تحمیلی گرفته تا تلاطم های دوران اصلاحات و فتنه ی 88 برادرانی که امروز بر خود لازم دیده اند که علیه جریان انحرافی وارد صحنه شوند و ناخودآگاه با راست سنتی ای که هیچ گاه عدالت خواه  و انقلابی نبود و تسامح و تساهل را برمی گزید همراه شدند و بر علیه دولت اقدام کردند! از کارشکنی در مجلس گرفته تا تیترهای فارس و جهان منظورم است.

احمدی نژادی که من می بینم احمدی نژادی نیست که بخواهد سردمدار فتنه ی 92 باشد و مثلا برای مشائی نظام را به التهاب بکشاند. احمدی نژاد خط مشی اش با من و شما فرق دارد. بیداری اسلامی را بیداری انسانی می خواند اما ضد ولایت فقیه نیست. احمدی نژاد هنوز هم سرباز رهبری است خیلی بیشتر از لاریجانی و قالیباف و محسن رضایی! احمدی نژاد مشکل دارد و حرف هایش حرف های 84 نیست رنگ و بوی مشایی گرفته است اما خائن نیست و کشور را به التهاب نمی کشاند تا باج خواهی کند. احمدی نژاد هنوز هم در میان نامزدهای 84 بهترین است! 

تو را به خدا جبهه را و دشمن را اشتباه نگیرید و در پازل دشمن بازی نکنید. آن دشمنی که دارد از این اختلاف ها سود می برد هر که هست احمدی نژاد نیست.

نقد خودم و امثال خودم

امروز که داشتم ایمیل هایم را چک می کردم به ایمیلی از یکی از دوستان دانشگاه شیرازم برخوردم که مطلبی از وبلاگش را برام فرستانده بود. وبلاگی که که توی نوشته هاش می شه از نقد سروش و افروغ و احمد خاتمی دید تا بررسی قانون سربازی و ...

کاری به محتوای وبلاگ این دوست عزیز ندارم اما داشتم فکر می کردم به خودم و امثال خودم و نقدهایی که می کنیم. به راستی چند درصد از این نقدها عالمانه و از روی علم است؟ آیا تمامی وجوه مساله را سنجیده ایم و تمامی شرایط را لحاظ کرده ایم و به این نتیجه رسیده ایم؟ یا این که ما هم نقدمان از نوع "تاکسی" ای است؟ چهار کلمه یاد گرفته ایم و چند قانون فهمیده ایم و فکر می کنیم به تمامی وجوه مساله واقفیم و میتوانیم خیر و شر مساله را تشخیص دهیم؟

نقد من بیشتر به نوعی از نگرش برمی گردد که من در قشر مهندسین و خودم بیشتر دیده ام. نگرشی که با شناخت جزئی مساله و تشخیص برخی از مسائل به این می رسد که گویی کشف جدیدی کرده است و چیزی را تشخیص داده که دیگران نفهمیده اند!

بگذارید مثالی از خاطرات خودم بگویم در سال های اول دانشگاه مطالعاتی را بر روی speech recognition و روش ها و الگوریتم های این موضوع داشتم و دانش کلی ای از این مساله کسب کرده بودم. روزی فردی مرا مورد مشورت قرار داد که پروژه ای نیاز دارند با کاربرد خاصی از این مساله. من به شخص مزبور گفتم که این چیزی که می خواهند عملی نیست و هیچ روشی برای این مساله وجود ندارد! مدتی بعد با شخصی ملاقات داشتم که بر روی این مساله تخصصی کار کرده بود و پروژه ی مزبور را هم انجام داده بود!

آن روز اگر من هیچ دانشی از مطلب فوق نداشتم به راحتی ادعای عدم دانش می کردم و او را به متخصص این حوزه ارجاع می دادم. اگر هم دانش کافی در این مساله داشتم او را راهنمایی می کردم. اما دانش ناقص من و عدم تقوای من در رعایت " و لا تقف ما لیس لک به علم" باعث شد که من راهنمایی اشتباهی را به فرد مذکور بکنم.

توصیه من به خودم و دوستانم این نیست که اگر نقدی دارند ننویسند و نگویند اما رعایت احتیاط در نوشته و گفتار لازم است که با قطعیت در موضوعی که به آن احاطه نداریم صحبت نکنیم و در صورت لزوم هم با اهل فن و علم و افراد عالم به موضوع مطلب خود را در میان بگذاریم و پس از چکش کاری و رفع ابهامات منتشر کنیم.

و العاقبة للمتقین

مردم را به نظام بدبین نکنید

آن كسى كه به برادر مسلمان خودش، كه گرايش و خط سياسيش با او فرق دارد، اهانت مى ‏كند، به او مى‏ پرد، عليه او مى‏نويسد و داد سخن مى‏دهد، آيا نمى‏داند كه با اين كار چه چيزى از دست خواهد داد؟ شما مى‏خواهيد به خيال خودتان برادرتان را اصلاح كنيد. آيا آن كسى كه اين انتقاد و اين اعتراض يكسره و مطلق شما را - كه غالباً اعتراضها مطلق است - مى‏شنود، او همان برادر شماست؟ برو برادرت را مخفيانه پيدا كن، هرچه مى‏ خواهى به او بگو؛ چرا با اين اختلاف‏ افكنى، مردم و مخاطبان عمومى جامعه را دچار تشويش فكرى مى‏ كنى؟

اگر برخوردهاى خطى ادامه يابد، اعتماد مردم را از دست مى‏دهيم‏؛ رهبری از هیچ حزبی نیست

من بايد اين را صريحاً عرض بكنم كه متأسفانه از طرفين چنين كارهايى هست. اگر كسى بگويد كه ما در اين جهت يك جناحى هستيم، ما ملاحظه مى‏كنيم، بايد بگويم كه نخير، من اين را تأييد نمى‏كنم. متأسفانه طرفين برخوردهاى خشن و نامتناسب با محيط اسلامى با هم دارند. حرفها با اهانت، با خلاف واقع و احياناً با تهمت همراه است. از كار يك نفر، يك جمع‏بندى كلى و يك استنتاج عمومى مى‏كنند؛ كه اين غلط و تزوير است. برادران! اگر اين كار ادامه پيدا كند، ما چه چيزى را از دست مى‏دهيم؟ مردم و همين اعتمادى را كه عرض كردم.

