آقا به دادم می رسی؟

ای انیس ای رفیق ای پدر ای برادر!

مونس باش که انس با تو آرامش است و رفاقت با تو نجات. ای پدر فرزند خویش را وامانده رها کن که فرزند بی پدر یتیمی است دربه در. ای برادر در سختی ها به دادم برس و از لغزش ها بازدار مرا

آغوش بازکن و پناه ده این کودک خردسال گمشده در آمال و آرزوهای دنیوی و پناهم ده در بارگاه معنوی خویش

ای مولای ما و ای آقای ما اگر اهل نیستیم و لایق مهر تو نیستیم اما رافت تو در آفاق طنین افکنده است پس دور است از ساحت تو راندن بنده ای گناهکار و دلتنگ را

رضا جان! دلم در هوای حرمت پر می کشد و بارها به زیارت تو می آید در خیال ناتوان خویش

امام من ، مولای من، بارها در حرمت راهم دادی و هربار عهدی از من گرفتی اما هر بار کودکی بازیگوش بودم که قول های خویش را فراموش می کند و سر در پی بازیگوشی خویش می گیرد و تو همچنان همانطور که شایسته ی پدری مهربان است با رافت و مهربانی از این کودک خردسال گذشتی و دست مهر و محبت بر سرم کشیدی.

آقای من هنوز هم محتاج دست پدری تو هستم که فرزند هرچقدر هم بزرگ شود از مهرپدری و آغوش مادری بی نیاز نمی شود. آقا محتاجم و سرگشته. به دادم می رسی؟

پی نوشت:

«الإمام الأنیسُ الرّفیق و الوالدُ الشّفیق و الأخ الشقیق و الأمّ البرّة بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیة النّاد»

امام همدمی همداستان، پدری مهربان، برادری همراه و همتاست، مادری است که به کودک خردسالش سخت مهر می ورزد. پناه بندگان بی پناهی است که در سختی ها و رنجها و مصیبت های مرگبار راه جایی ندارند.

مسند الامام الرضا علیه السلام / ج 1/ ص 69

حکم فعالیت در فیسک بوک

در طول ماه مبارک رمضان در یکی از قسمت های برنامه ی راز در مورد شبکه های اجتماعی و به صورت خاص فیس بوک و فیلترینگ صحبت شد.

من علی رغم اینکه حضور در چنین فضاهایی را لازم می دانم و می دانستم اما با فیلترشدن آن هم موافق بودم و معتقد بودم این فضایی نیست که بتوان حضور در آن را به همه کس توصیه کرد.

در همین راستا با یکی از دوستان که حضور خودش را در فیس بوک را فقط برای اتباط با دوستانش می دانست و هیچ گونه فعالیت خاصی هم از این حضور مد نظرش نبود بحثی داشتم که آیا حضور در این فضا درست است یا خیر؟

دوست من در همین راستا استفتائی از دفتر مقام معظم رهبری داشته است که نتیجه را در این جا قرار می دهم:


موضوع: مسائل متفرقه
شماره استفتاء: 160275
بسمه تعالی
 سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
به‌طور كلی اگر مستلزم مفسده (مانند ترویج فساد، نشر اکاذیب و مطالب باطل) بوده و يا خوف ارتكاب گناه باشد و يا موجب تقويت دشمنان اسلام و مسلمين شود، جايز نيست و الا مانعى ندارد.
موفق و مؤيد باشيد 
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت آیت العظمی خامنه ای
با سلام و احترام
با توجه به این که وب سایت فیس بوک در ایران فیلتر شده است آیا ورود به چنین سایتی صرفا برای ارتباط با دوستان و بدون هیچ فعالیت سوء علیه منافع ملی جمهوری اسلامی اشکال دارد؟
با تشکر

حکم بالا در شکل فتوا بیان شده است یعنی تشخیص مصداق به عهده ی مکلف گذاشته شده است و تنها به بیان حکم کلی بیان شده است. تشخیص این که آیا این شرایط در مورد فعالیت در فیس بوک صادق می باشد یا خیر به عهده ی مکلفین گذاشته شده است.
نکته ای که در حکم بالا مشخص است این است که در صورتی که این فعالیت موجب تقویت دشمنان اسلام و مسلمین شود جایز نیست در حالی که ماهیت شبکه های مجازی بر پایه ی جمع آوری اطلاعات می باشد و هر چه استفاده کنندگان آن بیشتر باشند و در استفاده از آن محدودیت کمتری برای خویش قائل باشند اطلاعات بیشتری را برای این شبکه های اطلاعاتی فراهم می کنند و در نتیجه منجر به تقویت دشمنان می شود.
به نظر می آید این حکم نه حرام بودن مطلق فعالیت در این سایت را می رساند و نه جایز بودن آن را اثبات می کند  بلکه به نوعی فیمابین است. به هر حال تشخیص مصداق این حکم به عهده ی خود شماست.



در همین راستا:
نگاهی بر شبکه های مجازی
 ?What is the Matrix

از آلبوم عکس های جنوب به مناسبت هفته دفاع مقدس

http://www.motaharmedia.ir/uploads/jonoob/21112008022.jpg

http://www.motaharmedia.ir/uploads/jonoob/DSC00866.JPG

ادامه نوشته

رهپویان ثریا

رهبر معظم انقلاب: «فرض بفرمائید در کشور ترور اتفاق مى‌افتد؛ شهید على‌محمدى، شهید شهریارى، شهید رضائى‌نژاد را ترور می کنند. خب، این یک کار تروریستى است. یک وقت به این مسئله به چشم یک عمل تروریستىِ ضد امنیتى نگاه می کنیم؛ خب، انسان غصه هم می خورد؛ چند تا دانشمند ما مورد اصابت جنایت دشمن – یک چند تا تروریست – قرار گرفتند. یک وقت نه، با همان چشمِ جبهه‌اى نگاه می کنید: این یک حرکت در مجموعه‌ى حرکتهاى خصمانه‌ى علیه نظام اسلامى است. مثلاً در جبهه‌ى جنگ مرزى با عراق – که هشت سال جنگ داشتیم – یک جا اگر چنانچه توپخانه‌ى دشمن کار کند، معنایش این نیست که دشمن با اینجاى بالخصوص کار دارد؛ این معنایش این است که این یک حرکتى است که دشمن دارد اینجا انجام می دهد، احتمالاً براى اینکه شما حواستان به اینجا منعطف شود، او به یک جاى دیگر حمله کند – به قول خودشان حرکت هاى پشتیبانى، که این در واقع حیله است – یا براى این است که رزمنده‌ى ما را در اینجا تضعیف کند تا مثلاً بتواند یک حمله‌ى سراسرى انجام دهد. وقتى با این چشم نگاه می کنید، معلوم می شود که دشمن به دنبال کوبیدن حرکت علمى در کشور است؛ یعنى یکى از حلقه‌هاى توطئه‌ى دشمن این است. چند تا حلقه‌ى به‌هم‌ پیوسته وجود دارد؛ مثلاً حلقه‌هاى تحریم اقتصادى، ترویج ابتذال، ترویج مواد مخدر، کارهاى امنیتى، ایجاد تزلزل در مبانى و مسائل اعتقادى؛ چه اعتقاد به اسلام، چه اعتقاد به انقلاب. اینها حلقه‌هاى گوناگونِ به‌هم‌پیوسته است؛ یکى از این حلقه‌ها هم – که مکمل این زنجیره است – کوبیدن حرکت علمى در کشور، با ترساندن دانشمند ما، با حذف دانشمند ماست. با این چشم به قضیه نگاه کنیم. اگر چنانچه به مجموعه‌ى دشمن به چشم یک جبهه‌ى مستمرى که وظائف را تقسیم کردند، نگاه کنیم، آن وقت احساس مسئولیت ما در هر قضیه‌اى شکل تازه‌اى به خودش می گیرد. حالا در همین قضیه‌ى این ترورها، من عقیده‌ام این است که بچه‌هاى تشکل هاى دانشجوئى در این قضیه کوتاه آمدند؛ یعنى کم‌عملى نشان دادند. باید این قضیه را بزرگ می کردید. البته نه اینکه بزرگ کنید – چون خودش بزرگ است – همان جور که هست، منعکس می کردید. ما حتّى ندیدیم تشکل هاى ما پوستر این شهدا را هم چاپ کنند، منتشر کنند، پخش کنند، یادمان اینها را نگه دارند. نه، این موضوع اصلاً نباید فراموش شود؛ این کار کوچکى نیست.»

