انتقاد از منظر رهبری(1)
انتقاد اگر معنايش عيبجويى است، اين نه چيز خوبى است، نه خيلى هنر زيادى مىخواهد، نه خيلى اطّلاعات مىخواهد؛ بلكه انسان با بىاطّلاعى، بهتر هم مىتواند انتقاد كند؛... نقد، يعنى عيارسنجى؛ يعنى يك چيز خوب را آدم ببيند كه خوب است، يك چيز بد را ببيند كه بد است. اگر اين شد، آن وقت نقاط خوب را كه ديد، با نقاط بد جمعبندى مىكند، آنگاه از جمعبندى بايد ديد چه حاصل مىشود. ....
توجه داشته باشيد كه انتقاد كردن به معناى عيبجويى كردن، يك ارزش نيست كه ما حالا بگوييم اين در جامعهى ما نيست. البته اين هست و متأسّفانه به شكل غيرمنطقىاش هم هست! انتقاد معنايش اين است كه هر انسانى بنشيند عيارسنجى كند، ببيند نقطهى ضعف كجاست، نقطهى قوّت كجاست؛ بعد ببيند اين نقطهى ضعف - اگر مىتواند علّت يابى كند - به كجا برمىگردد، سراغ آنجا برود؛ يعنى آن ريشه را پيدا كند، اصل را پيدا كند. اگر اين كار انجام شد، درست است؛ اين همان چيزى است كه انسان از جوان توقّع دارد؛ درست همان چيزى كه جناحهاى سياسى به اين چيزها عقيدهاى ندارند. جناحهاى سياسى، يكباره، غالبى، خطكشى شده و بدون تمحيض در مسائل كار مىكنند....
انتقاد به معناى همان «عيار سنجى» را كار بسيار خوبى مىدانيم. من با آن موافقم؛ اما با تظاهر و تصارح به بدگويىِ اشخاص، هيچ موقع موافق نيستم.
اين آقايانى كه امروز مسؤولان كشور هستند، همهى كارهايشان صددرصد مورد تأييد من نيست. خيلى انتقاد دارم؛ به آنها هم تذكّر مىدهم؛ در جلسات خصوصى، به صورت نامه، مكتوب و يا سفارش. بنابراين، انتقادهايى در كارشان هست و به آنها هم مىگوييم؛ اما اينكه صريحاً از مسؤولى انتقاد كنيم، اين كار هيچ مصلحت و هيچ درست نيست.
بعضى خيال مىكنند كه «مصلحت» در مقابل «حقيقت» است؛ در صورتى كه مصلحت هم
يك حقيقت است؛ كمااينكه حقيقت هم مصلحت است. اصلاً حقيقت و مصلحت از هم
جدا نيستند. مصالحِ پندارى و شخصى است كه بد است. وقتى مصلحت شخصى نيست،
وقتى مصلحتِ مردم و مصلحتِ كشور است، اين مىشود يك امر مقدّس، يك امر خوب،
يك چيز عزيز؛ چرا ما بايد از آن فرار كنيم؟ لذا من اين را واقعاً مصلحت
نمىدانم.
ادامه دارد ...