من يك‏وقت عرض مى‏ كردم كه اگر مردم اهل اصطلاح باشند، الان اجماع مركب بر فسق همه است؛ چون طرفين مُجمعند! اينها مى‏ گويند آنها بدند، آنها هم مى‏ گويند اينها بدند، و قول ثالثى نيز وجود ندارد! اين چه‏ طور برخورد كردن با قضاياست؟ اعتماد مردم را به اصل نظام از دست مى‏دهيم. نگوييد مردم به نظام بى‏ اعتماد نمى‏شوند. اين نظامى كه ده‏ سال، يازده سال كسى مثل امام بالاى سرش بود و آن شلاق كوبنده‏ ى فرمايشهاى آن بزرگوار بر سر و شانه‏ ى همه‏ ى ما فرود مى‏ آمد - به حجم فرمايشهاى امام نگاه كنيد؛ من گمان نمى‏كنم كه در هيچ موضوعى به‏ قدر موضوع اختلافات، ايشان مطلب فرموده باشند - درعين‏ حال ماها اصلاح نشديم. آيا اين نشان نمى‏ دهد كه بنيان كار خراب است؟ اگر ادامه بدهيد، اين استنتاج را شما براى مردم درست مى‏ كنيد و ديگر نمى‏ روند نقاط مثبتى را كه در اين بين هست، پيدا كنند و روى آن تأمل نمايند؛ خواهند گفت كه معلوم مى‏ شود اشكالى در اصل كار هست!

شما مى‏ بينيد كه برادرتان كج فكر مى‏كند؛ مثلاً اگر روزنامه دارد، در روزنامه‏اش بد راهى را انتخاب كرده؛ واعظ است، در منبرش بدطورى حرف مى‏زند؛ نماينده‏ ى مجلس است، يا مسؤول دولتى است، بد روشى را اتخاذ كرده است. اگر شما آن انتقاد تيز زهرآگين تلخ را نكنيد، واقعاً چه پيش‏ مى‏ آيد؟ آيا اگر اين كار را نكرديد، اسلام از دست خواهد رفت؟! انقلاب از دست خواهد رفت؟! واللَّه نه. اگر كسى براى نفسش اين را تسويل بكند، بايد نفس خودش را متهم بكند. اين، تسويل نفسانى و شيطانى است. آن‏چنان تسويل مى‏كند كه اگر مثلاً اين مقاله را شما در اين‏جا ننوشتيد، اگر اين حرف را در فلان تريبون نزديد، اگر آن سخنرانى را در آن‏جا نكرديد، همه چيز زير و رو خواهد شد! نه، اگر اينها را انجام بدهيد، خيلى چيزها زير و رو خواهد شد!

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2478

وظیفه دولت در برابر انتقاد از منظر رهبری

از انتقاد هم اصلاً عصبانى نشويد. بعضى از انتقادكن‌هاى از دولت، هدفشان اين است كه شما را عصبانى كنند، خسته كنند و از جا در ببرند؛ اصلاً انتقاد با اين هدف انجام مى‌گيرد. يا عيبجويى‌هاى بيخود؛ ديده‌ايد گاهى يك خبرى را تيتر مى‌كنند، بزرگ مى‌كنند؛ فردا، پس‌فردايش معلوم مى‌شود اصلاً دروغ است و اصل ندارد! اينها هم كارهايى است كه بعضيها انجام مى‌دهند. مطلقاً حالت عصبانيت و بى‌تابى نبايد به شما دست بدهد. بعد هم شما از همان انتقاد - ولو غيرخيرخواهانه باشد - استقبال كنيد؛ چون گاهى در انتقادهاى خصمانه هم حقايقى وجود دارد كه انتقاد كننده از روى خيرخواهى نمى‌گويد، اما انتقادش واقعى است؛ چه برسد آن كسانى كه از روى خيرخواهى از شما انتقاد مى‌كنند. اصلاً هيچ نرنجيد و از انتقاد استقبال كنيد.

اشكالى ندارد كه مسئولان كشور، متوليان امور كشور منتقدينى داشته باشند كه ضعفهاى آنها را به خود آنها نشان بدهند. وقتى انسان در مقام رقابت قرار بگيرد، مقابل منتقد قرار بگيرد، بهتر كار ميكند. اينجور نيست كه وجود منتقدين و كسانى كه اين روش را قبول ندارند، آن روش را قبول دارند، براى نظام ضررى داشته باشد؛ منتها بايد در چهارچوب نظام باشد؛ اين اشكالى ندارد، اين مخالفت هيچ مخالفت مضرى نيست؛ نظام هم مطلقاً با يك چنين مخالفتى برخورد نميكند. البته انتقاد بايد در چهارچوب اصول باشد. اصول انقلاب هم مشخص است كه چيست. اصول انقلاب امور سليقه‌‌‌‌‌اى نيست كه هر كه از يك گوشه‌‌‌‌‌اى در بيايد، سنگ اصول را به سينه بزند؛ بعد كه سراغ اين اصول ميرويم، مى‌‌‌‌‌بينيم بيگانه‌‌‌‌‌ى از انقلاب است. اصول انقلاب، اسلام است؛ قانون اساسى است؛ رهنمودهاى امام است؛ وصيت‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌ى امام است؛ سياستهاى كلى نظام است كه در قانون اساسى معين شده است كه اين سياستهاى كلى بايست تدوين بشود. در اين چهارچوب، اختلاف نظر، اختلاف ممشا، اختلاف سليقه عيب نيست، كه حسن است؛ مضر نيست، كه مفيد و نافع است. اين يك مطلب است كه در ميدان معارضات اينچنينى، نظام با هيچ كس برخورد نميكند. آنجائى كه افراد در چهارچوب اصول رفتار كنند، دنبال خشونت نروند، درصدد بر هم زدن امنيت جامعه نباشند، آسايش جامعه را نخواهند به هم بزنند - از اين كارهاى خلافى كه انجام ميگيرد؛ دروغ‌‌‌‌‌پراكنى و شايعه - نظام هيچگونه مسئله‌‌‌‌‌اى ندارد. مخالفينى هستند، نظراتى دارند، نظرات خودشان را بيان ميكنند؛ نظام برخورد نميكند. بناى نظام در اينجا، جذب حداكثرى و دفع حداقلى است. اين، روش نظام است؛ اين را همه توجه بكنند. آن كسانى هم كه نظر مخالف دارند، نظرات مخالف با نظرات رسمى دارند، در اين چهارچوب ميتوانند خودشان را مقايسه كنند. اگر كسى با مبانى نظام معارضه كند، با امنيت مردم مخالفت كند، نظام مجبور است در مقابل او بايستد.