چراغی که به مسجد رواست

گرچه در پشت بسیاری از ضرب المثل های قدیمی ایرانی حکمت های زیبایی نهفته است اما برخی از این ضرب المثل ها نیز دقیقا بر خلاف اعتقادات اسلامی و حکمت ناب اسلامی می باشند یکی از این ضرب المثل ها همرنگ شدن با جماعت با جماعت برای رسوا نشدن می باشد که بر خلاف همرنگی با حقیقت و بر خلاف تعالیم اسلامی می باشد.

یکی دیگر از این ضرب المثل ها که دقیقا بر خلاف آموزه های اسلامی می باشد ضرب المثل "چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است" می باشد.

در طول زمان این ضرب المثل به جنگ باورهای عمیق دینی و مذهبی ما آمده است تا حتی در فرهنگ اصیل ایرانی نیز خدشه وارد کند. ملتی که با نام اسلام پرچمدار حدیث "الجار ثم الدار" بوده است و با فرهنگ خویش فریاد برآورده است که «تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی» با این ضرب المثل به چیزی خلاف تمام ارزش های خود دعوت می شود.

این حدیث هیچ مبنایی در فرهنگ اسلامی و ایرانی ما ندارد و دقیقا آن چه در فرهنگ اسلامی ما می باشد توصیه فراوان به انفاق می باشد:
لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ

یعنی دقیقا بر خلاف آن چه ضرب المثل روا بودن بر منزل را ملاک قرار می دهد قرآن کریم می گوید آن چه بر خود روا داری را ببخش و نه آن چه برای خودت نمی پسندی.

حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ از حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل مي‎كند كه فرمود: «هر كس صبح كند و نسبت به امور مسلمين بي‎اهتمام باشد مسلمان نيست.»

مساله ای که بسیار در این مورد مطرح می شود این است که ما فقیر در  داخل کشور داریم و نباید به فقرا و نیازمندان خارج از کشور کمک کنیم.

سوال اول این که آیا کسانی که به فلسطین و غزه و سومالی و .... کمک می کنند به فقرای درون کشور کمک نمی کنند و یا برعکس کسانی که چنین سوالاتی را مطرح می کنند کسانی هستند که با همین استدلال ها از کمک به فقرای درون کشور نیز خودداری می کنند؟

آیا مطرح کردن چنین مسائلی مصداق «یمنعون الماعون» نیست؟
چرا کسانی که خود از خیر رساندن به دیگران اکراه دارند تلاش می کنند که جلوی انجام کار خیر توسط دیگران را نیز بگیرند؟

و در نهایت این که پاسخ قرآن به این موضوع کاملا مشخص است. قرآن همان طور که در همه ی موارد اسلام را دین تعادل معرفی کرده است در انفاق نیز به تعادل توصیه کرده است. کمک به فقرا و نیازمندان خارج از کشور هیچ تضادی با کمک به نیازمندان داخل کشور ندارد.

وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا

نه دستت را [به خسّت‏] به گردن خويش ببند و نه [به سخاوت‏] يكباره بگشاى كه ملامت زده و حسرت خورده بمانى

در نهایت:

"من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم"
 هر که صدای فردی را بشنود که از مسلمانان طلب کمک می کند و او را یاری ننماید مسلمان نیست.

جادلوهم بالتی هی احسن

متاسفانه در برخورد با جریان انحرافی به جای برخورد منطقی و روشنگرانه مجموعه ای از اخبار غیر موثق مورد استناد قرار می گیرد که نه می توانند آن را اثبات کنند و نه استناد به آن ها اصلا کار درستی می باشد.
حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای:
«ما بگوئیم ما چون می‌خواهیم در امر جامعه اصلاح كنیم، پس زیدی را، عمروی را یا یك جریانی را به طور مطلق مورد تهاجم قرار بدهیم، غیبت كنیم؛ حالا آن كسانی كه این كارها را می‌كنند، خیلی اوقات به غیبت هم اكتفا نمی‌كنند؛ خب، ملاحظه می‌كنید دیگر. گاهی چیزهایی را می‌آورند كه معلوم نیست حد غیبت (1) بر او صادق باشد؛ شاید مصداق تهمت است، مصداق افترا است، مصداق قول به غیر علم است. مصداق سب و شتم است؛ نمی‌شود این را گفت كه اگر طرف قصد اصلاح دارد، پس بنابراین، این جایز است برای او، نه؛ موارد استثنا همان مواردی است كه [در كتب فقهی] ذكر شده است.»

« به صرف توهم این كه حالااین كار مصلحت دارد، دستشان را، یا قلمشان را، یا وبلاگشان را آزاد نكنند كه هرچه به دهنشان آمد، آن را بگویند؛ اینجور نیست، چون وسائل مدرن امروز همه مشمول همین حكم است. »

« این درست نیست، این ممنوع است. این چیزی كه امروز مورد ابتلاست در جامعه ما، از همان چیزهایی است كه بایست از همین ادله غیبت بفهمیم كه درست نیست؛ این وضعی كه وجود دارد درست نیست. البته انتقاد منطقی، گفتن حرف صحیح این قدر حرفهای آشكار وجود دارد كه انسان اگر ذكر آنها را بكند، اصلا هم غیبت نیست، و می‌تواند انسان نقد بكند. بله مسلم است، امروز یك جریان صحیح و حقی در جامعه ما وجود دارد، جریانهای باطلی هم وجود دارد كه به انواع و اقسام طرق می‌خواهند جامعه را خراب كنند، انقلاب را منحرف كنند؛ در این شكی نیست. آدمهایی هم در راس این جریانات هستند. چه لزومی دارد كه انسان به این آدمها تهمت بزند. چه لزومی دارد كه غیبت اینها را بكند. حرف آشكار اینقدر دارند؛ همان حرفهای آشكار را بیان بكنند، تبیین بكنند، توضیح بدهند، مطلب روشن خواهد شد؛ هیچ نیازی به غیبت كردن نیست كه آدم بگوید حالا ما برای اصلاح مثلاغیبت می‌كنیم. »

جریان انحرافی حرف های آشکار کم ندارد: مطرح کردن مکتب ایرانی و دفاع از آن، بزرگ کردن منشور کوروش، صحبت از تمام شدن دوره ی اسلام گرایی، اظهار نظر در مورد مدیریت انبیاء  و ...

صحبت حضرت آقا کاملا آشکار است که می فرمایند همین حرف های آشکار را تبیین کنید تا مطلب روشن شود.

