من، عامل همهی انحراف ها!
تا زمانی که یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود انحراف و بدی و عیبی هم وجود نداشت. اسلام هم یعنی همین تسلیم مطلق امر خدا بودن. یعنی این که من کی ام که بخوام مقابل خدا حرف بزنم. سر در فرمان پروردگارم نهاده ام.
ممکنه بپرسید پس تکلیف عقل چی میشه؟ اگه بناست هر چی خدا گفت بگیم چشم پس این وسط عقل چه کاره ست؟ چرا خدا توی قرآن گفته چرا فکر نمیکنید؟
جوابش مشخصه. عقل برای چند و چون در مقابل فرمان خدا نیست. بلکه برای «تشخیص» فرمان خدا است. برای این است که بفهمیم این راه و این کار با مجموعه دستورالعملی که خدا با نام دین برای ما فرستاده سازگار است یا خیر.
تفقه در دین که خدا در قرآن بارها به اون امر کرده و گفته افلا تفقهون تفکر و تدبر در دین خداست برای «تشخیص» حق از باطل
اما مشکل زمانی به وجود میاد که به جای اون که برای خودمون «تشخیص تکلیف» کنیم برای خدا «تعیین تکلیف» میکنیم! دین خدا را کم و زیاد میکنیم به این بهانه که میخواهیم دین فراگیر شود! حالا چه فرق میکند که این کار را سروش اسمش را بگذارد اسلام رحمانی و مشائی اسمش را بگذارد اسلام عاشقانه؟
مساله اینجاست که به جای آن که بخواهیم دین را بشناسیم میخواهیم دین را طبق شناخت خودمان مشخص کنیم! این جاست که باید به این آیه مراجعه کنیم که :
عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
و بسا چيزى را ناخوش داشته باشيد كه آن به سود شماست و بسا چيزى را دوست داشته باشيد كه به زيان شماست، و خدا مى داند و شما نمى دانيد
خرابه گاهی پناهگاه سرگشتگی هاست و گاهی خلوتی برای فریاد زدن درد دل ها