ما درباره‌‌‌‌‌ى افرادى كه به آنها اهانت ميشود، تهمت زده ميشود، ميگوئيم اينها حق دفاع دارند؛ خوب، نظام هم همين جور است؛ نظام هم حق دفاع از خودش را دارد. اين خطاست كه كسى خيال كند چون نظام حاكميت است و قدرت سياسى است، نبايد دفاع كند؛ بى‌‌‌‌‌دفاع بماند؛ در مقابلش هرگونه مخالفتى، معارضه‌‌‌‌‌اى، قانون‌‌‌‌‌شكنى‌‌‌‌‌اى، مرزشكنى‌‌‌‌‌اى انجام بگيرد، بايد عكس‌‌‌‌‌العمل نشان ندهد؛ اين درست نيست؛ هيچ جاى دنيا هم چنين نيست. در اختلافات گوناگونى كه در بين احزاب دنيا وجود دارد - در همين كشورهائى كه خودشان را پيشرو دموكراسى ميدانند - هيچكدام از اين احزاب متعارض و متخالف، با اصول و مبانى آن نظام مخالفت نميكنند؛ والّا از نظر مردم مردود هستند. دستگاه‌‌‌‌‌هائى دارند؛ دستگاه‌‌‌‌‌هاى رعايت قانون اساسى و دادگاه قانون اساسى - شبيه شوراى نگهبان خودمان - اينها را رد ميكنند. اينجور نيست كه قبول كنند يك نفرى بيايد در يك نظامى عليه مبانى آن نظام مبارزه كند، معارضه كند، آن وقت نظام در مقابل او ساكت و آرام بنشيند. به كمتر از آن هم گاهى ديده ميشود كه در همين نظامهاى اروپائى برخوردهاى خشن و تندى ميكنند؛ چيزهائى كه جزو اصول هم محسوب نميشود. بنابراين برخورد با نظام، برخورد با مبانى نظام، ايستادگى و شمشير كشيدن روى نظام، جواب تند دارد؛ اما نظر مخالف داشتن، نظر متفاوت داشتن، آن وقتى كه با اين اشكالات همراه نباشد، تهمت و شايعه‌‌‌‌‌افكنى و دروغ  و از اين چيزها نباشد، نه، نظام هيچگونه برخوردى نخواهد كرد. شيوه‌‌‌‌‌ى نظام اين نبوده، امروز هم نيست و ان‌‌‌‌‌شاءاللَّه در آينده هم نخواهد بود. اين يك نكته.

منابع:

1 و 2

حمایت آری اما نه از انحراف

حمایت آری اما نه از انحراف

وظيفه همه است كه به مسؤولان كشور كمك كنند و آنها را يارى نمايند؛ البته تا وقتى كه در خطّ مستقيم اسلام و امام حركت مى‏كنند. اگر كسى از خط مستقيم اسلام و امام منحرف شود - هر كسى باشد - او درخور حمايت نيست. اين فرق هم نمى‏كند؛ از بالا تا پايين همه يكسان هستند؛ خود من هم همين‏طور هستم. اگر خداى نكرده من هم از آن خطّ صحيحِ اسلام تخطّى كنم، بر مردم واجب نيست كه از من حمايت يا تبعيت كنند. البته احياناً يك وقت اشتباه و اختلاف سليقه‏اى وجود دارد. اين اختلاف سليقه نبايد موجب شود كه ما مسؤولان كشور و مسؤولان بخشهاى گوناگون را از حمايت خودمان محروم كنيم؛ نه، بايد آنها را حمايت كنيم.

منبع


انتقاد از منظر امام

انتقاد غیر توطئه است. لحن توطئه با لحن انتقاد فرق دارد. انتقاد از اموری است که سازنده است. مباحثۀ علمی همان طوری که علوم اسلامی‏ بی‏ مباحثه نمی‏رسد به مقصد، امور سیاسی هم بی مباحثه نمی‏رسد به مقصد؛ مباحثه می‏خواهد، اشکال می‏خواهد، رد و بدل می‏خواهد، این را هیچ کس جلویش را نمی‏گیرد. لکن یک وقت لحن، لحن انتقاد نیست، لحن، لحن تضعیف جمهوری اسلامی‏ است، ولو اینکه دیکته کردند به او دادند، نفهمد که اینطوری است، لحن، این لحن است، ما با این لحن مخالفیم؛ این لحن، آزاد نیست. توطئه آزاد نیست، انتقاد آزاد است. بنویسند، بگویند، انتقاد کنند، اما توطئه کردن و دنبال این باشند که تضعیف کنند جمهوری اسلامی‏ را، تضعیف کنند ارگانهای این جمهوری را، آن است که دست در کار است، و ماورای او دستهایی است که گرداننده هستند. این دولت دارد با تمام توانی که دارد، در یک وقتی که هرکس باشد ناتوان است، در یک همچو وضعیتی که ما داریم، هر کس که بخواهد یک عمل مثبتی انجام بدهد با توانایی زیاد نمی‏تواند انجام بدهد، دولتی که تمام توان خودش را دارد برای این ملت صرف می‏کند و زحمت می‏کشد، آن وقت در مقابلش بیایند، یک وقت نخست وزیرش را متهم کنند که چه هست، یک وقت وزیر کذایش را.
اینها اگر چنانچه واقعاً انتقاد سازنده داشتند خوب، انتقاد کنند، بگویند فلان جا کج است فلان جا راست، اما همۀ مسائل را کنار گذاشتن، کارهایی که این دولت بیچاره کرده است کنار گذاشتن، کارهایی که مجلس کرده است کنار گذاشتن، نادیده حساب کردن که اینها هیچ، برای این ملت تا حالا هیچ انجام نگرفته است و الآن مثل زمان سابق همه چیز ما وابسته تر شده است، خوب، اینها معلوم است یک دستی پشتش هست که مردم را هُل بدهد و از صحنه بیرون کند، و به جای او آنهایی که باید بیایند بیایند، ما بااین مخالف هستیم، هر مسلمانی با این مخالف است، هر روحانی‏ای با این مخالف است، هر انسانی با این مخالف است.
آقا مردم زحمت کشیدند، جوان دادند، همۀ چیز دادند در راه اسلام، اسلامی‏که حالا با خون این مردم، با شهادت این جوانهای عزیز رسیده است به آنجایی که می‏خواهد حالا یک رشدی بکند و محکم کند پلی خودش را، و بحمداللّه‏ شده است، شما حالا از سر گرفتید و می‏خواهید هی یکی یکی تضعیف کنید، آن توطئه گر هست، و آن چه هست و آن کمونیست هست و آن سرمایه دار است و همین حرفهای مزخرف که هی گفته می‏شود. اگر انتقاد صحیح دارید خوب بگویید، بنویسید، و امضا کنید که این من می‏گویم اینجا و
آنجا درست نیست، ولو اینکه دولت خیلی کار کرده لکن اینجا ناقص است. اگر یک وقت هم دیدید که فلان دادگاه عمداً خلاف کرده است، فلان دولت، فلان وزیر عمداً خلاف کردند، شما با یک دلیلی ثابت کنید این معنا را. از آن دولت، از او بازخواست می‏شود. اما انسان بنشیند و بی امضا هی بنویسد و منتشر کند و هی تهمت بزند و منتشر کند، چرا بی امضاست؟ اگر راست می‏گویید خوب امضا کنید. نباید انسان متوجه بشود به اینکه حالا از باب اینکه یک دسته‏ای یک به خیال آقایان، به خیال اینها یک چیزی گیرشان آمده است، والاّ جز زحمت چی هست برایشان؟ این روحانیت قم جز زحمت، این مدرسین محترم قم الآن جز زحمت و وقت صرف کردن که باید در امور علمی صرف بکنند، حالا آمدند در اموری که باید صرف بشود صرف می‏کنند، چی هست برایشان؟ چه چیزی به آنها دادند؟ این «روحانیت مبارز تهران» جز اینکه زحمت دارند می‏کشند و دارند خون دل می‏خورند چی به آنها رسیده است؟