حالا آقایانی می روند و می خواهند اثبات ارتباط با اجنه بکنند که معلوم نیست مصداق چیست! از طرفی می گویند فلانی روزه است و نماز چند ساعته می خواند و از طرفی می گویند هیچ دینی ندارد!

http://motaharmedia.ir/uploads/pics/haeri.jpgحضرت آیت الله حائری شیرازی در نامه ای در راستای صحبت های حضرت آقا برای تبیین همین حرف های آشکار مطرح کردن مکتب ایرانی را نقد کرده اند. این مصداق جدال احسن است. مصداق تبیین حرف های آشکار برای روشن شدن قضیه است.

جمله ای از مقدمه ی نامه ایشان قابل تامل است:

فتنه را باید شکافت و چشم فتنه را در آورد جواب مطالب آشکار پاسخ های آشکار است !فتنه پاسخ ندادن به مطالب آشکار است .مناظره حتی با رئوس ملحدین از شیوه امامان ششم و هشتم (علیهما السلام) است .


یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم

یه تکه شیشه کوچکتر از مورچه ای توی پام فرو رفته و امانم را بریده اما کوچکتر از آن است که به راحتی بتوانم خارجش کنم ....

نیش پشه و خارش شدید پام بعد از نیشش از خواب بیدارم می کنه. چند بار پشه را دنبال کردم تا از شرش خلاص شم اما توی هوا گمش کردم ... صبح بدخواب بودم دیر رفتم سر کار

یادم می افته به این آیه که ای انسان چه چیز تو را به پروردگار کریمت مغرور کرده است؟ چقدر ضعیفیم ما! چقدر حقیریم ما که کوچکترین آفریده های الهی از ویروسی تا پشه ای و تکه شیشه ای تمام هیبت ما را می شکند!

و صحبت امام علی(ع) در رابطه با این آیه:


آنكه از او چنين پرسشى شده ، دليلش نادرست ترين دليلهاست و فريب خورده اى است كه عذرش در خور پذيرفتن نيست ، اصرار مى ورزد كه درنگش در عالم جهالت به درازا كشد.  
.
اى انسان ، چه كسى تو را به گناهكارى دلير كرد و چه چيز تو را به پروردگارت مغرور نمود. و چه چيز تو را به هلاكت خويش دلبسته ساخت ؟ آيا دردت را درمانى نيست آيا از اين خواب گران ديده نمى گشايى ؟

چرا آنسان ، كه به ديگران مهر مى ورزى به خود مهربان نيستى ؟ بسا كسى را در تابش آفتاب بينى و از سر ترحم بر او سايه افكنى يا بيمارى پيكرش را دردمند ساخته و بر او از سر دلسوزى بگريى .
.
پس از چيست كه بر درد خويش شكيبا هستى و بر مصيبتهاى خود صبور و پايدارى ؟ از چيست كه بر جان خود، كه در نزد تو عزيزترين جانهاست ، سرشكى نمى بارى ؟ چرا شبيخون كيفر خداوندى از خواب غفلتت برنمى انگيزد و حال آنكه ، نافرمانيهايت تو را به ورطه قهر او افكنده است .

پس به نيروى عزم و تصميم دردى را كه بر دل تو سستى آورده ، درمان كن و به بيدارى و هوشيارى خواب غفلت از ديدگان بزداى . خدا را اطاعت كن و به ياد او انس بگير. و در نظر آر، آن حالت را كه تو از او روى گردانيده اى و او به تو روى آورده است .
.
تو را به بخشايش ‍ خويش فرا مى خواند و فضل و نعمتش تو را در برگرفته و تو از او به ديگرى روى نهاده اى .
.
بلند و برتر است آن خداى توانا كه كريم و بزرگوار است و تو اى بنده بيمقدار ناتوان در نافرمانى او، چه گستاخى و حال آنكه ، در پناه ستر و پوشش او غنوده اى و در فراخناى فضل و بخشايش او مى گردى .

خداوند نه فضل و بخشايش خود را از تو دريغ داشت و نه پرده از گناهانت برگرفت . بلكه ، چشم بر هم زدنى ، از نعمتى كه بر تو ارزانى مى دارد و پرده اى كه بر گناهان تو مى كشد يا بلايى كه از تو مى گرداند بى بهره نبوده اى .

پس ، چه گمان برى به او، اگر فرمانش برى ؟ به خدا سوگند، اگر اين حال ميان تو و ديگرى كه در قدرت و توان همسنگ تو مى بود، پديد آمده بود، تو خود نخستين كسى بودى كه خود را به سبب سوء اخلاق و زشتى رفتارت نكوهش مى كردى .
به راستى ، دنيا تو را نفريفته ، تو خود فريفته آن شده اى . دنيا هر چيز را كه از آن عبرتى توان گرفت ، برايت آشكار ساخت و از فوايد عدالت آگاهت نمود.

دنيا كه تو را به دردمند شدن تن و نقصان نيرو وعده مى دهد، صادقتر و وفادارتر از آن است كه به تو دروغ گويد يا فريبت دهد. و بسا كه تو اندرز دهندگانش را متهم داشتى و راست گفتارانش را به دروغ نسبت دادى .
.
اگر دنيا را در سرايهاى ويران و زمينهاى خالى شده از مردمان بشناسى ، بينى كه چه پندهاى نيكو و اندرزهاى رسايت مى دهد. پس آن را دوستى مهربان خواهى يافت كه هرگز نخواهد كه تو به تباهى افتى .

دنيا چه خوش سرايى است ، ولى براى كسى كه بدان دل نبندد و چه دلپذير جايى است ، ولى براى كسى كه آن را وطن اصلى خويش نداند. فرداى قيامت نيكبختان دنيا كسانى هستند كه امروز از آن گريزان اند.
.
آنگاه كه زمين بلرزد و قيامت با همه هول و هراسش در رسد و به هر آيينى ، پيروان آن پيوندند و به هر معبودى ، پرستندگانش و به هر پيشوايى ، فرمانبرانش ، چشمى به فضا باز و گامى آهسته بر زمين نهاده نماند،

جز آنكه ، در دستگاه عدل الهى جزاى آن بحق داده شود. بسا حجتها كه در آن روز باطل گردد و رشته عذرها گسسته شود. از اعمال خود وسيلتى بجوى تا عذرت پايدار و حجتت ثابت بماند. از آنچه براى تو نمى ماند توشه اى برگير كه براى تو بر جاى ماند.
.
مهياى سفر خود باش . به برق رهايى خود نظر افكن كه از كجا مى زند و بر مركب جد و جهد خود بار برنه .

بی سعادتی من

بی سعادتی که شاخ و دم نداره!

الان یکی از داداشام نجفه و یکی هم مدینه! و من ...

الان برادر عزیزم از مدینه اس ام اس داده که توی مسجد حضرت رسول برام نماز خونده (خدا خیر کثیر بهش بده) دلم ترکید!

خدا هر دوشون را به سلامت و با کوله باری از رحمت و مغفرت برگردونه و دعاشون را حق من هم مستجاب کنه که منم ...

پی نوشت: داداش ها دو نوع هستند یه نوعشون از یه پدر و مادره و با هم نسبت خونی دارید و همدیگر را هم دوست دارید تا لحظه ی مرگ یه نوعش از دو پدر و مادر متفاوتید همدیگر را دوست دارید تا بعد از مرگ و توی بهشت! اولی را همه بهش می گن داداش دومی اما از سنت های پیامبره که خیلی ها فراموشش کردند! یعنی عهد اخوت! برادرهایی که توی متن بالا گفتم یکی از نوع اوله و یکی اش از نوع دوم

مهدویت

http://farsi.khamenei.ir/ndata/home/1390/13900418144426b53.jpg

انتظار؛ انتظار يعنى ترغب، يعنى مترصد يك حقيقتى كه قطعى است، بودن؛ اين معناى انتظار است. انتظار يعنى اين آينده حتمى و قطعى است؛ بخصوص انتظارِ يك موجود حىّ و حاضر؛ اين خيلى مسئله‌ى مهمى است.

اين انتظار، تكليف بر دوش انسان ميگذارد...بايد خود را آماده كنند، بايد منتظر و مترصد باشند. انتظار لازمه‌اش آماده‌سازى خود هست. بدانيم كه يك حادثه‌ى بزرگ واقع خواهد شد و هميشه منتظر باشيد.

انتظار ايجاب ميكند كه انسان خود را به آن شكلى، به آن صورتى، به آن هيئت و خُلقى نزديك كند كه در دوران مورد انتظار، آن خُلق و آن شكل و آن هيئت متوقع است. اين لازمه‌ى انتظار است. وقتى بناست در آن دوران منتظَر عدل باشد، حق باشد، توحيد باشد، اخلاص باشد، عبوديت خدا باشد - يك چنين دورانى قرار است باشد - ما كه منتظر هستيم، بايد خودمان را به اين امور نزديك كنيم، خودمان را با عدل آشنا كنيم، آماده‌ى عدل كنيم، آماده‌ى پذيرش حق كنيم. انتظار يك چنين حالتى را به وجود مى‌آورد.

از كارِ عاميانه و جاهلانه بشدت بايد پرهيز كرد. از جمله‌ى چيزهائى كه ميتواند يك خطر بزرگ باشد، كارهاى عاميانه و جاهلانه و دور از معرفت و غير متكى به سند و مدرك در مسئله‌ى مربوط به امام زمان (عجّل‌اللَّه تعالى فرجه الشّريف) است، كه همين زمينه را براى مدعيان دروغين فراهم ميكند. كارهاى غيرعالمانه، غيرمستند، غير متكى به منابع و مدارك معتبر، صرف تخيلات و توهمات؛ اينجور كارى مردم را از حالت انتظار حقيقى دور ميكند، زمينه را براى مدعيان دروغگو و دجال فراهم ميكند؛ از اين بايستى بشدت پرهيز كرد.

باز در يك زمان، صد سال بعد مثلاً، يك كس ديگرى را پيدا كردند و به او تطبيق كردند! اينها غلط است، اينها كارهاى منحرف‌كننده است، كارهاى غلطانداز است. وقتى انحراف و غلط به وجود آمد، آن وقت حقيقت، مهجور خواهد شد، مشتبه خواهد شد، وسيله‌ى گمراهى اذهان مردم فراهم خواهد شد؛ لذا از كارِ عوامانه، از تسليم شدن در مقابل شايعات عاميانه بايستى بشدت پرهيز كرد.

كارِ عالمانه، قوى، متكى به مدرك و سند، كه البته كار اهل فنِ اين كار است، اين هم كار هر كسى نيست، بايد اهل فن باشد، اهل حديث باشد، اهل رجال باشد، سند را بشناسد، اهل تفكر فلسفى باشد؛ بداند، حقايقى را بشناسد، آن وقت ميتواند در اين زمينه وارد ميدان شود و كار تحقيقاتى انجام دهد.

اين انس به معناى اين نيست كه حالا كسى ادعا كند كه من خدمت حضرت ميرسم يا صداى ايشان را ميشنوم؛ ابداً اينجور نيست. غالب آنچه كه در اين زمينه گفته ميشود، ادعاهائى است كه يا دروغ است، يا طرف دروغ هم نميگويد، تصور ميكند، تخيل ميكند. ما كسانى را ديديم. آدمهاى دروغگوئى نبودند، اما خيال ميكردند، تخيل ميكردند؛ تخيلات خودشان را به عنوان واقعيت براى اين و آن نقل ميكردند! نبايستى تسليم اينها شد.

برترین اهل زمان


امام سجّاد(سلام الله علیه):

منتظران ظهور امام مهدى(ع) برترينِ اهل هر زمان‏اند.

بحارالأنوار، ج52 - ص 122

شادی در شادی ائمه

امام رضا عليه السلام به ريان بن شبيب مي فرمايند: يا بن شبيب ، إن سرك أن تكون معنا في الدرجات العلى من الجنان، فاحزن لحزننا وافرح لفرحنا؛ اگر دوست داري كه ما در بهشت همراه ما باشي ، به هنگام حزن ما ، اندوهگين باش و به وقت شادماني ما شاد باش.http://motaharmedia.ir/uploads/pics/66632.jpg

امالي شيخ صدوق ص 192، عيون اخبار الرضا (علیه السلام) - شيخ صدوق - ج 2 ص 269

از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمودند: شيعتنا جزء منا ، خلقوا من فضل طينتنا ، يسوءهم ما يسوءنا ، ويسرهم ما يسرنا؛ شيعيان ما از ما هستند و از فزوني طينت ما آفريده شده اند ناراحتي ما آنان را اندوهگين مي سازد و شادماني ما آنان را شادمان مي سازد.

شجره طوبى - شيخ محمد مهدي حائري - ج 1 ص 3


متاسفانه ایراد برخی به ما تا اندازه ای وارد است که فقط غم ها را بزرگ می شماریم و شادی ها را کوچک می شماریم. این که از امامان فقط چندتایشان را می شناسیم و در غم و شادی بقیه بی تفاوتیم که جای خود! اما همان امام حسین(ع) که بابی انت و امی و نفسی لک الفدا برایش می خوانیم هم فقط در عزایش ماتم می گیریم اما در شادی اش جامعه مان رنگ شادی نمی گیرد. یک ماه در غم آقا سیاه می پوشیم اما یک روز در شادی اش شاد نیستیم! چرا؟‌ شادی البته از دید ائمه تعریف می شود و کارناوال رقاصی منظورم نیست اما این که این روز در جامعه جلوه کند مهم است.

رحمت برای جهانیان

امام مهدى(سلام الله علیه):

خداوند محمّد را برانگيخت تا رحمتى براى جهانيان باشد و نعمت خود را به او تمام كند.


نکته: پیامبر(ص) رَحمَةً لِلعَالَمينَ است نه فقط مسلمانان و نه فقط مومنان! در همین رابطه این پست را ببینید:

مرزهای جاذبه و دافعه

شوخی

هفته ی پیش بود که شخصی که استاد اخلاق می خواندندش جوان ها را به کم شوخی کردن توصیه می‌کرد، حرفش البته با کلام امیرالمومنین در تضاد بود!

امیرالمومنین از سبک سری و بیهوده گویی پرهیز می دهد و به شوخی فرامی خواند!

ویژگی های مومن: قلیلٌ ضحکه، کثیرٌ مضاحه

حدیث روز:

امام هادى(سلام الله علیه):

هزل‏گويى، شوخى كم‏خردان و كار نادانان است.

خلاصه این که شوخی در مکتب ائمه اطهار کاری پسندیده است اما نه شوخی هایی که به شکل هزل گویی و حرف بیهوده است. این شوخی ها وقتی ورود به شئونات غیراخلاقی می شود و به شکل قبح زدائی از امور غیراخلاقی درمی‌آید چیزی جز از جانب شیطان نیست.

خلاصه این که شاد بودن در اسلام امری توصیه شده است اما راهش گذشتن از همه ی شئونات اخلاقی و فردی و شخصیتی نیست.