تضعیف جمهوری اسلامی، یعنی تضعیف اسلام

این دادگاهها و این دادسراها و این قضات و این مجلس و این شورای نگهبان و این همه، تا برسیم به آن پاسدارها و پاسبانها که جان عزیزشان را دارند فدای شماها می‏کنند و فدای اسلام می‏کنند و فدای مسلمین می‏کنند، آن وقت سزاوار است که انسان تضعیف کند اینها را؟ با تضعیف دولت آنها را تضعیف کند؟ چیزهایی بگوید آنجا هم منتشر بکنند که مردم تضعیف بشوند؟ اینها است که انسان را به صدا درمی‏آورد و می‏گوید که آقا، بنشینید سرجایتان، بس است، دیگر نمی‏شود آن ترتیب برگردد. و اما خیر، فلانی باانتقاد مخالف است، نخیر، انتقاد بکنید توطئه نکنید. من با توطئه مخالفم، همه هم مخالف‏اند. ما با تضعیف جمهوری اسلامی، تضعیف جمهوری اسلامی، یعنی تضعیف اسلام، ما با این مخالفیم؛ کدام مسلمان است که مخالف نیست با این؟


انتقاد برای ساختن، برای اصلاح امور، لازم است؛ هر مجلسی باید این انتقادات را داشته باشد؛ لکن اگر[در]این انتقادات آن که انتقاد می‏کند با آرامش خاطر و با نظر صحیح انتقاد بکند، این که جواب می‏دهد هم اگر با نظر صحیح و بدون اینکه غضب در آن راه داشته باشد جواب بدهد، آن وقت منطق در مقابل منطق است. و اگر با هیاهو و جار و جنجال بخواهید شما یک مسئله را حل بکنید، و هر کسی در نظر داشته باشد که طرف مقابل خودش را مثل یک دشمن بکوبد، عقلها کنار می‏رود و قوۀ غضبیه، که بدترین قوه‏هاست اگر مهار نشود، در کار می‏افتد؛ و مسائل را علاوه بر اینکه حل نمی‏کنند، مشکلتر می‏کنند.


شکی نیست که دخالتهای غیرصحیح بعضی از اشخاص که به صورت روحانی درآمده‏ اند و اشخاص غیر روحانی که خود را بدون هیچ گونه صلاحیتی در امور کشوری وارد کرده‏ اند، زیاد هستند. باید مراجع صلاحیتدار از اینگونه اعمال شدیداً جلوگیری کنند و باید نویسندگان و گویندگان ذی‏صلاحیت در رفع آنها با نصایح برادرانه و انتقاد سالم بکوشند، لکن نه به طور انتقامجویی و از روی عقده‏های درونی و چهرۀ جمهوری اسلامی را واژگونه کردن که خود گناهی بزرگ است، که اینگونه برخوردها نه تنها علاوه بر آنکه تأثیر درستی ندارد، دارای عکس‏ العمل نیز می‏باشد. مع‏ الأسف بعضی از نویسندگان و گویندگان به جای انتقاد سالم و هدایت مفید، با انتقاد کینه‏ توزانه می‏خواهند افراد جامعه را به جمهوری اسلامی بدبین کنند. اینان به جای انتقاد سازنده به فحاشی پرداخته و به جای نهی از منکر، خود مرتکب منکر می‏شوند. خداوند آنان را هدایت فرماید.


انتقاد، انتقاد صحیح باید بشود. هر کس از هرکس می‏تواند انتقاد صحیح بکند. اما اگر قلم که دستش گرفت انتقاد کند برای انتقامجویی، این همان قلم شیطان است. اگر روی مصالح عامه، یک کسی به کسی اشکال می‏کند و همچون است که اگر خودش را بردارند یک کسی دیگر را اینجا بنشانند و همین حرفها را بزند خودش ناراحت نشود، این میزان دستش باشد که قلم دست شیطان است می‏نویسد یا دست رحمان است. زبان، زبان شیطان است یا زبان رحمان است.


منبع:

1و 2 و 3 و 4 و 5

معنای ضد ولایت فقیه

بسیاری از کسانی که ابهاماتی در مورد ولایت فقیه دارند با این شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» به مشکل برمی خورند که چرا مرگ بر ضدولایت فقیه و مثلا فلان روحانی معروف که به ولایت فقیه به شکلی که در جمهوری اسلامی مطرح است معتقد نیست چرا باید بر او مرگ فرستاد.

حضرت آیت الله امام خامنه ای در پاسخ به سوالی ضد ولایت فقیه را این گونه معرفی می‌نمایند:

اين برادر عزيزمان ميگويد «ضد ولايت فقيه» را معرفى كنيد. خوب، «ضد» معلوم است معنايش چيست؛ ضديت، يعنى پنجه در افكندن، دشمنى كردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نيستم؛ ممكن است كسى معتقد به كسى نيست. البته اين ضد ولايت فقيه كه در كلمات هست، آيه‌ى مُنزل از آسمان نيست كه بگوئيم بايد حدود اين كلمه را درست معين كرد؛ به هر حال يك عرفى است. اعتراض به سياستهاى اصل 44، ضديت با ولايت فقيه نيست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضديت با رهبرى نيست. دشمنى، نبايد كرد. دو نفر طلبه كنار همديگر مى‌نشينند؛ خيلى هم با هم رفيقند، خيلى هم با هم باصفايند، همدرس هستند، مباحثه ميكنند، حرف همديگر را رد ميكنند؛ اين حرف او را رد ميكند، آن حرف اين را رد ميكند. ردكردن حرف، به معناى مخالفت كردن، به معناى ضديت كردن نيست؛ اين مفاهيم را بايد از هم جدا كرد.