* پی نوشت: برخی از به ظاهر مذهبی های ما گند زده اند به نام اسلام و تحجر خود را به نام اسلام به مردم قالب می کنند. چند وقت پیش ولادت حضرت زهرا هیئتی رفتم که البته بار اول هم بود که به این هیات می رفتم. شعری که می خوندند و باهاش کف می زدند (مولودی نبود که بگم مولودی) اشک من را درآورده بود. نوحه بود با لحن مولودی! خدایا حماقت این ها را چاره ای!

امام نشناسی ما!

از آن جا که خیلی امام شناسیم! و از آن جا که خیلی از برکات امامان مان استفاده کرده ایم! این حدیث را می فهمیم!

امام رضا(سلام الله علیه):

اين(امام جواد) مولودى است كه پر بركت‏تر از او براى شيعه ما به دنيا نيامده است.








حالا این که ما از ائمه فقط قصه ی کربلا و صفین و جمل و ... را می دانیم و عملا نمی شناسیمشان بماند اما همین امام نشناسی است که این برکات را هم نمی فهمیم!

طلائیه قطعه ای از حرم حضرت عباس است

قبلا قول روایتگری سردار محمد احمدیان در طلائیه را بهتون داده بودم؛ روایتگری امسالش که هنوز بچه های شیراز به دستم نرسوندن اما دیشب همینجوری که داشتم هاردم را مرتب می کردم به روایتگری سال 87 ایشان در طلائیه برخورد کردم که دلم نیامد اون را براتون نگذارم.

قسمتی از روایتگری سردار محمد احمدیان را براتون گذاشتم که حکایت این است که چرا طلائیه را قطعه ای از حرم آقا حضرت عباس می دونیم

طلائیه قطعه ای از حرم حضرت عباس است

جملاتی از امام در باب ولایت فقیه

http://farsi.khamenei.ir/FA/Imam/Images/00.jpgهر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی، ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است

تشکیل حکومت برای حفظ نظام و وحدت مسلمین است، چنانکه حضرت زهرا(س) در خطبه ی خود می فرماید که امامت برای حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است.

حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه، بلکه «مشروطه» است. البته نه مشروط به معنای مصطلح آن تصویب قوانین تابع آرای اشخاص و اکثریت باشد ... مجموعه شرایط همان احکام اسلام و قوانین اسلام است که باید رعایت شود. از این جهت حکومت اسلامی «حکومت قوانین الهی» بر مردم است.


حکومت اسلام حکومت قانون است. حکومت منحصر به خداست و قانون حکم و فرمان خداست.قانون اسلام بر تمامی افراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد.

رای اشخاص حتی رای رسول اکرم نیز در قانون الهی هیچ دخالتی ندارد. هم تابع اراده الهی هستند.

تبعیت از رسول اکرم (ص) هم به حکم خداست که می فرماید « و اطیعوا الرسول»

اگر خداوند شخص معینی را برای حکومت در زمان غیبت مشخص نکرده، لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا حضرت صاحب (ع) موجود بود برای بعد از غیبت هم قرار داده. این خاصیت که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد در عده ای بیشمار از فقهای زمان ما موجود است. اگر با هم اجماع کنند می توانند حکومت عدل عمومی را در عالم تشکیل بدهند.

اگر فرد لایقی که دارای دو خصلت باشد به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که پیامبر(ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد، و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند

این توهم که اختیارات حکومتی پیغمبر (ص) از علی (ع) بیشتر بوده و یا اختیارات حکومتی حضرت علی(ع) از فقیه بیشتر است باطل و غلط است

همان اختیاراتی و ولایتی که حضرت رسول اکرم و دیگر ائمه(ص)، در تدارک و بسیج سپاه، تعیین ولات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در امور مسلمین داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است، منتها شخص معینی نیست، عنوان «عالم عادل» است.

وقتی می گوئیم ولایتی را که پیامبر (ص) و ائمه(ع) داشته اند بعد از غیبت فقیه عادل دارد، این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام پیامبر و ائمه است، زیرا اینجا صحبت از مقام نیست، صحبت از وظیفه است.

ولایت مورد بحث یعنی حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوری که خیلی ها دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفه است

اگر فقیهی بر خلاف موازین اسلامی کاری انجام دهد خود بخود عزل می شود، زیرا از امانتداری ساقط شده است.

امروز فقهای اسلام حجت هستند همان طور که رسول اکرم حجت خدا بود و همه امور مسلمین به او سپرده شده بود و هر کس تخلف می کرد بر او احتجاج می شد. فقها از طرف امام حجت بر مردم هستند. همه امور و کارهای مسلمین به آنها واگذار شده است.


وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً [انفال/25]؛

بپرهیزید از فتنه ای که تنها دامن ستمکاران از شما را نمی گیرد.

علامه طباطبایی در ذیل این آیه می فرمایند: «فتنه عبارت است از این که بعضی از امت با بعضی دیگر اختلاف می کنند در امری که تمامی امّت، حقیقت امر را می فهمند که کدام است، ولیکن یک دسته از قبول آن سرپیچی نموده و آگاهانه به ظلم و منکر اقدام می کنند. آن دسته دیگر هم که حقیقت امر را قبول کرده اند، آنان را نهی از منکر نمی کنند و در نتیجه آثار سوءاش دامن گیر همه امت میشود... این که خداوند همه امت را از آن زنهار داده، معلوم می شود که منظور آن ظلمی است که اثر سوءاش عمومی باشد و چنین ظلمی ناچار باید از قبیل بر هم زدن حکومت حقّه اسلامی و زمام آن را به ناحق به دست گرفتن و یا پایمال کردن احکام قطعی از کتاب و سنت که راجع به حکومت حقّه است، باشد.


پی نوشت :شاید برای نوشتن از فتنه خیلی دیر باشه چون عوام فکر می کنند فتنه همون حوادث انتخابات بود و تمام شد و رفت اما من فکر می کنم معنی انتظار فرج و انتظار ظهور یعنی "نراه قریبا" کاری به حرف هایی که توی مستند "ظهور بسیار نزدیک است" گفته شده ندارم چون حتی تمایلی هم به دیدنش ندارم و اصولا من هم معتقدم کذب الوقاتون. ولی منتظر بودن یعنی "نراه قریبا" و این ربطی به تعیین وقت نداره اگر ادعامون نراه قریباست باید برای آزمایش های قبلش هم آماده باشیم دیگه؟ خوب فتنه ای که گذشت کوچیکه ش بود! آماده باشیم برای بزرگترهاش!

گفتارهایی از مستند دسته ی ایمان روایت فتح

http://www.askquran.ir/gallery/images/310/1_aviny14.jpgتنها کسانی اهل مبارزه هستند که ریشه قیامشان در خاک ایمان محکم شده است و نماز بلندترین فریادهاست.  عرصه تبلیغات جهانی، هر چه هست جولانگاه دشمنان قدار ماست. اما این امت با توکل پای در میدان نهادند و آنجا که همه ی جهان امروز در سیطره ی شیاطین است بگذار  مظلومیت سلاح ما باشد و این راه کربلائیان است.

هجرت مقدمه ی جهاد است و مردان حق را سزاوار نیست که راهی جز این در پیش گیرند. مردان حق را سزوار نیست که سر و سامان اختیار کنند و دل به حیات دنیا خوش دارند   آنگاه که حق در زمین مغفول است و شیاطین بر آن حکم می رانند. آنها خود آتش جنگ  را برافروخته اند تا گوش جهانیان را از سروش حق محروم دارند اما اکنون که ما را مرد میدان دلاوری دیدند و این کربلا قبله ی آمال مشتاقان راه خدا شده است همان ها که جنگ را آغاز کردند داعیه دار صلح شده اند.

در سراسر دنیا تنها جایی که پیشاپیش  جوانان راهی جز فساد و تباهی نیز وجود دارد ایران است. ما را با آنان که قدر نعمت نمی شناسند سخنی نیست، آنها در جستجوی بهشت زمینی هستند و غمی ندارند که عدالت باشد یا نباشد، فقر باشد یا نباشد، دین باشد یا نباشد. فساد بر و بحر را پر کرده است اما در اینجا سیگاری ها هم انگشت شمارند. بعضی فرمانده ها سیگاری ها را به عملیات راه نمی دهند این جریمه ی آنهاست. جریمه ای که در بیرون از این راه مفهوم جریمه ندارد.


دست ما با قلم سازگارتر است تا با تفنگ. اما آنجا که شیطان و اولیای او با تفنگ بر جهان و جهانیان حاکمیت یافته اند ما را چاره ای دیگر نیست مگر آن که تفنگ برداریم  و از حق و عدالت و مظلومین دفاع کنیم و اکنون که کار را به کارزار کشانده اند چه کسی دلاورتر از یاران کربلایی امام عشق. آنان را پروای مرگ نیست و دل و دیدگانشان را جز رضایت حق چیزی پر نخواهد کرد و چه پروایی آن جا که ملک جاودان بهشت رضوان حق میراث متقین است. یا لیتنا کنا معکم را به زبان گفتی اکنون به پای دل نیز بگو که تا پای در میدان ننهی دعایت مستجاب نمی شود. چه سهل است با زبان یا لیتنا کنا معکم گفتن و چه سخت است تا پای جان در رکاب حسین ایستادن. ای دل صحرای بلا به وسعت تاریخ است و تا مومنین را بلایی کربلایی نیازمایند رها نمی کنند. می انگاری که با یک زبان در دهان گرداندن که یا لیتنا کنا معکم تو را واگذارند تا در صف اصحاب عاشورایی امام عشق محشور شوی؟ زنهار که رسم دهر بر این نیست. دهر بر محور حق  و عدل می چرخد و تا تو کربلایی  نشوی تا سلاح در کف نگیری و پای در میدان ننهی و بر  غربت و مظلومیت و جراحت و درد و سختی  و شدت و اسارت صبر  نورزی، تو را  به خیل عاشورائیان نمی پذیرند. یاران حقیقی حسین این دلاورانند نه آن که در خانه ی عافیت نشسته است و به زبان زیارت عاشورا می خواند.


نازک دلی آزادگان چشمه ای زلال است که از دل صخره ای سخت می جوشد. دل مومن را که می شناسی؛ مجمع اضداد است. رحم و شدت را با هم دارد، رقت و صلابت را نیز با هم. زلزله ای که در شانه های ستبرشان افتاده است از غلیان آتش درون است. چشمه ی اشک نیز از کنار آن آتش می جوشد که این همه داغ است.


رابطه عقل و ایمان

1. این که نقش عقل برای هدایت چقدره و اصلا عقل یعنی چی؟ و کدوم عقل؟ و تسلیم یعنی چی ؟ فاضربوه علی الجدار یعنی چی ؟ و خیلی ازین جور سوال ها چیزی بوده که خیلی روش با بچه ها و رفقا بحث کرده ایم. چند سال پیش با چندتا از بچه ها جلسات هفتگی ای داشتیم که روی چنین مباحثی خیلی صحبت کردیم.
من همیشه این را مطرح کرده ام که عقل پای حرکت است هیچ کس بدون پا نمی تواند حرکت کند ولیکن این ایمان و دین است که چراغ راه است و حرکت بدون نور منجر به افتادن در بیراهه ها و چاله ها و چاه ها است. البته بدون پا هم هر چقدر نور باشد و راه نمایان به جایی نمی توانی برسی.

2. من چند ساله  به این نتیجه رسیدم که "قد تبین الرشد من الغی" یعنی خدا با همه اتمام حجت می کنه یعنی خدا عادل است. بنابراین اگه کسی توی راه اشتباه یا درستی افتاد گرچه نمی شه نقش شرایط و محیط را نادیده گرفت اما آخر آخرش یا باهاش اتمام حجت شده یا باهاش اتمام حجت می شه! و اون وقته که شامل سنت امداد می شه یعنی یا جزو "یکفر بالطاغوت و یومن بالله " می شه یا جزو " والذین کفروا" ها !
بنابراین وقتی می بینم کسی حرفی را نمی پذیره وارد مجادله نمی شم این آدم اگه بنا باشه از اهل هدایت باشه آدمش پیدا می شه که اون را به راهش بکشه و اگر هم از اهل هدایت نباشه که شامل"ختم الله علی قلوبهم" شده و امیدی نیست! از اون گذشته به قول دوستی بهترین راه برای خراب کردن چیزی بد دفاع کردن از اونه و چون در خودم قول سدید و بیٌن نمی بینم ترجیح می دهم مایه گمراهی کسی نشم! نتیجه این که من خیلی هنر کنم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم ( این قسمت را بیشتر برای دوستی نوشته ام که دائم قصد مجادله با من را دارد و امتناع من را درک نمی کند )

جهاد از نوع اقتصادی

نامگذاری سال نود به «جهاد اقتصادی» نکات فراوانی در دل خود دارد که توجه به آنها خالی از لطف نیست.

چرا کار اقتصادی در جمهوری اسلامی جهاد است؟

اول این که نام گذاری سال ها در سال های گذشته هیچ یک خالی از حکمت نبوده است و حکمتی در پی داشته است که برخی زودتر و برخی دیرتر بر مردم آشکار شده است. دوم این که این نام گذاری ها با هدفی خاص و طبق نظامی خاص انجام شده است تا به هدفی والا بیانجامد.

پارادیمی در کلام رهبری :

انقلاب اسلامی -----> تاسیس نظام اسلامی-----> تشکیل دولت اسلامی ----->ایجاد کشور اسلامی-----> ایجاد دنیای اسلام -----> دولت کریمه

در پارادایم کلام رهبری "الرعایا علی دین ملوکهم" انقلاب اسلامی زمینه ساز است برای تاسیس نظام اسلامی

نظام اسلامی یعنی نظامی که قوانینش از دل اسلام برآمده باشد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یعنی بهترین قانونی که ما با دانش و فهم حاضر خویش از اسلام توانسته ایم برای تشکیل یک نظام اسلامی مشخص کنیم.

پس از نظام اسلامی نوبت به دولت اسلامی می رسد؛ «الرعایا علی دین ملوکهم» اگر بنا باشد در سطوح بالا از دزدی ها صرف نظر شود، اگر بنا باشد در سطوح بالا عدالت فرض نباشد، و اگر خیلی چیزهای دیگر مردم نیز خیلی از حرام ها را بر خود حلال می کنند. بنابراین باید به سمت دولت اسلامی رفت همان چیزی که در انتخابات 84 و 88 دنبال می شد و البته آن چه محقق شد «دولت اسلامی» نبود اما جهت گیری اش هم به سمت دور شدن از اداره کشور با نرم افزارهای اسلامی نبود و دین را جدا از سیاست نمی خواست.