منبع

انتقاد از منظر رهبری(2)

معنای انتقاد

انتقاد يعنى سره و ناسره و قوّت و ضعف را در كنار هم ديدن. معناى انتقاد اين نيست كه انسان نقاط قوّت را نبيند و نقاط ضعف را هم حتّى گاهى با انگيزه‏هاى گوناگون ملاحظه كند.

فرق انتقاد و نق زدن
يك فرق اساسى وجود دارد بين انتقاد كردن و نق زدن. انتقاد كردن اين است كه شما يك نقطه‌ى منفى را پيدا كنيد، با تكيه‌ى بر نقطه‌ى مثبتى كه در اين اثر نمايشى شما، در اين داستان شما وجود دارد، آن نقطه‌ى منفى را نشان بدهيد و مغلوب كنيد....من به عنوان يك روحانى و به عنوان يك مسئول در نظام جمهورى اسلامى، به شما عرض ميكنم: اينجور انتقادى هيچ اشكال ندارد، بلكه مطلوب است؛ چون اين انتقاد، جامعه را به سمت رفع نواقص پيش ميبرد و حركت ميدهد؛ اين خوب است.
 اما يك وقت اين نيست؛ نق زدن است. آدم يك نقطه‌ى منفى را بگيرد، همين طور هى بنا كند آن را تكرار كردن. مگر نقاط منفى و نقاط ضعف از يك جامعه رخت برميبندد؟ مگر بكلى ريشه‌كن ميشود؟... افتخارى نيست؛ همين طور انسان نق بزند، سياه‌نمائى كند، يأس بپراكند. شما وقتى زشتى را نشان ميدهيد، اما آن عامل خيرى را كه بناست بر زشتى غلبه پيدا كند يا با آن مبارزه كند، نشان نميدهيد، در جامعه يأس پراكنده ميشود و نوميدى به وجود مى‌آيد...

كسانى كه تريبونهايى در اختيارشان هست - هر تريبونى؛ از منبرها و روزنامه‏ها و صدا و سيما و مجلس و نماز جمعه و امثال اينها بگيريد تا هر تريبونى در هر گوشه كشور - مراقب باشيد كه تهيّج سياسى براى كشور مضرّ است. فضا بايد آرام و متعادل باشد تا دولت و مسؤولان بتوانند به وظايف خود عمل كنند. ... يكى از بدترين عيوب براى فعّالان سياسى اين است كه درصدد انشقاق و جدايى و بهانه‏گيرى از يكديگر باشند. وحدت كلمه را حفظ كنيد. يكى از بدترين كارها اين است كه مسؤولانِ موظّف نظام، به وسيله اشخاص ديگر - صرفاً به خاطر اين‏كه تريبونى در اختيارشان قرار گرفته - مورد تخريب واقع شوند. انتقاد كردن غير از تخريب كردن است. انتقاد، خوب و نعمت است. اگر دولت يا مسؤولان ديگر، مورد انتقاد قرار نگيرند، عيوب خودشان را نمى‏فهمند. انتقاد در واقع هديه كردن عيوب آنها به خود آنهاست. ممكن است گاهى انتقاد درست باشد، ممكن هم هست نادرست باشد؛ اما انتقاد كردن غير از تخريب كردن است.... بايد يكپارچه باشيد؛ كمااين‏كه هدف و خاستگاه فكرى شما يكى است. اين معنى ندارد كه اگر كمبود و ضعفى در كار دولت و در بخشى ايجاد شد، كليّت دولت مورد اهانت قرار گيرد و يا اگر كسى به يك حكم قضايى اعتمادى ندارد، قوّه قضايّيه را تخريب كند. بدترين رفتار با قوّه قضايّيه يك كشور همين است كه كسى به خاطر نپسنديدن صدور و اجراى حكمى از صدها و هزاران حكم، بنا كند كلّ قوّه قضايّيه و دادگسترى كشور را زير سؤال بردن و مورد اهانت قرار دادن. يكى هم يك حكم ديگر را قبول ندارد، ديگرى هم حكم سومى را قبول ندارد؛ اين‏كه مجوّز اهانت نمى‏شود. اهانت كردن و تخريب كردن و زير سؤال ناشايست بردنِ قوّه مقنّنه - چه مجلس و چه شوراى نگهبان كه جزو قوّه مقنّنه است - برخلاف مصالح ملت و ناسپاسى نسبت به رأى ملت است. همه بايد مراقب باشند.

انتقاد در جامعه چيز خوبى است؛ زيرا انتقاد موجب مى‏شود انتقاد شونده بتواند نقاط قوّت و ضعف خود را بفهمد و همچنين ناظران صحنه بتوانند بفهمند. اين به پيشرفت كار كمك مى‏كند. ليكن انتقاد، غير از عيبجويى، آن هم عيبجويىِ خصمانه است.

انتقاد درست

انتقاد دو گونه است. علامتِ دلسوزانه بودن انتقاد اين است كه وقتى انسان انتقاد را بيان مى‌كند، نقطه‌ى قوّت را هم در كنار او بيان كند تا معلوم بشود كه بناى نظر شخصى، بناى انتقام‌گيرى و بناى اذيت كردن ندارد؛ والّا اگر ما يك مجموعه‌اى داشته باشيم كه نقاط قوّت و نقاط ضعفى هم دارد، آن وقت در بيان انتقاد، نقاط قوّتش را اصلاً در نظر نگيريم و به زبان نياوريم، بعد يك يا دو يا ده‌تا از نقاط ضعف را همين طور بنا كنيم گفتن؛ معلوم است كه تضعيف خواهد شد. علامت اين كه نمى‌خواهيم تضعيف كنيم، اين است كه نقاط قوت را هم بيان كنيم. حالا اگر يك وقت در موردى انتقادى هم داريم، بگوئيم؛ اشكالى ندارد و كسى با آن مخالفتى ندارد.


اگر آقایان از این دیدگاه که همه می‏خواهند نظام و اسلام را پشتیبانی کنند به مسائل بنگرند، بسیاری از معضلات و حیرتها برطرف می‏گردد ولی این بدان معنا نیست که همۀ افراد تابع محض یک جریان باشند.... که انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه می‏شود. انتقاد اگر بحق باشد، موجب هدایت دو جریان می‏شود. هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّای از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطی و جریانی است. 

حذف و تخریب دیگران ضربه به اسلام و انقلاب است

اگر در این نظام کسی یا گروهی خدای ناکرده بی‏جهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آنکه به رقیب یا رقبای خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است.

در هر حال یکی از کارهایی که یقیناً رضایت خداوند متعال در آن است، تألیف قلوب و تلاش جهت زدودن کدورتها و نزدیک ساختن مواضع خدمت به یکدیگر است. باید از واسطه‏هایی که فقط کارشان القای بدبینی نسبت به جناح مقابل است، پرهیز نمود. شما آنقدر دشمنان مشترک دارید که باید با همۀ توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسی از اصول تخطی می‏کند، در برابرش قاطعانه بایستید.