قدم بعدی در پارادایم  رهبری تشکیل کشور اسلامی است. در این نگاه باید "مدینه اسلامی" ساخت. هدف این مرحله

1 - رفاه معقول(پيشرفت):
(ما اصبح بالكوفة احد إلا ناعما ان ادناهم منزلة ليأكل البُرّ و يجلس في الظل ويشرب من ماء الفرات و ... )
 2- تحقق عدالت مقدور
3- رواج اخلاق فاضله در خانه ، خیابان و بازار
4- مورد احترام سایر ملل و دول

نام گذاری سال های اخیر نشان می دهد که از نظر امام خامنه ای امروز  ما در مرحله چهارم یعنی تشکیل کشور اسلامی قرار گرفته ایم و اولین هدف برای تحقق کشور اسلامی ایجاد رفاه معقول است. در همین راستاست که:

اصلاح الگوی مصرف -----> همت مضاعف، کار مضاعف -------> جهاد اقتصادی


با این نگاه کار اقتصادی در جمهوری اسلامی برای ایجاد رفاه عمومی جامعه می شود جهاد.

فاقرؤوا ما تیسّر من القرآن

دوستان طرحی داشتند که سال نو را با تلاوت قرآن برای گشایش کار انقلابیون بحرین و یمن و ... آغاز کنیم. جزء ده به من افتاده وسطش نفسم برید!

وقایع یمن و بحرین و دیگر کشورها هم غمگینم می کنه هم خوشحال! نمی خوام خیلی به روایات ضعیف و متشابهی که در مورد آخرالزمان و این جنگ ها هست استناد کنم یا بهشون دل ببندم که اصولا وظیفه منتظر این چیزها نیست اما خوب نمیشه از کنار رایحه خوشی که کور رنگی از امید دارد نیز به راحتی گذشت! نوری به پا شده است در افق ...


قرآن می خوانیم در لحظه تحویل سال با نیت گشایش کار آدم تا خاتم گشایش کار همه مسلمانان و هم انسان های روی زمین؛ به امید ظهورش!

نراه قریبا

یادم رفته بود

دیشب داشتیم با یکی از رفقا در این مورد صحبت می کردیم. وقتی محیط اطرافت نماز خوندن براش یه چیز حداکثری می شه و مثلا من توی دانشگاه از زبان رفیقم می شنوم که فلانی پسر خوبیه حالا هرچند نماز نمی خونه! یا وقتی محیط اطرافت این قدر بددهان و بدزبان هستند که همین که شما فحش ندهی و از آن اجتناب کنی خیلی به نظر میاد! یا این که محیط اطرافت ...

توی این جور محیط ها آدم یادش می ره می شه تهذیب نفس هم کرد! یادش می ره "ویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون..." یادش می ره " عن اللغو معرضون" یادش می ره "ویل لکل همزه لمزه" یادش می ره "اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم " و خیلی چیزهای دیگه 


خلاصه این که یادت می ره چقدر بد هستی! بعد وقتی با یه آدم خوب برخورد می کنی که یادش نرفته به هم می ریزی! یعنی یادت میاد همه ی اون حرف های بالا

حالا من به هم ریختم یه مدته

لبخند مسیح

«نگار! تو رو مسیح در میان راه فرستاد تا من اشتباه نرم»

همچنان توی چشمهایم زل زده بود. سرم را تکان دادم. دستم را جلو بردم و جعبه را گرفتم و گفتم:« اما واقعیت اینه که یه وجود بزرگ، تو رو در مسیر من قرار داد نه من رو در مسیر تو. می فهمی نیکلاس!؟»

تا حالا رمان عاشقانه عارفانه خوندی؟

اگه نخوندی یا اگه خوندی و دوست داری بازم بخونی یا اگه می خوای یه بارم شده بخونی کتاب "لبخند مسیح" یکی از کتاب های جالبیه که می تونی پیدا کنی، کتابی که من دیروز خوندنش را در قطار مشهد تهران شروع کردم و امشب به پایانش رسوندم و البته با تناقضات زیادی هم توی کتاب برخورد کردم تناقضاتی از جنس تناقضات "بیوتن" امیرخانی ! اما احتمالا شما هم از خواندن این کتاب لذت می برید.

نگار!

نمی دانم چرا ما، خدا را از زندگی روزمره، جدا می کنیم. حتی او را از خودمان هم جدا می کنیم. یک موجود بزرگ آن بالا نشسته، همه را می بیند و به حرفها گوش می کند. اگر دلش خواست کمک می کند و اگر نخواست نمی کند و ما با بی میلی، بارها و بارها می خواهیم. تهدیدش می کنیم. داد می زنیم.

به او به چشم پادشاهی نگاه می کنیم که سالها و قرنها با ما فاصله دارد و چیزهایی که به ما یاد می دهند، فقط این فاصله را زیادتر می کند و ما را از او دورتر.

برای همین گاهی، دیگر تصمیم می گیریم با او کاری نداشته باشیم. زندگی خودمان را بکنیم و فراموشش کنیم.



اگه خدا نبود نگار ... خیلی ها خدا رو تو قلبشون می کشند و اونوقت از زندگی بدون خدا احساس پوچی می کنند. تازه به ما می خندند که برای پیدا کردن آرامش کاذب، از خدا حرف می زنیم.

الهی رضاً برضائک تسلیماً بقضائک

امام علی بن موسی (ع) ! امام رضا !

می گم چقدر تا الان فکر کردید که چرا ما علی بن موسی (ع) را رضا صدا می زنیم؟

الهی رضاً برضائک تسلیما لقضائک

اصلا نام آقا با رضایته. نه با تسلیما؛ با رضایت! یعنی این که این جوری نیست که تسلیمم چون قدرتی ندارم ! بلکه اصلا راضیم خوشحالم!

دلم گرفته بود، مرخصی هام هم مونده بود و انگاری که خود آقا بود که داشت صدا می زد! همین که تصمیمم واسه رفتن قطعی شد رضایت هم خودش با پای خودش اومد توی قلبم! اصلا هنوز نرفته آروم شده بودم! جوری که وسوسه می شدم نرم!

رشته ای بر گردنم افکنده دوست       می کشد هر جا که خاطر خواه اوست

الهی رضاً برضائک تسلیماً بقضائک

ظهور تدریجی و ولایت فقیه

همیشه وقتی توی دعای عهد می رسم به اللهم انی اجدد له .. و این که "لا احول عنها و لا ازول ابدا " می لرزم و می ترسم، اصلا شک می کنم که بخوانم! و البته شوخی که نیست ما این عهد را بسته ایم حالا تکرارش برای یادآوری به خودمان است و راستش را بخواهید اگر دست خودم بود شاید نمی بستم این عهد را! بالاخره زیر بار عهد نباشی عهد شکنی نکرده ای خوب بودی بهتر! بد بودی قولی نداده بودی! اما عهد ما همان زمان که مست دیدار رویش بودیم بسته شد، مست بودیم و کور و کر ظلوما جهولا بودیم بد!

همیشه وقتی به شخص، نوشته یا گفتاری می رسم مبنی بر این که آقا بیا! یادم می افتد به حرفحجت الاسلام قرائتی که " من سالهاست می گویم آقا اگر یار داری بیا وگرنه اینجا خبری نیست! "

همیشه وقتی جمعی و گروهی دعای فرج می خوانند به دلم می رسد مبادا کوفی باشیم! مبادا نامه بنویسیم که آقا بیا و بعد ...

امشب در همین افکار بودم که به فکرم رسید حسین(ع) وقتی می خواست از صدق گفته کوفیان مطلع شود مسلم بن عقیل را فرستاد در میان کوفیان برای دروغ سنجی کوفیان!