من ميگويم شما انتقاد كنيد، منتها انتقاد به معناى واقعى كلمه؛ يعنى مبارزه و چالش خير و شر را نشان بدهيد تا معلوم شود كه اگر اين نقطه‌ى زشت و مردود در جامعه هست، اما انگيزه‌اى براى رفع آن وجود دارد، جريانى براى نابودى آن وجود دارد. اگر فقر را نشان ميدهيد، معنايش اين نباشد كه در جامعه فقر هست، اما هيچ انگيزه‌اى براى مبارزه‌ى با فقر وجود ندارد. اگر اينجور شد، طبعاً فيلم يأس‌آور ميشود؛ فضا را تاريك نشان ميدهد و برخلاف واقعيت هم هست.

منابع:

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=9694

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3076

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3128

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3386

http://farsi.khamenei.ir/sahifeh-content?id=16568

بيانات پس از مراسم تنفيذ حكم رياست جمهورى آقاى سيد محمد خاتمى 11/05/1380

چگونگی انتقاد از دولت از منظر رهبری

نكته‌‌‌‌‌‌ى بعدى. براى شنيدن نقد، سينه‌‌‌‌‌‌ى گشاده و روى باز و گوش شنوا داشته باشيد. هيچ ضرر نميكنيد از اينكه از شما انتقاد كنند. البته اين انتقادهائى كه ميشود، همه يك جور نيست. بعضى‌‌‌‌‌‌ها به قصد اصلاح نيست، بلكه به قصد تخريب است؛ داريم مى‌‌‌‌‌‌بينيم ديگر؛ هم از مجموعه مطبوعات خودمان، هم پشتوانه‌‌‌‌‌‌ى آنها. ده‌‌‌‌‌‌ها راديو و تلويزيون بيگانه و رسانه‌‌‌‌‌‌ى عمومى و بين‌‌‌‌‌‌المللى در اختيار حرفها و افكارى هست كه بنايش بر تخريب است؛ يعنى هيچ بناى اصلاح ندارند. آنچه كه نقل ميكنند و ذكر ميكنند، براى تخريب است. لذاست كه واقعيت و غير واقعيت و خلاف واقع و ضد واقع، همه چيز تويش است. گاهى يك چيز كوچك را بزرگ ميكنند، گاهى يك چيزى كه نبوده، به عنوان يك حقيقت مسلّم جلوه ميدهند. اينها البته هست. اين، تخريب است. ليكن در كنار اينها، نقد هم وجود دارد؛ نقدهاى مصلحانه، خيرخواهانه. گاهى از سوى دوستان شماست، گاهى حتّى از سوى كسانى است كه دوست شما و طرفدار شما هم نيستند؛ گاهى اينجورى است. به انسان يك نقدى ميشود؛ عيبجوئى‌‌‌‌‌‌اى از انسان ميشود، انتقادى ميشود، كه آن طرف هم دوست آدم نيست كه آدم به اعتماد دوستى او بخواهد بگويد كه خوب، ما گوش ميكنيم. نه، دوست هم نيست، اما دشمن هم نيست؛ دشمنى‌‌‌‌‌‌اش هم ثابت نشده. ليكن نقد است؛ انتقاد است. آن را هم حتّى بايد گوش كرد. شايد در خلال اين نقدها حرفى وجود داشته باشد كه به درد ما بخورد و بايد به هر حال با سعه‌‌‌‌‌‌ى صدر برخورد بشود.

اين چند سال، خيلى اهانتها به شما شد، كينه‌‌‌‌‌‌توزى شد، اهانت شد. اينها را تحمل كرديد. اين تحملها هم پيش خداى متعال اجر دارد. ليكن اين موجب نشود كه حالا ما سينه‌‌‌‌‌‌مان تنگ بشود، بگوئيم ما ديگر انتقاد را گوش نميكنيم، يا اگر كسى اندك انتقادى در فلان گوشه از ما كرد، اين را حمل بر دشمنى بكنيم؛ نه، نخير؛ انتقاد را گوش كنيم؛ انتقاد خوب است. همين طور كه گفته شده، اين يك هديه‌‌‌‌‌‌اى است كه به انسان داده ميشود؛ نقدهاى غير مغرضانه‌‌‌‌‌‌ى بخصوص برخى نخبگان.

من اين را اينجا خوب است عرض بكنم: نصيحت علماى دينى را قدر بدانيد، مغتنم بشماريد. گاهى علماى دين، بزرگان دين، مراجع حتّى، نصايحى ميكنند، درباره‌‌‌‌‌‌ى مسائلى توصيه‌‌‌‌‌‌هائى ميكنند؛ اين را مغتنم بشمريد؛ اينها را حمل بر محبت و علاقه‌‌‌‌‌‌مندى بكنيد. ما ميدانيم، آقايان، بزرگان علمائى كه هستند - حالا گوشه كنار كسانى بر خلاف اين معنا باشند، او مورد محاسبه‌‌‌‌‌‌ى ما نيست - و امروز در مناطق مختلف، در مراكز حوزه‌‌‌‌‌‌هاى علميه‌‌‌‌‌‌ى بزرگ و در شهرستانها هستند، اينها همه طرفدار نظام جمهورى اسلامى و قدردان نظام جمهورى اسلامى‌‌‌‌‌‌اند. مى‌‌‌‌‌‌بينند كه نظام جمهورى اسلامى چقدر در جهت پيشرفت اهداف اسلامى كار كرده و دارد كار ميكند و تلاش ميكند، تلاشهاى شما را هم مى‌‌‌‌‌‌بينند، كمكهاى شما و خدمات شماها را هم دارند مشاهده ميكنند. يك وقت توصيه‌‌‌‌‌‌اى ميكنند، از روى علاقه‌‌‌‌‌‌مندى است، از روى دلسوزى است؛ اينها را خيلى بايد قدر دانست. همچنين نخبگان دانشگاه‌‌‌‌‌‌ها هم همين جور. بعضى از نخبگان دانشگاه‌‌‌‌‌‌ها مردمان خيرخواهى هستند؛ ما مى‌‌‌‌‌‌بينيم. به بنده گاهى نامه‌‌‌‌‌‌هائى مينويسند، من هم بحمداللَّه توفيق دارم، خيلى از اين نامه‌‌‌‌‌‌هائى كه نخبگان و فرزانگان حوزه و دانشگاه به من مينويسند، نگاه ميكنم و خودم ميخوانم. اگر چه كه نامه زياد است، همه‌‌‌‌‌‌ى نامه‌‌‌‌‌‌ها را هم انسان نميتواند بخواند، اما بسيارى از اين نامه‌‌‌‌‌‌هاى خاص را من بحمداللَّه توفيق پيدا كرده‌‌‌‌‌‌ام و خوانده‌‌‌‌‌‌ام؛ نگاه كرده‌‌‌‌‌‌ام و مى‌‌‌‌‌‌بينم. انتقاد دارند؛ به بنده، به شما، به فلان كار، به فلان اقدام، به فلان تصميم. ممكن است ايراد داشته باشند، اعتراض داشته باشند. ممكن است آن اعتراض به نظر ما وارد هم نباشد. يعنى حتّى انسان گاهى نامه‌‌‌‌‌‌اى را كه ميخواند، مى‌‌‌‌‌‌بيند كه نه، اين اشكالش وارد نيست؛ بر اثر بى‌‌‌‌‌‌اطلاعى از مثلاً فلان موضوع اين اعتراض را كرده است كه اگر اطلاع داشت، اين اعتراض را نميكرد. اما يك جا هم در خلال حرفها انسان مى‌‌‌‌‌‌بيند كه نه، يك نكته‌‌‌‌‌‌ى روشنى، يك حرف خوبى هست، انسان استفاده ميكند. اين ذهن فعالِ اين انسان نخبه را، انسان براى خودش نگه دارد. شما وقتى از انتقاد او، از تذكر او استقبال كردى، در واقع ذهن او و فكر او را به عنوان يك پشتوانه‌‌‌‌‌‌اى براى خودتان نگه ميدارى. او احساس ميكند كه ميتواند كمك فكرى براى شما باشد. اين همان راهى است كه ما هميشه گفتيم بين خودتان و نخبگان باز كنيد.