و اگر آقا امام زمان (عج) بخواهند مسلمی را بفرستند؟ و اصلا مگر معنی ظهور تدریجی چیست؟ و در همین افکار بودم که فهمیدم و درک کردم که ولایت فقیه ولایت مسلم است بر کوفیان، ولایت فقیه آزمایش دروغ سنجی ماست برای این که ولایت نور را بپذیریم. مبادا در آزمون مسلم رفوزه شویم

مرزهای جاذبه و دافعه

اندر ادامه اون فکرها که اصولا حب و بغض مکانش در اسلام کجاست و این که اصولا چقدر باید جاذبه داشت و چقدر دافعه و امثالهم این سخنرانی  را بشنوید

زندگی مسلکی ؟

مسلکی بودن دشمن ساز خواهد بود. آدم مسلکی جاذبه و دافعه دارد.

مودت لزوما مهربانی بیرونی نیست ممکن است همراه با خشونت باشد!

طبیب دوار بطبه هم مرهم می گذارد هم میثم 

محبت داشتن به کل انسان ها بدون عمل کردن بر اساس منافع آنها

اسلام : محبت مبتنی بر مصلحت

آدم هایی که فقط دفع دارند و جذب ندارند

اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان

جذب حد اکثری دفع حداقلی ؟

رفتار حضرت با خوارج

جهت مسلکی بودن، ملاک جذب و دفع در هر مسلک

روش جذب؟ چهارچوب خودمان را رها نمی کنیم

آدمی عبد محبت است.

چرا مکتب شیعه مکتب محبت است؟

ریشه این که "هل الدین الا الحب" چیست؟

محبت و اطاعت لازم و ملزومند

دریافت سخنرانی جاذبه و دافعه استاد هوشنگی

طلائیه! حاج آقای بی رحم!

اونایی که طلائیه را چشیدند می دونند طلائیه یعنی چی ؟ حالا اگه راوی ای که داره برات روایت می کنه احمدیان باشه و خودش اونجا بوده باشه و دیده های خودش را واسه ت بگه واقعا دیوونه می شی !

احمدیان ماجرای عملیات را تعریف می کنه و بعدش هم ماجرای تفحص شهید ابوالفضل ابوالفضلی را تعریف می کنه. قدمگاه آقا حضرت عباس!

گریه به کسی امان نمی ده

حاج آقا می ره پشت بلندگو و شروع می کنه روضه خوندن! چادر خاکی!حضرت عباس! علی اصغر! خرابه شام!

بی معرفت رحم نمی کنه!

بلند می شم فرار می کنم نشنوم! اگه مرد بودی و همه این ها را یه جا می شنیدی باید می مردی! توی حرم حضرت عباس باشی و روضه چادر خاکی نکشدت باید کلاهتو بالاتر بگذاری!

پی نوشت: داداشم ازم خواسته بود در مورد جنوب بنویسم اینو نوشتم!

بشنوید : دانلود فایل صوتی محمد احمدیان روایت پیدا شدن پیکر سردار شهید علی هاشمی


نشانه

سلام

داداش کوچیکه م عکسم با سردار محمد احمدیان و چند تا از بچه ها را گذاشته اینجا یه وبلاگ واسه اردوی جنوبی که هفته پیش رفتیم راه انداخته و اولین پستش هم شده همین عکس! 

گرچه رویکرد من گذاشتن عکس نبوده و نخواهد بود اما حالا که گذاشتند خوب ما هم می گذاریمش!

در ادامه مطلب بخوانید اولین صفحه از کتاب نشانه نوشته محمد احمدیان را

ادامه نوشته

این نیز بگذشت!

جنوب امسال یه چیز دیگه ای بود! من دانشجو نبودم و یه جورایی زیادی حساب می شدم اما خوب با بچه های مسئول اردو سال ها با هم رفته بودیم جنوب و خاطره ها با هم داشتیم، سال چهاری های امسال شاگردهای من بودن یه زمانی!

اما این که یه چیز دیگه ای بود اصلا ربطی نداره به دانشجو نبودنم دو تا چیز جدید داشت امسال :

1. برای اولین بار بود که می رفتیم شرهانی

2. سردار محمد احمدیان راوی اردومون بود! خدا می دونه چقدر به بچه های صنعتی اصفهان به خاطر داشتن همچین راوی ای غبطه می خوردم!


اردوی دانشجویی چیزهایی داره که توی اردوهای راهیان نور نمیشه پیداشون کرد کمترین چیزش خلوتی مناطقه واسه این که بفهمی کجا اومدی و اون جا را احیانا با نمایشگاه بین المللی اشتباه نگیری (تا الان عرفه شلمچه بودین؟ من که بدجوری ضد حال خوردم از شلوغی!)

و خیلی چیزهای دیگه که حس گفتنشون نیست اما همون ها هستن که باعث می شن دل از دانشگاه بکنم اما از اردوهاشون نگذرم!

پی نوشت : شب اول امامت آقا امام زمان روحی فداه بر همه دوستدارانشان مبارک. نگفتم منتظر یا شیعه یا ... چون یاد اون ماجرای امام صادق افتادم که گفت شما شیعه نیستید دوستدارید! خدا به حق این شب ما را از شیعیان آقا، از منتظران آقا و از سربازان رکاب آقا قرار دهاد

بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا

بسیار جنوب رفته ام از دبیرستان که وقتی می رفتیم هنوز دو سر جاده میدان مین بود و ما عشقمان که یواشکی آن ور شاید شهید شویم الکی! ( و چه بچه اندیش بودیم ما! ) ما همین حالا که مانده است فرودگاه هم بزنند در آنجا و بویی نمانده از جبهه و اگر هم مانده جایی است که عموم نمی روند مثل همانجای پارسال رفتیم و سرتاگلی برگشتیم

اما هیچ کدام از جنوب رفتن هایم برایم لذت اون سال را نداشت که وسط طلائیه که به قول اون مداحه نمی دونی عجب طلائیه حسین رئیسی داشت قرآن می خوند: " فبای آلاء ربکما تکذبان "  هنوز هم صوت حزین قرآنش و این آیه در گوشم زنگ می زند و بعدش که چه نماز مغربی شد که تا چشم کار می کرد آسمان بود و ستاره و هیچ نشانی از انسان نبود تا چند کیلومتری و نسیمی که بوی کربلا داشت! و ما چه در آرزوی کربلا!

از وقتی دبیرستان هیات می رفتم این که "بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا" تکانم می دادم و بر شورم می آورد علیرضا برادرم بارها پیاده روی رفته بود مرز مهران در آرزوی کربلا و البته بالاخره هم رسید به آرزویش اما ...

مرز باز شد و هنوز هم بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا!

امروز وبلاگی را می خواندم هوایی شدم اما هنوز هم بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا!

نمی دانم چرا اما از کربلا می ترسم! مجلس عزا که می روم ظرفیتی دارم نمی دانم خالی می کنم از گناه یا پرش می کنم از عشق اما به هر حال ظرفیتی دارم و کربلا برایم خیلی زیاد است! من مشهد را هنوز درک نکرده ام هنوز هم "رضا"ی امام رضا را درک نکرده ام! نمی دانم !

دلتنگم! دلتنگ کربلا! اما نه کربلا را که نبسته اند اگر دلتنگی برو! دلتنگ خودمم دلتنگ این که لایق باشم بروم! دلتنگ خوب بودنم !


جنوب خاصیتش این است که می روی در خودت از هیاهو و غوغای شهر جدا می شوی و اندکی وقت پیدا می کنی فکر کنی به آدم شدن! فردا شب مسافر راه اهوازم!