مرز انتخاب و تخریب

مرز انتقاد و تخريب چيست؟ تخريب بكنند و اسمش را بگذارند انتقاد؛ يا از ما انتقاد بشود و ما تلقىِ تخريب از آن داشته باشيم. خب، بايد مشخص بشود تخريب كدام است و انتقاد كدام است. معناى انتقاد آن ارزشيابىِ منصفانه‌اى است كه يك آدم كارشناس ميكند؛ نقادى همين است ديگر. وقتى شما طلا را ميبريد پيش يك زرگر كه نقادى كند، او ميگويد كه آقا! اين عيارش بيست است؛ يعنى عيار بيست را قبول ميكند؛ حالا از بيست و چهار عيار - كه طلاى خالص است - چهار عيار كم است. اين شد نقادى. البته زرگر هم هست و وسيله‌ى نقادى را هم دارد. اما اگر چنانچه طلا را برديد مثلاً پيش يك آهنگر و او يك نگاهى كرد و آن را انداخت و گفت: آقا! اينكه چيزى نيست! اين اسمش نقادى نيست. اولاً اصل طلا بودن اين، انكار شده. خب، بالاخره مرد حسابى! حالا عيار بيست و چهار ندارد، عيار بيست كه دارد؛ اين را قبول كن! ثانياً: شما كه اهل اين كار و آشناى اين كار نيستى!

آدم متأسفانه مى‌بيند چيزهايى كه به نام انتقاد از دولت و نقادى دولت، امروز گفته ميشود، شكل همين تخريب را دارد: يعنى انكار امتيازات، قبول نكردن برجستگيها و كارهاى خوب، و درشت كردن و برجسته كردن ضعفها. خب بله، ضعف هست. هر دولتى بالاخره ضعف دارد؛ انسانها ضعف دارند ديگر؛ ضعفها را بگويند، قوّتها را بگويند. جمع‌بندىِ كار يك دولت، آن وقتى است كه ضعفها و قوّتها را منصفانه پهلوى همديگر قرار بدهند؛ آن وقت ميشود جمع‌بندى كرد. نه اينكه بيايند يكسره بنا كنند به بدگويى كردن و انكار كردن همه‌ى خصوصيات. بنده سه‌تا نقطه‌ى اصلى را - حالا بيش از اين نقاط وجود دارد - در اول عرايضم گفتم. خب اين سه چيز را بگويند - آنچه كه در زمينه‌ى روحيه‌ى دولت و گفتمان اساسىِ دولت هست، آنچه در زمينه‌ى نوع عملكرد دولت هست، آنى كه در زمينه‌ى خلقيات دولتىِ مجموعه‌ى دست‌اندركار هست - بعد بگويند بله، آنجا هم فلان كار ضعف دارد؛ اين اشكالى ندارد. اين را با گوش جان بايستى شنيد و پذيرفت. اما اينها نبايد با بى‌ملاحظه‌گى، نديده گرفتن و بى‌اعتنايى كردن و حتّى بعضى از نقاط قوّت را به عنوان نقطه‌ى ضعف معرفى كردن، همراه باشد.

انتقاد خوب است تخریب خیانت است

انتقاد خوب است، تخريب بد است؛ انتقاد خدمت است، تخريب خيانت است؛ نه خيانت به دولت، بلكه خيانت به نظام و خيانت به كشور است. نبايد تخريب بكنند، انتقاد بكنند. البته شما در شنيدن انتقادها سعه‌ى صدر داشته باشيد. يعنى واقعاً اگر انتقادى منصفانه است، با روى باز بپذيريد. حتّى من ميخواهم به شما توصيه كنم كه تخريبها را هم تحمل كنيد.

انتقاد اگر دلسوزانه و منصفانه باشد، كمك هم مى‏كند. اگر انتقادى دلسوزانه هم نبود، بالاخره دانسته مى‏شود. در مقابل حركت دولت، اگر يك وقت عيبجويىِ غيرمنصفانه‏اى هم بشود، نخواهد توانست افكار عمومى و واقعيّتهاى بيرونى را تحت تأثير قرار دهد. بنابراين من نمى‏خواهم انتقاد را منع كنم؛ اما تخريب را چرا. تخريب به‏هيچ‏وجه مصلحت نيست. با هيچ توجيهى كسى نمى‏تواند خود را قانع نمايد كه دولت را تخريب كند.

انگیزه های تخریب از داخل

انگيزه‌هاى خط تخريب داخلى هم يك طيف وسيعى است و نميشود انسان همه را به يك چوب براند: بعضيها واقعاً خبرى ندارند - يعنى مغرض نيستند؛ اطلاعاتشان كم است و بر اثر بى‌اطلاعى چيزى ميگويند - بعضيها غرضهاى شخصى و غرضهاى سطحى دارند؛ بعضيها غرضهاشان غرضهاى عمقى است؛ يعنى با نظام مسئله دارند، كينه‌ى امام در دلشان است و حرفهاى امام را يا از اول قبول نداشتند يا حالا قبول ندارند - آنهايى كه از آن حرفها رو برگرداندند و پشيمان‌شده‌ها و برگشته‌ها - اينها يك طيف وسيعى از انگيزه‌هاست، ليكن بالاخره محصول و جمع‌بندى‌اش همين تهاجمها و پنجه‌زدنها و لجن پراكنى‌هاست كه وجود دارد.

برخورد دولت با انتقاد

البته شما مسؤولان دولت هم كه بخشهاى گوناگون در اختيارتان است، از انتقاد نه بترسيد، نه خشمگين و نااميد شويد. اين‏طور هم نباشد كه اگر روزنامه يا شخصى به بخشى از بخشهاى دولت يا به كارى كه دولت پديد مى‏آورد، انتقاد مى‏كند، مسؤولان آن بخش يا مسؤولان دولتى سراسيمه شوند. گاهى اوقات انسان مى‏بيند يك حالت سراسيمگى در اينها پيدا مى‏شود؛ نه، به‏هيچ‏وجه سراسيمه نشويد؛ بالاخره انتقاد وجود دارد. معروف است مى‏گويند: «من صنّف استهدف(1)»؛ كسى كه يك كتاب بنويسد، هدف قرار مى‏گيرد. حالا يك كتاب نوشتن كجا و دهها كتاب فعّاليت كردن و حركت كردن و اقدام كردن كجا؟ بالاخره راهِ مورد انتقاد قرار نگرفتن اين است كه انسان به كنج انزوايى بخزد و هيچ اقدامى نكند، يا اگر مسؤوليتى مى‏پذيرد، خداى نكرده به لوازم آن مسؤوليت عمل نكند تا مثلاً كسى به انتقاد از او نپردازد و برخلاف توقّع او كارى صورت نگرفته باشد. نه؛ بالاخره حركتى صورت مى‏گيرد؛ ممكن است مخالفان و منتقدانى داشته باشد. ممكن است يك اقدام شما كسانى را بحق يا بناحق عصبانى كند و آنها چيزى بگويند. وقتى كار شما مبتنى بر مقدّمات منطقى است، بايد آن را ادامه دهيد.

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3139

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8019

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3661

انتقاد از منظر رهبری(1)

انتقاد معنايش چيست؟

انتقاد اگر معنايش عيبجويى است، اين نه چيز خوبى است، نه خيلى هنر زيادى مى‌خواهد، نه خيلى اطّلاعات مى‌خواهد؛ بلكه انسان با بى‌اطّلاعى، بهتر هم مى‌تواند انتقاد كند؛... نقد، يعنى عيارسنجى؛ يعنى يك چيز خوب را آدم ببيند كه خوب است، يك چيز بد را ببيند كه بد است. اگر اين شد، آن وقت نقاط خوب را كه ديد، با نقاط بد جمعبندى مى‌كند، آن‌گاه از جمعبندى بايد ديد چه حاصل مى‌شود. ....

توجه داشته باشيد كه انتقاد كردن به معناى عيبجويى كردن، يك ارزش نيست كه ما حالا بگوييم اين در جامعه‌ى ما نيست. البته اين هست و متأسّفانه به شكل غيرمنطقى‌اش هم هست! انتقاد معنايش اين است كه هر انسانى بنشيند عيارسنجى كند، ببيند نقطه‌ى ضعف كجاست، نقطه‌ى قوّت كجاست؛ بعد ببيند اين نقطه‌ى ضعف - اگر مى‌تواند علّت يابى كند - به كجا برمى‌گردد، سراغ آن‌جا برود؛ يعنى آن ريشه را پيدا كند، اصل را پيدا كند. اگر اين كار انجام شد، درست است؛ اين همان چيزى است كه انسان از جوان توقّع دارد؛ درست همان چيزى كه جناحهاى سياسى به اين چيزها عقيده‌اى ندارند. جناحهاى سياسى، يكباره، غالبى، خطكشى شده و بدون تمحيض در مسائل كار مى‌كنند....

انتقاد به معناى همان «عيار سنجى» را كار بسيار خوبى مى‌دانيم. من با آن موافقم؛ اما با تظاهر و تصارح به بدگويىِ اشخاص، هيچ موقع موافق نيستم.


اين آقايانى كه امروز مسؤولان كشور هستند، همه‌ى كارهايشان صددرصد مورد تأييد من نيست. خيلى انتقاد دارم؛ به آنها هم تذكّر مى‌دهم؛ در جلسات خصوصى، به صورت نامه، مكتوب و يا سفارش. بنابراين، انتقادهايى در كارشان هست و به آنها هم مى‌گوييم؛ اما اين‌كه صريحاً از مسؤولى انتقاد كنيم، اين كار هيچ مصلحت و هيچ درست نيست.

بعضى خيال مى‌كنند كه «مصلحت» در مقابل «حقيقت» است؛ در صورتى كه مصلحت هم يك حقيقت است؛ كمااين‌كه حقيقت هم مصلحت است. اصلاً حقيقت و مصلحت از هم جدا نيستند. مصالحِ پندارى و شخصى است كه بد است. وقتى مصلحت شخصى نيست، وقتى مصلحتِ مردم و مصلحتِ كشور است، اين مى‌شود يك امر مقدّس، يك امر خوب، يك چيز عزيز؛ چرا ما بايد از آن فرار كنيم؟ لذا من اين را واقعاً مصلحت نمى‌دانم.

منبع

ادامه دارد ...


نقد درون گفتمانی چگونه؟

یکی از دعواهای همیشگی ما و رفقا بحث بر سر این بوده که چگونه باید دوستان را نقد کرد که دشمن از نوشته ی ما خوشحال نشود؟

دیشب با چند تا از رفقای قدیمی که از اهالی وبلاگستان نیز می باشند در جایی بودیم و بحث داغ مجلس  نقد درون گفتمانی بود.

یک طرف قضیه این است که باعث خوشحال دشمن و ناراحتی دوستان نشویم و طرف دیگر قضیه این است که نقد درون گفتمانی است که انحراف ها را اصلاح و کژی ها را راست می کند. به قول میثم اگر قبل از این در خیلی از مواضع سکوت نکرده بودیم امروز شاهد خیلی از انحراف ها نبودیم.

از نقد درون گفتمانی تا تخریب و فحاشی خیلی راه است و خیلی از آنان که به نام نقد درون گفتمانی حرف می زنند عقده های بدری و خیبری خویش را باز می گشایند و تنها چیزی که از فحوای صحبت آن ها نمی توان یافت صداقت و حق جویی است.

سوال اساسی ای که مطرح است این است که نقد چگونه باید مطرح شود که باعث پایکوبی دشمن و ناراحتی دوستان نشود و لیکن بر کژی ها و ناصواب ها چکش بکوبد؟

ادامه دارد ...